بررسي مسئله قصاص افراد زير 18 سال
حقوقي
درباره وبلاگ


درود به دوستان گرامي بازديد كننده. مستدعي است با ارسال نظرات خود بنده را در جهت هرچه مفيد ساختن وبلاگ ياري نماييد. با سپاس فراوان




نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 5
بازدید ماه : 468
بازدید کل : 25054
تعداد مطالب : 69
تعداد نظرات : 42
تعداد آنلاین : 1



نويسندگان
بهناز صبوري راد

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
سه شنبه 22 شهريور 1390برچسب:, :: 6:50 PM :: نويسنده : بهناز صبوري راد

 

مطابق آراء فقهاي سلف و خلف و آنچه در فقه اسلامي در هزارسال گذشته آمده است كودك اعم از اينكه كودكي يا بزرگسالي را كشته باشد قصاص نمي شود. طبق ماده ٤٩ قانون مجازات اسلامي نيز، اطفال، فاقد مسووليت كيفري هستند مگر در صورت صلاحديد قاضي كه عندالاقتضاء، طفل را براي مدت معيني جهت اصلاح و تهذيب رفتار به كانون بفرستد.بنابراين محل نزاع اين نيست كه آيا مي توان كودك را قصاص كرد يا نه؟بلكه محل نزاع اين است كه كودك كيست؟وچه زماني مسئوليت كيفري پيدا مي كند؟نظريه رايج اين است كه هرگاه طفل به سن بلوغ رسيد مسئوليت كيفري دارد. اتحاد « حد بلوغ در عبادات و غير عبادات و حتي مسائل کيفري »البته مبتني بر روايات متعددي است كه در نگاه درون ديني نمي توان به آساني از كنار آنها گذشت كه پژوهش و بحث گسترده تردر اين زمينه را به فرصت ديگري موكول مي كنم.در اينجا متذكر مي شوم كه معيار ما در بررسي موضوع، استاندادهاي جهاني حقوق بشر است اما با نقد وبررسي ادله فقهي ومبنا قرار دادن آموزه هاي قرآني مي توان به نتايج سازگار وارزشمندي به منظور دفاع از تعطيل قصاص براي افراد زير18سال دست يافت وفقهاي شوراي نگهبان را از نگراني بي مورد در خصوص تعارض لايحه پيشنهادي قوه قضاييه مبني برتشكيل دادگاه اطفال با شرع برحذر داشت.

1- در ديدگاهي كه اكنون رسميت و فعليت دارد معيار اينکه هر فرد چه زماني به سن تکليف مي رسد، بلوغ است و مراد از آن بلوغ جنسي است.چه دليلي براي اين ادعا وجود دارد که دختر در سن 9 سالگي و پسر در سن 15 سالگي به بلوغ مي رسد؟آنچه مسلم است اينكه درقرآن كه منبع اصلي نظام حقوقي مسلمانان است ذكري از سن بلوغ به ميان نيامده است.

آيه 58سوره نورمي گويد: كودكان نابالغ, [براى وارد شدن به اتاق شما و به طريق اولي نامحرمان] بايد سه وقت از شما اجازه بگيرند: پيش از نماز صبح(پيش از بيداري صبحگاهان), ظهرهنگامى كه لباسهاى خود را براي استراحت در مى آوريد و پس از نماز عشا كه معمولا هنگام خواب شبانه بوده است.در ادامه آيه مي گويد: و اذا بلغ الاطفال منكم الحلم فليستاذنوا كما استاذن الذين من قبلهم‏»(توبه59) اگر كودكان به حد تكليف رسيدند بايد هربار كه مي خواهند وارداتاق بزرگترهاشوندمثل سايرين اجازه بگيرند.يعني هنگامي که کودکان شما به سن احتلام برسند از طفوليت خارج مي شوند.

بنابراين در قرآن مطلقاً براي بلوغ، سني مقرر نشده و صرفاً گفته است اگر فرد به بلوغ رسيد مکلف مي شود اما تعيين سن به استناد روايات صورت گرفته است.در اين زمينه روايات نيز مختلفند.برخي روايات9سال ،برخي 10سال وبرخي 13سال را براي دختر و براي پسر8و10و13سال راذكر كرده اند.اما ملاك اصلي در روايات سن نبوده بلكه بلوغ بوده ونوعا گفته اندكه دراين سنين فرد، بلوغ جنسي و جسمي مي يابد.حتي برخي ازرواياتي كه سن 9يا10سالگي را براي تكليف معين كرده اند انرا همراه با آمادگي دختر براي ازدواج مطرح كرده اند.بنابراين به قول آيت الله صانعي 9سالگي به خودي خود ملاك جواز آميزش و شوهرداري نيست و قيود ديگري هم مطرح است وانحصار سن از موضوعيت مي افتد.

برخي فقها مانند شيخ طوسي نيز ملاك واحدي را براي بلوغ نگفته اند و بر اساس روايات در مورد نماز و روزه وجهاد سنين مختلفي را ذكر كرده اند.

نکته مهم اين است که بلوغ در موقعيت هاي جغرافيايي گوناگون، يکسان نيست و نوعاً افر اد در مناطق گرمسير زودتر و در مناطق سردسير ديرتر به بلوغ مي رسند. در مناطق گرمسير دختران غالباً از سن 9 سالگي و پسران از سن 11 سالگي بالغ مي شوند و در مناطق سردسير چند سال ديرتر. لذا نمي توان سن ثابتي را براي بلوغ معين کرد.بلوغ تابع شرايط اقليمي و بهداشت وتغذيه افراداست.بنابراين بلوغ يك مسئله زيست شناختي و طبيعي است و نمي توان سال دقيقي براي آن مقرر كرد و به قانوني عام مبدل ساخت.شايد به همين دليل در قرآن عليرغم بحث درباره بلوغ ،زماني براي آن تعيين وتشريع نگرديده و براي فهم رشيدشدن كودكان نيز بجاي تعيين سن گفته است از طريق آزمايش آنرا به دست آوريد.

از ديدگاه نسبت بحث با «حكم»و«موضوع»مي توان گفت اساساً تعيين سن،جنبه موضوعي وعرفي دارد و شأن فقها و شأن شارع در اغلب مسائل،بيان حکم است نه بيان موضوع و تعيين مصداق!

شارع ، يا قانونگذار حکم حرمت شراب را مي دهد نه اينکه در عالم واقعي هر ظرف مايعي را حکم کند که آب است يا شراب. او حکم کلي را بيان مي کند و تعيين موضوع با افراد است. حکم کلي قرآن نيز تبعيت «تکليف» از «بلوغ» است اما اينکه چه فردي در چه زماني بالغ مي شود امري موضوعي و تابع تشخيص خود فرد ويا تابع محيط جغرافيايي و عرف است و اگر ائمه(ع) سن مشخصي را مقرر کرده اند از باب ارشاد در موضوع و بر مبناي عرف و وضعيت منطقه بوده است. تفاوت سن بلوغ در روايات نيزبه همين دليل است و نوعاً وضعيت منطقه گرم مانند عراق ملاک بوده است.

از ديدگاه بحث «سببيت» و«طريقيت»نيز مي توان گفت اساسا تعيين سن در روايات ، در تشخيص بلوغ " سببيت وموضوعيت " ندارد بلکه " طريقيت " دارد و صرفا نشان مي دهد که يکي از راه هاي کشف بلوغ حقيقي ، رسيدن به آن سنين بوده است »

اين امر به معني آن است که ؛ يکي از راه ها براي کشف بلوغ حقيقي در منطقه ي حجاز و اطراف آن ( در زمان صدور روايات ) رسيدن به سنين 9 يا 15 سال بوده است . اين نکته به صراحت در برخي روايات معتبره آمده است ( صحيحه ي عبدالله بن سنان از امام صادق : ... و ذلک لأنها تحيض لتسع سنين . بنا بر اين ، ملاک حقيقي حکم ، بلوغ حقيقي و طبيعي است ، و رسيدن به سنّ خاص ، هيچگونه دخالتي در حکم ندارد .

بلوغ و عقل

ملازمه اي ميان بلوغ (آمادگي غريزي و طبيعي براي ازدواج)با مسئوليت كيفري وجود ندارد زيرا كسي كه بالغ شد ضرورتا عاقل و رشيد نخواهد بود.پرسش اين است كه طول دوران كودكي چقدر است؟چرا بلوغ جنسي معيار باشد نه بلوغ عقلي؟اساساً سن تکليف صرفاتابع بلوغ جنسي نيست و در احکام و مقررات شرعي بلوغ و عقل توأمان مطرح شده اند زيرا مجنون به سن بلوغ مي رسد اما مکلف نيست چون فاقد عقل و تشخيص است.

معيار تکليف و معيار کيفر

به نظر مي آيد يکي از اشکالات اين باشد که سن بلوغ را هم سن تکليف و هم سن کيفر فرض كرده اند در حالي که آنچه در شرع درباره شرطيت سن بلوغ وبلوغ جنسي گفته شده شرط مکلف شدن فرد در احکام عبادي است مانند زمان تعلق وجوب نماز و روزه براي فرد مسلمان و نمي توان آن را به حوزه امور کيفري هم تعميم داد. اصل بر بلوغ طبيعي است و تعيين سن براي اين است كه اگر كسي در سن معين شده بالغ نشد نماز و روزه اش را بخواند و از فضيلت آن محروم نشود.بنابراين معيار کيفر، رشد است نه بلوغ.از زمان پايان طفوليت،گناهان فرد ثبت مي شود.از امام رضا(ع)نقل شده است كه:وان الصبى لايجرى عليه القلم حتى يبلغ.بر كودك قلم جارى نمى شود. [گناهان او ثبت نمى شود] تا زمانى كه بالغ شود. مسئله ثبت گناهان (براي عقوبت اخروي)غير از كيفر دنيوي واجراي حدود و قصاص است. ميان گناه وجرم تفاوت وجود دارد.

در رواياتي ميان سن شرعي و سن جسمي و سن كيفري تفاوت قايل شده اند.براي مثال از قول امام على(ع) نقل شده است:يجب الصلوة على الصبى اذا عقل والصوم اذا اطاق والشهادة والحدود اذا احتلم.

نماز هنگامى بر كودك واجب مى شود كه عاقل گردد و روزه, آن گاه كه طاقت جسمانى پيدا كند و حدود, زمانى كه محتلم گردد.گرچه(خصوصا با توجه به كثرت و اختلاف روايات) ملاك اصلي ما در بررسي موضوع،قرآن است ولي اين روايات صرفنظر از درستي و نادرستي شان و يا تعارض شان با روايات ديگر نشان مي دهند كه در حقوق سنتي ما اين تفاوت گذاري ها مطرح بوده اند.از امام صادق(ع) نيز نقل شده است: پايان كودكى, زمان محتلم شدن است. اگر كودك محتلم شد, ولى در او رشد نيافتيد و سفيه يا ضعيف بود, وليّ او بايد اموال او را نگاهدارى كند.

 

تفاوت رشد و بلوغ و دليل شرطيت رشد براي مجازات

قرآن نيز ميان بلوغ و رشد تفاوت قائل شده وبراي معاملات علاوه بر بلوغ،رشد را هم شرط دانسته است و مي گويد: فابتلوا اليتامي حتي اذا بلغوا النکاح فان آنستم منهم رشداً فادفعواً اليهم اموالهم (نساء- آيه 6)يتيمان را وقتي به حد بلوغ برسند، مورد آزمايش معاملاتي قرار دهيد ؛ و پس از اينکه به سن بلوغ و ازدواج رسيدند اگر در آنها رشد (كافي) يافتيد، اموالشان را به آنها بدهيد.

مرحوم مطهري مي گويد رشد يعني لياقت و شايستگي براي نگداري وبهره‌برداري از امكانات و سرمايه‌هايي كه در اختيار انسان قرار داده شده است.اطمينان از حصول رشد پس از بلوغ شرط واگذاري تصميم گيري درمورد اموال و معاملات به افراد است.

ولا تقربوا مال اليتيم الا بالتى هى احسن حتى يبلغ اشدّه.(انعام53-اسرا34)

به مال يتيم نزديك نشويد, مگر آن كه راه بهترى را برگزينيد, تا آن كه به حد رشد برسد.

ولمّا بلغ أشدّه اتيناه حكماً و علماً وكذلك نجزى المحسنين.(يوسف22)

چون يوسف به رشد رسيد, او را حكمفرمايى و دانش بخشيديم و نيكوكاران را هم با همين معيار رشد، جزا (پاداش) مي دهيم.شبيه همين آيه درمورد موسي نيز آمده سپس حكم كلي جزا بيان شده است: ولمّا بلغ اشدّه واستوى اتيناه حكماً و علماً وكذلك نجزى المحسنين(قصص13)و هنگامى كه موسى به رشد رسيد و كمال يافت, ما به او حكم و علم بخشيديم و به نيكوكاران نيز همينگونه جزا مى دهيم. در اين آيات كلمه جزا مطرح شده است كه منحصرا به معناي پاداش نيست و درموارد زيادي در قرآن به معناي كيفر و مجازات نيزآمده است اما در اينجا به قرينه كلمه محسنين منظور از آن پاداش است.اين مطلب يكي از نكات كليدي در بحث حقوق كودكان در قرآن و معيار بودن سن رشد(نه بلوغ)در كيفر دادن است كه همواره مغفول مانده است.زيرا وقتي كه«رشد»معيار واگذاري حكم و حكومت وپاداش به نيكوكاري است به طريق اولي معياركيفر هم به شمار مي آيد.قاعده« إن الشريعة سمحه و سهله»كه برگرفته از حديث پيامبر است نيز ايجاب مي كند كه سن رشد ملاك مسئوليت كيفري باشد.آيات 185بقره و78حج و157اعراف نيز مفهوم همين قاعده آسانگيري در شريعت را بيان مي كنند.از اين رو بايد قوانين(وشريعت) را تفسير موسع به نفع متهم كرد ولذا اصل گرفتن اماره 18سال براي رشد و رهايي كودك و نوجوان از مجازات هاي غير قابل جبران با اين منطق سازگار است.

در يك آيه قرآن اوج سن رشد را 40سالگي خوانده است «...حتى اذا بلغ اشده و بلغ اربعين سنة...»(احقاف15) ما انسان را به احسان در حق پدر و مادر سفارش كرديم. مادر, با رنج, بار حمل را تحمل كرد و با مشقت وضع حمل كرد و سى ماه مدت حمل و شيرخوارى بود, تا وقتى كه به حد رشد وحتي به نهايت رشد كه چهل سالگي است رسيد.

«فقها در مسايل مالي رشد را مطرح کرده اند و بلوغ را هم ملازم با رشد نمي دانند اما در مسايل کيفري رشد را ذکر نکرده اند. از قدماي اصحاب تنها کسي که رشد را ذکر کرده علامه حلي است که در کتاب تحرير در بحث قتل عمد مي گويد: عاقله از طرف کودک مسئول پر داخت ديه است مادامي که کودک به حد بلوغ و رشد نرسيده باشد اما بعد از آنکه به حد رشد و بلوغ رسيد ديگر عاقله مسئول نيست»

سن رشد امري عرفي است. بنابر تشخيص عالمان روانشناسي و زيست شناسي در قوانين اغلب کشورها اماره سن رشد به عنوان سن کيفر 18 سال تمام است و در برخي کشورها 20 و 22 سال.هرچند پژوهش ها و آمارها نشان مي دهندعليرغم سن قانوني ازدواج در اين كشورها در بيش از 50درصد دختران و پسران رابطه جنسي در سنين پايين تر برقرار شده و آمار فزاينده سقط جنين دختران كم سال را به دنبال آورده است.بنابراين وضع قوانين نتوانسته جلوي رابطه جنسي پايين تر از18سال را بگيرد و به آن شكل غير قانوني و ناهنجار و مشكل آفرين بخشيده است.

ممکن است افرادي در سنين کمتر يا بيشتر رشيد شوند. اگر چه در احکام شخصي عبادي مانند نماز و روزه مي توان بلوغ جسمي فرد را ملاک تکليف قرار داد اما در احکام و قوانين عام و اجتماعي نمي توان براي هر شخص يک قانون وضع كرد و بر مبناي استثنائات ولو استثناي کثير، قاعده بنا کرد. قاعده بر مبناي اغلب بنا مي شود.بنابراين رواياتي كه مي گويد اگر دختر به9سالگي رسيد مي تواند در مال خود تصرف كند با اين فرض است كه دختر در 9سالگي كه به بلوغ مي رسد به رشد هم رسيده باشد.

در قوانين ايران پايين بودن سن مسئوليت کيفري به دليل آن است که مسئوليت کيفري را بر مبناي سن بلوغ مقرر کرده اند. در حالي که اولااگر سن بلوغ معيار باشد نمي توان سن 9 يا 15 سال را سن قطعي و جهانشمول قرارداد ثانيا مسئوليت سن کيفري را اساساً بايد بر مبناي رشد لحاظ کرد نه بر مبناي بلوغ.

قانون مدني

در قانون مدني كه به تصويب فقهارسيده است ميان رشد و بلوغ تمايز نهاده اند اما اين تمايز را در كيفر دادن مورد توجه قرار نمي دهند.در ماده 1210 قانون مدنى اصلاحى سال 1361آمده است: هيچ كس را نمى توان بعداز رسيدن به سن بلوغ, به عنوان جنون يا عدم رشد, محجور نمود, مگر آن كه رشد يا جنون او ثابت شده باشد.

تبصره 1: سن بلوغ در پسر 15 سال تمام قمرى و در دختر 9 سال تمام قمرى است.

تبصره 2: اموال صغيرى را كه بالغ شده است, در صورتى مى توان به او داد كه رشد او ثابت شده باشد.

در قوانين مدني اغلب كشورها سن قانوني ازدواج را نيز سن رشد قرار داده اند نه سن بلوغ.اما از نظر شريعت اسلام اگر نكاح از سن بلوغ به بالاصورت گيرد صحيح است ومانعي ندارد افراد در سنين بالاتر ازدواج كنند كمااينكه پيامبر اسلام در25سالگي ازدواج كرد.جواز ازدواج از سن بلوغ به بالا به معناي اجباري بودن آن نيست بلكه اجبار به ازدواج حتي در سن پس از بلوغ،حرام و ممنوع وبلكه ازدواج باطل است ورضايت و اختيار شرط صحت هر عقدي است.

تمايز بلوغ شرعي و بلوغ مدني

نتيجه بحث اينكه با تمايز نهادن ميان بلوغ شرعي و بلوغ مدني سن ١٥ سال قمري در پسران و ٩سال قمري در دختران را اماره بلوغ براي انجام تكاليف مذهبي دانسته و سن18سال را اماره رشد مي دانيم.در قانون مدني افراد زير ١٨ سال را غيررشيد مي‌دانند زيراطبق ماده211و1214 معاملات و تصرفات غير رشيددراموال خود نافذ نيست و اعتبار معاملاتشان به نماينده قانوني آن‌ها بستگي دارد.درماده1209مصوب1314آمده بود هركس كه داراي 18سال تمام نباشد غير رشيد است.گرچه اين ماده در دوره جمهوري اسلامي حذف شد وبلوغ معيار قرار گرفت اما تبصره 2ماده1210بالغ را لزوما رشيد نمي داند ورويه قضايي و اداري نيز اثبات رشد را در افراد بالاي ١٨ سال مي داند و اصل بر صحت معاملات آن‌هاست مگر غيررشيد بودن‌شان ثابت شود.

اجمالا مي توان گفت تفاوت حد بلوغ در مسائل عبادي و غير عبادي و خصوصا کيفر شديدي چون « قصاص » که اقدامي جبران ناپذير است از برخي روايات و نظريات فقهي استفاده مي شود ، ولي پژوهشي کامل و استدلال کافي درباره آن را به مجالي ديگر مي سپاريم.

منع قصاص براي قتل هاي اتفاقي

گزارش پيوست دربخش دوم اين نوشته در مورد 41 نوجوان محکوم به قصاص نشان مي دهد 5مورد مربوط به اعتياد وحمل يا خريد وفروش مواد مخدر است.5مورد ديگر بخاطر تجاوز به عنف و زنا محكوم شده و31مورد ديگر جرم شان قتل عمد است.بنابراين 10نفر اساسا قتلي مرتكب نشده اند و از محكومان قتل عمد نيزچند مورد از نوع قتل هاي ارتجالي يا اتفاقي است که نمي تواند مصداق قتل عمد باشد .اساسا از ديدگاه كارشناسان،تفاوت جرايم اطفال و نوجوانان با ساير سنين اين است كه جرايم كودكان و نوجوانان نوعا اتفاقي است نه سازمان يافته.بايد به كودكان كه درآغاز راه زندگي خويش هستند فرصت كافي داده شود نه اينكه با يك اتهام يا محكوميت آنان را درجاده مجرم شدن بيفكنيم.

وراثت ومحيط

طبق يافته‌هاي تجربي علوم روانشناسي و تربيتي و نيز احاديث و روايات، در دوران طفوليت و نوجواني نقش عامل وراثت در رفتارهاي انساني قوي‌تر از نقش عامل تربيتي و اكتسابي است. نبايد فراموش كرد همانطور كه برخي ار نارسايي هاي جسمي وراثتي ،مربوط به شكل‌گيري نطفه و انعقاد آن در رحم است حسن اخلاق و شقاوت نيز تاحدي ناشي از وراثت است و ژن‌هاي فعال و غيرفعال ممكن است در نسلي يا فردي ظاهر و در فرد ديگري غايب شوند. روايات مذهبي فراواني نيزدلالت بر همين نكات دارند كه در اين مختصر از ذكر آنها صرفنظر مي كنم و به يكي از كتاب‌ها كه نمونه‌هايي از اين روايات را نقل و شرح داده است ارجاع مي دهم.

با حذف وراثت و اصالت دادن به تربيت نيز،در سنين كودكي و نوجواني هنوز انسان ،فاقد استقلال وشخصيت كامل و تلقين‌پذير است.كودك بزهكار مجرم بالفطره نيست و از هنگام زاده شدن بزهكار به دنيا نيامده ورفتارش را از خانواده و جامعه آموخته است.كافي است هر كسي فقط لحظاتي كودك بزهكار را جاي فرزند خويش بينگارد تا بتواند موقعيت او در ارتكاب جرم را درك كند.

قاعده درء

حديث«تدرأ الحدود بالشبهات» از قول پيامبر اسلام روايت مشهوري در ميان اهل سنت و شيعه است كه در قوانين جزايي به آن استناد مي شود وبه يكي از قواعد اساسي حقوق جزا تبديل شده است.طبق اين قاعده با كمترين شبهه اي اجراي حدود(و قصاص كه به موجب وجوب احتياط در دماء و نفوس به طريق اولي مهم تر از حدود است) متوقف مي گردد.در اينكه ورود شبهه موجب توقف حدود و قصاص است اتفاق نظر وجود دارد اما استفاده ما از قاعده درء در اينجا به اين منظور است كه معتقديم مجازات كودك ونوجوان بطور كلي مشمول شبهه و قاعده درء است زيرا يافته هاي روانشناختي در مورد بزهكاري كودكان از حيث علمي و تجربي چندان متقن است كه نمي توان به آنها بي اعتنا بود. كمترين پيامد اين يافته ها ترديد در رسيدن افراد زير18سال به رشد و استقلال كامل در درك ونيز شخصيت كامل واستحقاق كيفر در صورت بزهكاري است. مشاهده افراد رشيد زير18سال را بايد استثنائي بر قاعده فرض كرد.آيت الله منتظري ازجمله فقهايي است كه گرچه رشد به معناي درك نفع وضرر در امور مالي را ملازم با اجراي حدود و قصاص نمي داند ولي آنرا از رشد عقلي جدا دانسته و رشد عقلي را ملاك اجراي حدود و قصاص مي گيرد كه معمولا با ظهور امارات بلوغ قابل احراز است مگر خلاف آن ثابت شود.اما وي قاعده درء را در اين زمينه مناسب تر مي داند.درزير متن پرسش و پاسخ در استفتايي كه ازآيت الله منتظري بعمل آمده است نقل مي شود:

سوال: در حال حاضر در کشور ما ملاک مسئوليت کيفري را سن بلوغ قرارداده اند. بنابر اين دختر در 9 سال و پسر در 15 سالگي تمام قمري داراي مسئوليت کيفري مي شوند.

اين در حاليست که همين دختر 9 ساله و پسر 15 ساله به استناد نص قرآن کريم (سوره نساء.آيه 6) از دخالت در امور مالي منع شده و دخالت او به احراز رشد وي موکول گرديده است و بعلاوه در کتاب «الوسيله الي نيل الفضيله» درخواست قصاص از جانب وي به عنوان ولي دم نيز در صورت احراز رشد او امکان پذير است.آيا دختر 9 ساله و پسر 15 ساله که از دخالت در امور مالي اش ممنوع است را مي توان داراي اراده آزاد دانست و بر او مسئوليت کيفري بار کرد؟ در حالي که عملاً دختر نه ساله توانايي درک و تمييز بسياري از مسائل را ندارد.

شايد مطرح شدن اينگونه سوالات در اين زمان به اين دليل باشد که امروز پس ازحدود 1400 سال حکومت مستقل شيعي در کشور ما تشکيل گرديده است و نياز به تعيين سني براي بارشدن مسئوليت کيفري پر رنگ تر شده است. از اين رو پس از تحقيق در اين زمينه و مشاهده مشکلات ناشي از آن در عرصه عمل سوالاتي مطرح شده است که تقاضاي پاسخگويي مشروح از جانب شما  را نيز به  اين سوالات داريم:

1-آيا تفاوتي ميان رشد و بلوغ قائليد؟

2-رشد را با چه امارات يا نشانه هايي مي توان احراز کرد؟

3-شما مبناي مسئوليت کيفري را رشد مي دانيد يا بلوغ؟

4-آيا نمي توان به استناد ممنوعيت فرد از دخالت در امور مالي قبل از رشد به نقض اراده آزاد وي استناد کرد؟

5-با توجه به قاعده «درأ» آيا در بحث اجراي حدود مي توان اين نقص را شبهه دانست و حد را ساقط کرد؟

جواب: رشد به معناي قدرت درک نفع و ضرر مالي که شرط رفع حجر در تصرفات مالي است، در اجراء حدود و قصاص شرط نيست ولي رشد عقلي به معناي قدرت تميز و درک خوبي و بدي و حرمت و وجوب ،شرط مسئوليت کيفري مي باشد، لذا چنانچه فردي از اين جهت رشد نيافته باشد حدود بر او جاري نمي شود و رشد به اين معنا معمولا با تحقيق امارات بلوغ ملازم و قابل احراز است مگر خلاف آن ثابت شود. البته روشن است که شرط ديگر حدود و ديگر مجازات ها علم به حرمت است، لذا با ادعاهاي عدم اطلاع از حرمت فعل در مواردي که نزد عقلا محتمل باشد چنانکه معمولا در افراد تازه بالغ چنين است نمي توان حدود را جاري کرد و مورد «تدرأ الحدود بالشبهات» مي باشد.

قاعده سلطه

فقيهان از روايت معتبر و معروف« الناس مسلطون علي اموالهم»قاعده سلطه را استنباط كرده اند.يعني هر كس مالك و مسلط برمال خويش است و هيچ مرجعي حق سلب كردن آنرا ندارد.در آيه«فإن آنستم منهم رشدا فادفعوا اليهم اموالهم»نيز لزوم درک رشد ، علاوه بر بلوغ جنسي در مورد واگذاري مسئوليت اموال به كودكان(درغياب پدر-يتيم)شرط شده است.از اين دو مقدمه واز مقدمه ي « اولويت قطعي حفظ جان نسبت به حفظ مال »نتيجه مي گيريم كه اولويت قطعي عقلي و شرعي در حفظ جان نسبت به مال ، بطريق اولي حکم مي کند که نظر شارع در مورد مسئوليت هاي کيفري منجر به قتل ، بايد مبتني بر رسيدن فرد به سنّ رشد باشد.

مصلحت قصاص

اگر هدف شارع را از تشريع قصاص وجود مصلحت در آن بدانيم، در صورت محرز شدن مفسده اي در اجراي يک حکم قصاص، مرتکب نقض غرض شارع شده ايم. در برخي از موارد از گزارش پيوست در بخش دوم مشاهده مي شود که خويشاوندي هاي چند جانبه ميان قاتل و مقتول به گونه اي است که کشته شدن فرد ديگري از طايفه مي تواند به تعميق خصومت ها و کينه هاي قومي و خانوادگي انجاميده و تا ساليان متمادي در طايفه بماند و خود منجر به مشکلات و حوادث ديگري شود. چنين وضعيتي با حکم« فاصلحوا بين اخويکم»(حجرات10) مغايراست ودر چنين مواردي تلاش براي اصلاح ذات البين مقدم و مرجح بر قصاص است. گرچه حکم « فاصلحوا بين اخويکم » مربوط به « جنگ رسمي بين دو طايفه و گروه مسلمان » است که ارتباطي با بحث « قصاص » ندارداما به يك مصلحت مهم (يعني جلوگيري از اختلاف ميان مسلمانان)ريشه ديني بخشيده است لذا تلاش براي « اصلاح ذات البين » که امري اخلاقي است ، تزاحم و تعارضي با « حق قصاص » که حکمي فقهي و قضائي است ، ندارد اما از جهت مصلحت رعايت اخوت،در موارد خاصي مي تواند دليلي بر خودداري از اعمال حق قصاص گردد . در چنين مواردي حتي در باره متهمان بالاتر از 18 سال،حکم حبس بدل از قصاص مي تواند راهي براي جلوگيري از مفسده جدال و نزاع شود.از ديدگاه مدافعان اجراي قصاص ،اين حكم براي تامين مصلحتي به نام نظم وحيات اجتماعي است.لذا اگر درموردي ،خلاف اين مصلحت وجود داشته باشد و قصاص خصوصا در مورد كودكان موجب نفي اين مصلحت شود جلوگيري از آن واجب مي شود. وقتي خداوند مجازات جريمه مالي بدل از قصاص را تجويز کرده و تبديل مجازات حبس به جريمه يا جريمه به حبس در تعزيرات، از سوي فقها پذيرفته شده است استبعادي ندارد که بتوان به حبس بدل از قصاص يا اعطاي عضوي از بدن براي نجات جان يك انسان به جاي قصاص فردحکم داد كما اينكه قبلا فقها در مورد آن چنين حكمي داده اند.

جمع بندي

لازم است قانوگذار شقوق پيش گفته خصوصا موارد تبديل مجازات را پيش بيني کرده و براي رعايت احتياط در دماء و نفوس راه هاي وسيع تري را بگشايد.در بحث كلي قصاص با توجه به تصريح قرآن بر سه گزينه«قصاص»،«ديه»و«عفو»در قتل عمدوتاكيد وترجيح عفواز سوي خداوند بهتر است قانونگذارفقط به وضع قانون براي اجراي قصاص نينديشد و گزينه هاي راجح را نيز قانوني و عملياتي كند كه يكي از راههاي آن حمايت از نهادهاي مدني است كه براي كاهش يا جلوگيري از مجازات اعدام به صورت قانوني و منطقي تلاش مي كنند.علاوه براينكه طبق مباحث فوق در هر صورت(چه موافق اعدام و قصاص باشيم چه نباشيم) صدور حكم اعدام وقصاص براي افراد زير18سال نه تنها خلاف حقوق بشر و خلاف تعهدات ايران در كنوانسيون حقوق كودك و ميثاق بين المللي مدني وسياسي است بلكه مبناي فقهي آن نيز محل اشكال است ودلايل متيني براي منع قصاص زير18سال در قرآن و فقه مي توان نشان داد.در مورد كودكان بزهكار،تصويب مجازات هاي پيش بيني شده در ماده33لايحه رسيدگي به جرائم اطفال ونوجوانان با موازين حقوق بشر وشرع همنوايي بيشتري دارد و گامي به پيش وبلند در توسعه قضايي ايران است.

 

 

 



نظرات شما عزیزان:

سيد محمد كيكاوسی
ساعت18:17---18 مهر 1390
عالِ بود بهناز عزيز

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: