حقوقي
درباره وبلاگ


درود به دوستان گرامي بازديد كننده. مستدعي است با ارسال نظرات خود بنده را در جهت هرچه مفيد ساختن وبلاگ ياري نماييد. با سپاس فراوان




نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 9
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 9
بازدید ماه : 263
بازدید کل : 24594
تعداد مطالب : 69
تعداد نظرات : 42
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


نويسندگان
بهناز صبوري راد

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
یک شنبه 24 آبان 1394برچسب:, :: 11:3 PM :: نويسنده : بهناز صبوري راد
جرائم عمدي و رابطه عليت در جرائمي که حصول نتيجه مجرمانه براي تحقق جرم ضروري است وجود سه شرط لازم است : 1 . فعل مجرمانه با سوء نيت يا قصد مجرمانه انجام گرفته باشد . ( سه عنصر قانوني ، مادي و رواني ) 2 . صدمه و خسارتي از اين فعل ناشي شده باشد که به طور قراردادي آن را نتيجه مجرمانه مي گوييم . 3 . ميان فعل انجام شده و نتيجه مجرمانه رابطه عليت وجود داشته باشد . حال به بررسي هر يک از اين سه شرط بپردازيم .

ادامه مطلب ...
 
پنج شنبه 2 مهر 1394برچسب:, :: 6:53 PM :: نويسنده : بهناز صبوري راد
مبحث پانزدهم. مصوبه مجمع تشخيص مصلحت نظام در مورد الحاق يک تبصره به ماده 336 قانون مدني مصوب 23/10/1375 اداره كل قوانين با سمه تعالي رياست محترم مجلس شوراي اسلامي محاسبه اجرت براي كار خانگي زنان و رسميت يافتن آن در قانون اصلاح مقررات مربوط به طلاق مصوب 21/12/1370 تبصره 6 در مجلس شوراي اسلامي و سپس در مجمع تشخيص مصلحت نظام كه موجب تأمين اتيه زنان و دريافت بخشي از حقوق مادي آنان- حين طلاق - گرديد، ما را بر آن داشت تا به منظور پاسخ به زناني كه ساليان متمادي با زحمت فراوان و انجام كارهاي متنوع و مختلف- و با صرف جواني و آسايش خود- موجب قوام و دوام خانواده، همسر و فرزندان شدند و با هدف احترام به شخصيت زنان و حفظ جايگاه ارزشي آنان و پيشگيري از نابساماني اين عزيزان ، درخواست كنيم تا حق قانوني اجرت با استناد به مواد265 ،301 ،302 و336 قانون مدني كه ماهيتأ ناشي از حيات و كار است و نه ممات و طلاق و اصل عدم تبرع مندرج در آخرين ماده، براي پس از فوت همسر، منظور گردد. از اين رو طرح الحاق يك تبصره به ماده948 قانون مدني در بحث ميراث زوجه تقديم مي گردد. رضا ز ا د ه- كولائي- ناصري پور- جلود ارزا ده-راكعي- مصوري منش- اماني- طالقاني- فاطمه خانمي- عد ا لت- كديور- حقيقت جو- جلالي ز ا د 5- سليم بهرامي- افخمي- بت كليا- حسنوند- شعرد وست- ا فقهي- شكو ري- شايسته- بهر امي- نديمي- نعيمي پور- وهابي- حسينى بجنورد - سعد ايي جهرمي- جماعتى- امر ا... محمدي- سيد آبا دي- ها شم زهي- مهرپرور- شيرزا د- نظري- رضوي نائي - سيد امر ا... موسوي- نا روئي- خوشرو- خا نزا دي- موسوي تبريز - عليخا ني- زحمتكش- حسينى نسب- ميرزا كوچكي- موسوي جهان آبا د- باقر امامي- مرادي- سيد افضل موسوي- گلبا ز- مزروعي- خليلي- آرمين- عبائي خراساني- موسوي اجاق- شا هرخي- كاظمي- تاجرنيا- سازگا رنژاد- صفايي- قو امي- وحيدي- كامبوزيا- محتشمي پور- نوري- ذوالقدر- عظيمي- ميد ري- سيدنا صر موسوي- روسنا- نوش آبا دي- امينى- غلامحسن آقائي- رحماني خليلي- ذ اكري- انصا ري را د- جبا رزا ده- محمد قمي- ناصرخالقي- شكوري راد- سليماني- بهاروند- پورفا طمي- صابري- برزگر- حسين زاده- يثربي- قبا دي- طلائي نيك- صفائي فراهاني- محجوب- شكيبى- خامنه اي- حداد عادل- حضرتي- د اويديان- خسته بند- ادب- عباسپور- رمضانپور- كوزه گر- موسوي كرج- شيخ- هاديزاده- طباطبائي- صديقي- علي حسينى- رعيت- سيد محمدرضا خاتمي- پورنجاتي- حسن زا دگان. طرح الحاق يك تبصره به ماده 948 قانون مدني مصوب1307 ماده واحده. يك تبصره به ماده948 قانون مدني مصوب 18/2/1307به شرح زير الحاق مي گردد:تبصره. زوجه مي تو اند در صورت مطالبه، اجرت المثل ايام زندگي مشترك خود را از ماترك زوج متوفي با جلب نظر كارشناس و با رعايت بند الف تبصره 6 قانون اصلاح مقررات مربوط به طلاق مصوب 28/8/1371 مطالبه كند. سو ابق قانوني مواد 265، 301، 302، 336، 946،947و 948 قانون مدني لازم الاجرا از تاريخ 20/2/1307 ماده 265. هر كس مالي به ديگري بدهد ظاهر در عدم تبرع است بنابراين اگر كسي چيزي به ديگري بدهد بدون اينكه مقروض آن چيز باشد مي تواند استرد اد كند. ماده 301. كسي كه عمدأ يا اشتباهأ چيزي را كه مستحق نبوده است دريافت كند ملزم است كه آن را به مالك تسليم كند. ماده 302. اگر كسي كه اشتباهأ خود را مديون مي دانست آن دين را تأديه كند حق دارد از كسي كه آن را بدون حق اخذ كرده است استرداد نمايد. ماده 336. هرگاه كسي بر حسب امر ديگري اقدام به عملي نمايد كه عرفأ براي آن عمل اجرتي بوده و يا آن شخص عادتأ مهياي آن عمل باشد عامل مستحق اجرت عمل خود خواهد بود مگر اينكه معلوم شود كه قصد تبرع داشته است. ماده 946. زوج از تمام اموال زوجه ارث مي برد ليكن زوجه از اموال ذيل: 01 از اموال منقوله از هر قبيل كه باشد. 02 از ابنيه و اشجار. ماده 947. زوجه از قيمت ابنيه و اشجار ارث مي برد و نه از عين آنها و طريقه تقويم آن است كه ابنيه و اشجار با فرض استحقاق بقاء در زمين بدون اجرت تقويم مي گردد. ماده 948. هرگاه در مورد ماده قبل ورثه از اداه قيمت ابنيه و اشجار امتناع كند زن مي تواند حق خود را از عين آنها استيفاء نمايد. نظر به اينكه در مورد تبصره 3 و 6 قانون اصلاح مقررات مربوط به طلاق كه با اصلاحاتي در تاريخ 1371/8/28 به تصويب مجمع تشخيص مصلحت نظام رسيده است، جمعي معتقدند كه مستفاد از تبصره 3 قانون مذكور اين است كه تمام حقوق زوجه نسبت به زوج اعم از نفقه و جهيزيه و مهر و غير آن كه اجرت المثل خدمات زوجه و نحله كه در تبصره 6 آمده نيز از حقوق زوجه است بايد قبل از اجراي صيغه طلاق به زوجه تأديه شود و در حقيقت تبصره 6 مصداق براي تبصره 3 تعيين مي كند، و مكمل آن است.و جمعى ديگر معتقدند كه تبصره 6 مستقل از تبصره 3 هست و اجرت المثل و نحله كه در اين تبصره آمده پس از اجراي صيغه طلاق با درخواست مجدد زوجه از دادگاه رسيدگي و حكم داده مي شود و رسيدگي به آنها قبل از اجراي صيغه طلاق وجهه قانوني ندارد. مستدعي است نظريه مجمع تشخيص مصلحت نظام در اين خصوص اعلام گردد. نظر مجمع تشخيص مصلحت نظام ماده واحده. منظور از كلمه پس از طلاق در ابتداي تبصره 6 قانون اصلاح مقررات مربوط به طلاق مصوب مورخ 28/8/1371 مجمع تشخيص مصلحت نظام، پس از احراز عدم امكان سازش توسط دادگاه است، بنابر اين طبق موارد مذكور در بند 3 عمل خواهد شد. تفسير فوق مشتمل بر ماده واحده در جلسه روز پنجشنبه مورخ سيم شهريور ماه يك هزار و سيصد و هفتاد و سه مجمع تشخيص مصلحت نظام به تصويب رسيده است. رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام طرح الحاق يك تبصره به ماده948 اين است.همچنانكه بند الف تبصره6 قانون اصلاح مقررات مربوط به طلاق در سال 1371 به زوجه اجازه مي دهد كه در هنگام طلاق اجرت المثل كارهايي را كه در ايام زندگي مشترك با شوهرش بطور مجاني انجام نداده بخواهد و دادگاه هم براساس نظر كارشناسي موظف باشد كه مبلغ اين اجرت المثل را در حكم بياورد و زوج موظف به پرداخت آن بشود، اين تبصره در رابطه با زمان فوت شوهر و زوج هم عمل بشود، يعنى زني كه همسرش فوت شده بتواند ،اجرت المثل كارهايي را كه در ايام زندگي مشترك با همسرش به صورت غير مجاني و غير تبرعي انجام داده از دادگاه بخواهد و اين مبلغ و اين ميزان از ماترك متوفي كسر بشود و به زوجه پرداخت بشود. ايرادي كه شوراي محترم نگهبان به اين تبصره آورده است اين است كه ممكن است زوجه بعضي از كارهايي كه براي شوهرش انجام داده واقعأ قصدش اين نبوده كه مجاني اين كار را انجام بدهد، ولي از طرفي در مقابل ممكن است با دستور شوهر اين كار را انجام داده باشد و نيت شوهر هم اين بوده باشد كه همسرش اين كارها را تبرعي و مجاني انجام بدهد و از طرفي عرفأ هم در زندگي هاي مشترك زناشويي بسياري از كارهايي را كه زوجه انجام مي دهد، عرف اين حكايت را دارد كه به هرحال همسر اين كارها را تبرعي و مجاني انجام مي دهد.به لحاظ اين دو مورد شوراي محترم نگهبان اين مصوبه را خلاف شرع دانسته است. اما آنچه كه در كميسيون مطرح شد اين بود اولأ با توجه به اينكه همسر فوت كرده است، واقعأ احراز اين مطلب كه آيا قصد همسر از كارهايي كه به زوجه اش مي داده تبرعي بوده يا غير تبرعي، واقعأ احراز قصدش ممكن نيست و از طرفي هم اين طرح به انگيزه حمايت مالي از زنان شوهر مرده اي است كه در طول زندگي مشترك با همسرشان توانايي خودشان را براي جمعى آوري اموال و د اراييها و مايملك همسرشان فراهم كرده اند و زحمت كشيده اند و حالا بعد از مرگ شوهرشان بايستى دست خالي خانه را ترك كنند و چيزي به آنها تعلق نگيرد.در واقع به لحاظ حمايت مالي از همسراني است كه شوهرشان فوت شده تنظيم شده و از طرفي اصل اصلاح قانون مقررات طلاق را خود مجمع تشخيص مصلحت نظام در سال 71 تصويب كرده و ممكن است اين مصوبه اگر به مجمع برود در مجمع به سياق مواد قبلي آن شاه اللة تصويب بشود.فلذا نظر كميسيون بر اين است كه اين مصوبه به مجمع تشخيص مصلحت نظام برود، همكاران محترم هم آن شاء الله رأي خواهند داد.والسلام عليكم و رحمه الله پي نوشت : 1.در مورد لازم الاجرا شدن مواد 1 تا 955 قانون مدنی ابتدای مطالب این بخش مراجعه نمایید. 2.لازم الاجرا شدن از 1307 صحیح است نه مصوب 1307. 3. تاريخ فوق مربوط به تاريخ تصويب مجلس شوراي اسلامي است. تاريخ تصويب نهايي مصوبه مذكور در مجمع تشخيص مصلحت نظام 28/8/1371 است. 4. مصوبه مجمع تشخيص مصلحت نظام صحيح است. اين تفسير رأسأ توسط مجمع مذكور به تصويب رسيده است و از موارد اختلافي بين مجلس و شوراي نگهبان نيست. 5. لازم الاجرا شدن از سال 1307 صحيح است. 6. لازم الاجرا شدن از سال 20/2/1307 صحيح است. 7. لازم الاجرا از20/2/1307 صحيح است نه مصوب 18/2/1307 . 8. از شماره 133/ ك .ق در گزارش شور اول نيز استفاده شده بود. به نظر مي رسد در گزارش شور دوم بايد شماره جديدي به گزارش مذكور، اختصاص يابد. 9. لازم الاجرا شدن از سال 1307 صحيح است. 10. شماره چاپ 1055 مربوط به گزارش شور اول كميسيون مذكور است نه طرح. 11. لازم الاجرا شدن از سال 1307 صحيح است نه مصوب 1307. 12. لازم الاجرا شدن از 20/2/1307 صحيح است. 13. لازم الاجرا شدن از سال 1307 صحيح است. 14. شماره چاپ 1055 مربوط به گزارش شور اول كميسيون مذكور است نه طرح. 15. لازم الاجرا شدن از سال 1307 صحيح است. 16. لازم الاجرا شدن از سال 20/2/1307 صحيح است. 17. لازم الاجرا شدن از سال 1307 صحيح است نه مصوب 1307. 18. لازم الاجرا شدن از 20/2/1307 صحيح است. 19. مصوبه مجلس صحيح به نظر مي رسد. 20. لازم الاجرا شدن از سال 1307 صحيح است. 21. مصوبه مجلس صحيح به نظر مي رسد. 22. مصوبه مجلس صحيح به نظر مي رسد نه طرح . 23. شماره و تاريخ در مورد استمهال شوراي نگهبان، به لحاظ عدم فرصت رسيدگي در مورد مصوبه مجلس شوراي اسلامي است. 24. از عبارت شماره133/ ك ق در گزارش شور اول و دوم كميسيون مذكور نيز استفاده شده بود. به نظر مي رسد براي هر گزارش بايد شماره جديدي اختصاص داده شود. 25. مصوبه مجلس صحيح به نظر مي رسد.
 
پنج شنبه 19 شهريور 1394برچسب:, :: 1:6 AM :: نويسنده : بهناز صبوري راد
قرار، آن تصمیم قضایی را شامل می‌شود که مقام قضایی صالح ( بازپرس، دادیار… به تصریح قانون جدید: بازپرس) در فرآیند تحقیقات مقدماتی و تحقیق پرونده و نیز در برخی موارد، «دادگاه» در جریان رسیدگی و محاکمه صادر می‌نماید.. که این تصمیم به تناسب ناظر به شخص متهم، سایر اشخاص و یا اموال است. در روند تحقیقات مقدماتی، برای شخص متهم ـ که هنوز مجرمیت او به اثبات نرسیده ـ اصل بر آزادی و عدم ایجاد محدودیت و ممنوعیت است (اصل براءت). لذا مقام صالح با رعایت اصل تناسب، یعنی اهمیت جرم ارتکابی، دلایل و اسباب اتهام، احتمال فرار متهم، از بین رفتن آثار جرم، سابقه متهم و وضعیت جسمانی و شخصیت او، پس از حضور متهم و تفهیم اتهام به او (‌به غیر از قرار تأمین عدم خروج از کشور‌)، اقدام به صدور آنها می‌کند. لذا قرار‌های تامین کیفری جزو قرارهای اعدادی محسوب می‌شود که جهت تکمیل تحقیقات مقدماتی، آماده نمودن پرونده کیفری و جمع‌آوری دلایل و نیز در اختیار داشتن متهم، در فرضی که حضور بعدی متهم و دسترسی به وی لازم باشد، صادر می‌شود. در قانون آیین دادرسی کیفری مصوب سال ۷۸ ( با اصلاحات بعدی آن در ۸۱ ) قرار‌های تأمین کیفری، موضوع مادتین ۱۳۲ و ۱۳۳ و شامل موارد زیر است: ۱ـ التزام به حضور با قول شرف. ۲ـ التزام به حضور با تعیین وجه التزام تا ختم و اجرای حکم.۳ـ اخذ کفیل یا وجه الکفاله.۴ ـ اخذ وثیقه (وجه نقد ـ ضمانت نامه بانکی ـ مال منقول ـ مال غیر منقول ). ۵ـ بازداشت موقت و همچنین قرار عدم خروج متهم از کشور (به عنوان قرار ی تکمیلی در کنار موارد پنج‌گانه فوق ). در فصل هفتم قانون جدید آیین دادرسی کیفری مصوب سال ۹۳ تعداد قرارهای تامین کیفری به ده مورد افزایش یافته است که به موجب ماده ۲۱۷ قانون جدید، قانونگذار علاوه بر موارد پنجگانه فوق، موارد (( التزام به عدم خروج از حوزه قضایی با قول شرف‌))، (( التزام به عدم خروج از حوزه قضایی با تعیین وجه التزام‌))، (( التزام به معرفی نوبه‌ای خود بصورت هفتگی یا ماهانه به مرجع قضایی یا انتظامی با تعیین وجه التزام‌))، ((التزام مستخدمان رسمی کشوری یا نیروهای مسلح به حضور با تعیین وجه التزام)) و ((‌التزام به عدم خروج از منزل یا محل اقامت تعیین شده با موافقت متهم با تعیین وجه التزام، از طریق نظارت با تجهیزات الکترونیکی?)) را نیز در عِداد قرارهای تامین کیفری قرار داده است. و مطابق تبصره یک ماده ۲۱۷ صدور قرار کفالت، ضمانت اجرای عدم پذیرش چهار مورد از قرارهای تامین دهگانه از سوی متهم است. مطابق ماده ۲۳۷ قانون جدید در مورد قرار بازداشت موقت، اصل بر عدم صدور قرار تامین بازداشت موقت بوده و به تصریح تبصره ماده مذکور، قرار بازداشت موقت الزامی (اجباری)، موضوع قوانین خاص، به جز قوانین ناظر بر جرایم نیروهای مسلح حذف شده است. از رهگذر افزایش قرارهای تامین کیفری، دامنه اصل تناسب اعمال قرار بر متهم افزایش یافته و مرجع صالح در صدور قرار متناسب با متهم ـ با رعایت مقررات قانونی ـ اختیار عمل بیشتری دارد. اما در قانون جدید، قانونگذار ضمن رویکردی به مراتب مطلوب‌تر از قانون قبلی، و در جهت حفظ حقوق متهم و آزادی حداکثری وی در مراحل تحقیقات مقدماتی، تاسیس جدیدی را با عنوان ((قرار نظارت قضایی)) در ماده ۲۴۷ عنوان کرده است. قرار‌های نظارت قضایی ـ جز در برخی مصادیق آن ـ در قوانین کشورمان دیده نشده است. و به نظر می‌رسد که قوانین کیفری فرانسه در این زمینه مرجع قانونگذار بوده است. (( قرار‌های نظارت)) هم مانند قرارهای تأمین کیفری آزادی‌های متهم را محدود می‌کند ولی محدودیت ناشی از صدور قرار‌های نظارت قضایی خفیف‌تر و شامل برخی محدودیت‌های شغلی، محرومیت استفاده از تسهیلات اجتماعی، محدودیت تردد و غیره است. و در واقع «مرجع صالح» پس از صدور قرار نظارت، بر رعایت تکالیف موضوع قرار از سوی متهم، نظارت می‌کند. طبق ماده ۲۴۷: (( باز پرس می‌تواند متناسب با جرم ارتکابی، علاوه بر صدور قرار تامین، قرار نظارت قضایی را که شامل یک یا چند مورد از دستورهای زیر است، برای مدت معین صادر کند: الف‌ـ معرفی نوبه‌ای خود به مراکز یا نهادهای تعیین شده توسط بازپرس٫ ب‌ـ منع رانندگی با وسایل نقلیه موتوری. پ‌ـ منع اشتغال به فعالیت‌های مرتبط با جرم ارتکابی. ت‌ـ ممنوعیت از نگهداری سلاح دارای مجوز٫ ث‌ـ ممنوعیت خروج از کشور‌)).‏ به تصریح ماده ۲۵۰ قانون جدید، در صدور ((‌قرار نظارت قضایی)) نیز مانند قرارهای تامین کیفری باید صدور قرار، مستدل و موجه و با رعایت اصل تناسب صورت بگیرد. و اخذ تامین نامتناسب، موجب محکومیت انتظامی مقام قضایی صادر کننده قرار خواهد بود. ( تبصره ماده ۲۵۰ ).‏ مطابق صدور ماده ۲۴۷، اصل بر تکمیلی بودن ((قرار نظارت قضایی)) است و باید در کنار قرارهای تامین موضوع ماده ۲۱۷ صادر شود. و در صورتی که متهم از اجرای قرار نظارت تخلف کند، قرار نظارت لغو و قرار تامین تشدید می‌شود. ( ماده ۲۵۴ )، ولی بر اساس تبصره یک ماده ۲۴۷، ((قرار نظارت مستقل)) نیز پیش‌بینی شده است. تبصره مذکور بیان می‌کند: ((در جرایم تعزیری درجه هفت و هشت (موضوع ماده ۱۹ قانون مجازات اسلامی مصوب ۹۲ ) و در صورت ارائه تضمین لازم برای جبران خسارات وارده، مقام قضایی می‌تواند فقط به صدور قرار نظارت قضایی اکتفا کند)). و در صورت تخلف متهم از اجرای قرار نظارت مستقل، قرار مذکور به قرار تامین متناسب تبدیل می‌شود. آیین دادرسی کیفری جدید در موارد متعددی به حفظ حقوق متهم در مرحله تحقیقات مقدماتی اهتمام دارد که توسعه قرار‌های تأمین کیفری و نیز تاسیس قرار نظارت قضایی از جمله آنهاست. منبع : اطلاعات
 
پنج شنبه 5 شهريور 1394برچسب:, :: 5:5 PM :: نويسنده : بهناز صبوري راد
دکتر احمد میدری گفت: در تاریخ 14تیر سال جاری آیین نامه حمایت از کودکان و نوجوانان بی سرپرست و بد سرپرست تصویب شد که این آیین نامه در واقع نحوه فرزند خواندگی و حضانت را در ایران تعیین می کند و باید گفت این آیین نامه چند تغییر مهم نسبت به قانون مصوب سال 1353 دارد. وضع حقوقی فرزند خواندگی در ایران - آنچه باید در خصوص فرزند خواندگی بدانیم - دایره فرزند خواندگی گسترده می شود - جزئیات قانون جدید فرزند خواندگی - دادخواست فرزند خواندگی ایسنا: معاون رفاه اجتماعی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی گفت: شرایط فرزند خواندگی تسهیل شده است و از این پس خانواده های دارای فرزند نیز می توانند فرزندخوانده بپذیرند. دکتر احمد میدری گفت: در تاریخ 14تیر سال جاری آیین نامه حمایت از کودکان و نوجوانان بی سرپرست و بد سرپرست تصویب شد که این آیین نامه در واقع نحوه فرزند خواندگی و حضانت را در ایران تعیین می کند و باید گفت این آیین نامه چند تغییر مهم نسبت به قانون مصوب سال 1353 دارد. وی افزود: قبل از تصویب این قانون تنها خانواده هایی می توانستند فرزند خوانده داشته باشند که فرزندی نداشتند اما اکنون با قانون جدید خانواده های دارای فرزند نیز که تمایل به فرزند خواندگی دارند می توانند برای این کار اقدام کنند. موازین حقوقی فرزند خواندگی - مردم دختران را برای فرزند خواندگی ترجیح می دهند - تاوان فرزند خواندگی معاون رفاه اجتماعی با اعلام اینکه دختران و زنانی که ازدواج نکردند یا تنها زندگی می کنند نیز می توانند در صورت تمایل برای پذیرش فرزند اقدام کنند، افزود: این دو محدودیت فرزند خواندگی در قانون جدید برطرف شده است. دکتر میدری تشریح کرد: بر اساس قانون قبل، کسر مشخصی از دارایی افراد به فرزند خوانده تعلق می گرفت و با توجه به عدم پذیرش این موضوع توسط برخی خانواده ها و بر اساس قانون جدید یک خانواده می تواند با حکم دادگاه با کسر کمتری از دارایی ها و در واقع با تضمین کمتری فرزند خوانده داشته باشد. وی با بیان اینکه فرایند رسیدگی به وضع فرزند خواندگی در این آیین نامه تسهیل شد ادامه داد: قبلاً افراد متقاضی اول به دادگاه و سپس به بهزیستی مراجعه می کردند اما در فرایند جدید فرد مستقیم به بهزیستی مراجعه می کند و در آنجا فرایند های حقوقی انجام می شود و در فرایند آخر افراد به دادگاه مراجعه می کنند. وی خاطر نشان کرد: طبق آیین نامه جدید سن فرزند خواندگی نیز تسهیل شده است به طوری که در گذشته سن افراد برای فرزندخواندگی باید کمتر از 12 سال می بود که این مورد به 16 سال افزایش پیدا کرده است. معاون رفاه اجتماعی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی با اعلام اینکه با آیین نامه جدید ایرانیان مقیم خارج از کشور نیز می توانند فرزند خوانده انتخاب کنند گفت: این افراد با همکاری بهزیستی می توانند کودکان و نوجوانان ایرانی را به عنوان فرزند خوانده بپذیرند. وی با اشاره به اینکه در تدوین این قانون مشاوران دینی نیز نقش داشتند افزود: این آیین نامه و قانون به شکلی نوشته شده که با آموزه های دینی کاملاَ سازگار باشد. انتقال یک سوم اموال به کودک شرط فرزندخواندگی نیست - تقاضای صدور حکم فرزندخواندگی براساس گزارش روابط عمومی وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی، میدری تاکید کرد: بر اساس این آیین نامه مقرر شده است که با همکاری بهزیستی به خانواده های متقاضی مشاوره دینی داده شود چرا که از لحاظ شرعی این بچه ها با بچه واقعی فرق دارند ولی خانواده ها می توانند با آموزه های این مشاوران این مشکلات را بر طرف کنند. منبع : امروز فردا را می سازی
 
دو شنبه 2 شهريور 1394برچسب:, :: 2:11 AM :: نويسنده : بهناز صبوري راد
ماده یک قانون اعسار معسر را اینطور تعریف نموده است: معسر کسی است که به واسطه عدم کفایت دارایی یا عدم دسترسی به مال خود قادر به تادیه مخارج محاکمه یا دیون خود نباشد. این ماده دو نوع معسر را مورد بررسی قرار داده است یکی کسی که توان پرداخت هزینه دادرسی را ندارد و دیگری کسی است که توان پرداخت دیون و بدهیهای خود را ندارد. یا به عبارتی قانون اعسار صرفاً در مورد اشخاص حقیقی قابلیت استناد را دارد. و در مورد اشخاص حقوقی بایستی به مقررات قانون وتجارت در مورد اعلام ورشکستگی مراجعه نمود. در حال حاضر کسانی که توان پرداخت هزینه دادرسی را ندارند به استناد مواد 505 و 506 ق.آ.د.م و سایر مواد می توانند تقاضای اعسار از پرداخت هزینه دادرسی را بنمایند. و کسانی که توان پرداخت محکوم به را ندارند می توانند به استناد ماده 3 قانون نحوه اجرای محکومیتهای مالی مصوب 1377 و قانون اعسار مصوب 1313 تقاضای اعسار و تقسیط محکوم به را بنمایند. حال سؤال این است که آیا محکومین اسناد تجاری (چک- سفته- برات) می توانند تقاضای اعسار بنمایند یا خیر؟ بموجب بند 8 ماده 2 قانون تجارت معاملات برواتی اعم از اینکه بین تاجر یا غیر تاجر باشد ذاتاً تجاری می باشد. یعنی مدیون وجه برات به موجب قانون تجارت تاجر محسوب می شود اعم از اینکه شخص حقیقی یا حقوقی باشد.و چنین شخصی بموجب ماده 512 ق.آ.د.م ماده 33 قانون اعسار ماده 413 به بعد قانون تجارت صرفاً می تواند اعلام ورشکستگی نماید. اما در خصوص دو سند دیگر یعنی سفته و چک هر چند که مواد 309 و 314 ق.ت بیان نموده است مقررات برات در مورد آنها جاری است. اما این دو سند ذاتاً تجاری محسوب نمی شوند و مدیونین آنها هم تاجر محسوب نمی شوند. مگر اینکه در معاملات تجاری بین تجار استفاده گردند. در صورتی که مدیون چک و سفته تاجر باشد فقط می تواند اعلام ورشکستگی نماید. و در صورتی که مدیون این دو سند غیر تاجر باشد می تواند بموجب قانون دادخواست اعسار و تقسیط محکوم به تقدیم نماید. البته عده ای اعتقاد دارند که به استناد ماده 269 ق.ت دادگاه نمی تواند اعسار مدیون سفته را بپذیرد. ماده 269 ق.ت به این نحو است که: محاکم نمی توانند بدون رضایت صاحب برات برای تادیه وجه برات مهلتی بدهند. از طرفی ماده 277 ق.م دقیقاً برعکس این ماده می باشد: به این نحو که بیان نموده که: حاکم می تواند نظر به وضعیت مدیون مهلت عادله یا قرار اقساط دهد. آنهایی که مخالف با تقسیط هستند استناد آنها به مواد 309 و 314 و 269 ق.ت می باشد و عده ای که موافق با تقسیط محکوم به اسنادی چون چک و سفته هستند استدلالشان یکی ماده 277 ق. م و دیگری عمومات قانون اعسار و قانون نحوه اجرای محکومیتهای مالی می باشد که به هر مدیون و محکوم علیهی اجازه تقاضای اعسار از پرداخت محکوم به را داده است. استدلال دیگر این است که دادگاه در حین رسیدگی به اصل دعوی چک و سفته نمی تواند قرار اقساط بدون رضایت طلبکار بدهد. ولی بعد از صدور حکم و تقاضایی اعسار موضوع متفاوت بوده و دعوی مطرح شده دیگر باید رسیدگی و مطابق با قانون حکم صادر شود. به این نحو که اگر این دو سند بوسیله تاجر صادر شده یا به عبارتی مدیون آنها تاجر باشد دعوی اعسار قابل پذیرش نیست و در صورتی که مدیون این دو تاجر نباشد این تکلیف دادگاه است که به اعسار رسیدگی نماید. در نتیجه برات چون ذاتاً تجاری است مدیون آن نمی تواند تقاضای اعسار نماید و بعلت تاجر محسوب شدن باید اعلام ورشکستگی نماید و در خصوص دو سند دیگر در صورتی که احراز شود مدیون تاجر نیست دعوی اعسار و تقسیط قابل طرح و پذیرش می باشد.
 
دو شنبه 2 شهريور 1394برچسب:, :: 1:56 AM :: نويسنده : بهناز صبوري راد
برخی را عقیده بر این است که اعدام در ملاءعام درجه میزان تحمل آدم کشی را در جامعه افزایش داده و موجب عادی شدن جنایت، تقویت روحیه قساوت، انتقام و نفرت میشود و کسانی که خواستار این اقدام در ملاء عام هستند، میگویند: «اعدام در ملأعام برای امنیت روانی کشور خوب است»، «اثربخشی اعدامهای در ملاعام زیاد است» و «اعدام در ملأعام آسیب جدی به مردم یا کشور وارد نمیکند.» و برخی دیگر حذف اعدام ذر ملا عام را از سوی برخی کشورها نوعی پرستیژ اجتماعی تلقی میکنند. «باید با مجرمان برخورد جدی شود و اینگونه همه میفهمند که کشور صاحب دارد و اینطورنیست که هر کسی هر کاری دلش خواست، انجام دهد.اگر در پیشگیری اولیه موفق نبودیم، مجبوریم برای گستردهتر نشدن این حوادث به سمت این نوع از اعدامها برویم. « گاهی امنیت روانی جامعه به خطر میافتد. در همین زمینه برای بازگرداندن امنیت روانی به جامعه میتوان از این نوع اعدام استفاده کرد.» «آنچه قوه قضائیه انجام میدهد، همان چیزی است که مردم انتظار دارند. انتظار مردم این است که قوه قضائیه با اشرار و کسانی که میخواهند امنیت جامعه را مخدوش کنند، برخورد کند. کسانی هم که میخواهند، امنیت جامعه را مخدوش کنند در قانون برای آنها اشد مجازات تعریف شده است. گمان می رود مسئولان مربوطه بایدبیشتر از عواقب خطرناک آن با خبرشوند. در کشورهای صنعتی این موارد با مشاوران و جامعه شناسان و روانشناسان بحث میشود و حتی به آنها اجاره میدهند تا در فضای رسانهها به این موارد از دیدگاه علمی پرداخته شود در حالی که متاسفانه این فضا در جامعه ما مهیا نیست. در این مقاله سعی می شود از دیدگاه جامعه شناختی و حقوقی به این مساله پرداخته شود و باب گفتمان علمی با صاحب نظران باز شود. رویه فعلی برای اعدام و مجازاتهای سالب آزادی تعیین مکان و محل مجازات بر عهده قاضی است و برخی از رویه های قضایی اخیر، چنین شده که قاضی ترجیح می دهد مجازاتهای سالبه حیات را در محل وقوع جرم، در ملاء عام و یا در نزدیکی محل وقوع جرم و در معابر و میادین شهرها انجام دهد. هر چند برخی از مجازاتهای سالب حیات که برای بعضی از جرایم دیگر مانند حمل مسلحانه، خرید و فروش و نگهداری مواد مخدر، نیز صادر می شود در محل زندگی محکومان به وقوع می پیوندد که نشان می دهد رویه قضایی مجازات در ملاء عام، تنها برای جرایمی مانند قتل و یا تجاوز به عنف، مصداق ندارد. بلکه به مجازاتهای مربوط به جرایمی مانند جرایم مربوط به مواد مخدر نیز تسری یافته. حکم شرعی مجازات در ملاء عام در قرآن کریم برای برخی از مجازاتها از جمله اجرای حد جلد (تازیانه) برای مجرمانی که مرتکب زنا شده اند؛ اعم از زن و مرد، توصیه شده است گروهی از مومنان جمع شوند و نظاره کنند. با این حال، اجرای مجازاتهای شرعی مانند قصاص در ملاء عام، بیشتر در سنت مورد تاکید قرار گرفته که از نگاه عالمان شرع، دلیلی برای ادامه آن در زمان غیبت است. هر چند تعدادی از فقهای امامیه معتقدند اجرای حدود، در زمان غیبت، میسر نیست، بلکه باید به تعزیر، یعنی مجازاتی کمتر از حد، اکتفا کرد. ملاء عام چیست؟ در شرع و حقوق، تعریف دقیقی از ملاء عام ارائه نشده، بلکه ملاء عام را در مخالفت با مفهوم حیطه خصوصی افراد شناسایی می کنند. در اصل می توان گفت ملاء عام، فضایی است که اطلاع افراد از آن، بدون اجازه شخص، ممکن است. مانند کسی که در خیابان حرکت می کنند و بدون اجازه وی، دیگران می توانند نظاره گر او باشند. برخی از حقوقدانان معتقدند با چنین تعبیری، محیطهایی مانند فضای رسانه های کاغذی، الکترونیکی و مجازی نیز ملاء عام تلقی می شود. اما از منظر علم جامعه شناسی این پدیده چگونه تحلیل می شود؟ ۱- درباره تاثیر برپایی مراسم اعدام در ملاء عام، می توان گفت: نتایج اکثر تحقیقات به عمل آمده از اثرات برگزاری این مراسمها، بیانگر آثار منفی و عواقب وحشتناکی در جامعه است. دیدن فیلمهای با محتوای پرخاشگری، گرایش افراد به پرخاشگر بودن را افزایش میدهد. از دیدگاه روانشناسان و جامعهشناسان اجتماعی این کار منجر به افزایش رفتارهای پرخاشجویانه و گرایش به پرخاشگری در جامعه میشود ۲- این کار تقویت روحیه قساوت، انتقام، نفرت و حتی گرایش به ارتکاب جرم است، با برگزاری چنین مراسمهایی در اجتماع به این نتیجه میرسیم که مسئولان در این زمینه، کار کارشناسی نکردهاند در واقع اگرچه کسانی که این حکم را برای مجرمان صادر میکنند، از نظر علم قضات و مقام حقوقی مسلط بر کار هستند اما قطعا تخصصی در زمینه روانشناسی و جامعهشناسی ندارند ۳- هدف اصلی مسئولان از برپایی چنین مراسمهایی عبرت گرفتن مردم است، متاسفانه باید گفت عبرتی در کار نیست و این اقدامات بیشتر روحیه مردم را جریحهدار میکند و موجب پرخاشگری آنها میشود ۴- درباره اثر بازدارندگی برپایی مراسم اعدام در ملاء عام، تحت هیچ شرایطی این اقدام اثر بازدارندگی ندارد، ممکن است آن لحظه ترسی را در میان مردم ایجاد کند اما قطعا افراد متخلف با دیدن چنین تصویری سعی میکنند به گونهای عمل کنند که گرفتار نشوند، از سویی موجب میشود تا انتقام جویی نسبت به فردی که گرفتار شده است، در سایرین ایجاد شود بنابر این از منظرعلم جامعشناسی چنین کاری تایید نمی شود، چون از دیدگاه جامعه شناختی این کار اساسا افزایش و گرایش به پرخاشگری را در جامعه مهیا میکند. برخورد برخی از حاضران در مراسم اعدام در ملا عام که ساعتها وقت صرف میکنند و حتی در این مدت بگو و بخند میکنند، وقتی مراسم اعدام در فرایند زمانی در مکانهای مختلف تکرار شود نوعی بیتوجهی را در انسانها ایجاد میکند، نتیجه این میشود که تاثیر روانی خود را از دست میدهد و همانند گاوبازی یا مشت زنی در سایر جوامع میشود که انسانهایی که از دیدن صحنههای خشونتبار لذت میبرند از دیدن صحنه اعدام فردی لذت میبرند. تکرار این مراسم به افراد کمک میکنند تا خصلتهای پرخاشگرانه خود را بروز دهند . زمانی مردم از ریختن خون حتی حیوان ناراحت میشدند اما هم اکنون در مراسم اعدام انسانی حضور مییابند در واقع آنچه در حال رخ دادن این است که سطح نگرش مردم از بازی با خون حیوانات به خون آدمیزاد تغییر مییابد و گرایش به خونریزی و کشتن انسانها همانند تماشای آن بهنجار میشود و در برنامه بلند مدت گرایش به آدم کشی و قتل با برگزاری چنین مراسمهایی عادی شده و زمینهساز عادی سازی جرم در جامعه میشود. اصولاانسانها از برنامههای هیجانی استقبال میکنند، این اقدام درجه میزان تحمل آدم کشی را در جامعه افزایش داده و موجب عادی شدن جنایت میشود. اما از نظر علم حقوق: برخی فقها حقوقدانان مجازاتهای اعدام و قصاص را در ملاء عام موثر می دانند و برخی می گویند نتیجه عکس دارد و از ارکان مجازات نیست و نباید در خیابان و میدان، مجرمان را مجازات کرد در خصوص مجازاتهایی چون قصاص و اعدام و مجازاتهای سالبه حیات، یک فلسفه کلی داریم که جنبه ترهیبی و ترذیلی مجازاتهاست که عبرت آموزی در نظام کیفری اسلام منبعث از همین قاعده است. اشخاص دیگر یا به تعبیری مجرمان بالقوه با دیدن مجازات، متنبه بشوند و دست به ارتکاب این جرایم نزنند. اجرا در ملاء عام جزء رکن مجازات نیست و جزء اختیارات قاضی است و چرا این اعدامها و قصاص ها در ملاء عام هستند یا نیستند، این برمی گردد به بازتاب رسانه ای جرم، جرایمی بازتاب رسانه ای پیدا می کنند مانند فاجعه تجاوز گروهی به خمینی شهر اصفهان متجاوزان به عنف را در ملاء عام اعدام کردند. این جرایم به گونه ای بود که احساسات عمومی را جریحه دار کرده بود، قاضی نیز تحت تاثیر اجتماع است، یکی از اهداف اصلی مجازاتها، پاسخگویی است، مجازات باید به جامعه پاسخگو باشد و قاضی بگوید من مجازات کردم. جامعه باید به این آرامش برسد که اشخاص مرتکب جرم، به این کیفیت مجازات شدند. در زمان گذشته و صدر اسلام حداقل گروهی از مومنین ۳ یا ۴ نفره یا بیش از دو نفر جمع می شدند که خبر رسانی کنند. امروزه در بازتاب رسانه ای، صرف وجود رسانه های عمومی به عنوان پیشگامان اطلاع رسانی و درک، کفایت می کند. به نظر می رسد وجود رسانه ها به عنوان چشم و گوش اجتماع، در زمان مجازات، کفایت می کند. سیاست جنایی و کیفری نیز بر همین اساس است. اگر این مجازاتها در زندان برگزار شود این حسن را دارد که در یک محیط بسته است، اعدام در ملاء عام، مستلزم فراهم کردن ساز و کار فراوان و فراهم کردن امنیت است، چهره قشنگی به اجرای مجازات نمی دهد، تا مدتها آن محل در خاطره مردم، بازتابی از خشونت دارد. اعدام در ملاء عام باعث ترویج خشونت در ذهن اشخاص می شود. میدان، محل اجرای مجازات نیست، چرا که همه قشری از کودک و نوجوان عبور می کنند که مصلحت نیست آنها ببینند. حضور اطفال در جلسات دادرسی کیفری ممنوع شده، چه برسد به محل مجازات. اجرای مجازات به این کیفیت، حالت خاصی را دارد. بازتاب بدی دارد. بهتر است بحث سرعت اجرای مجازاتها توام با دقت را مد نظر قرارداد، نه در ملاء عام بودن آنها را. با وضعیت فعلی رسانه ها، کیفیت اجرای مجازاتها به سرعت می تواند منتقل شود. حسن دیگر هم عدم اجرای مجازاتها در ملاء عام دارد این است که خروجی فیلم و عکس این مجازاتها به دست بیگانگان نمی افتد که سوءاستفاده کنند. قصاص یک فلسفه جدایی دارد و اگر دقیق تفسیر شود، همه می پذیرند. ولی وقتی در ملاء عام و جمعی مجازات انجام شود و بازتابهای رسانه ای عام داشته باشد، بهانه به دست کسانی می افتد که به وهن دین و مجازاتهای شرعی می پردازند. بنابراین به نظر می رسد روش حاضر نیاز به تعامل بین رشته ای بین قضات و جامعه شناسان و روانشناسان دارد.لذا توصیه می شود که درچنین تصمیمگیریهایی که بعد روانشناسی و جامعهشناسی دارند ،حتما از دید یک متخصص به مساله نگاه کنند؛ شاید این افراد در زمینه فعالیت خود از تخصصهای لازم برخوردار باشند اما قطعا مواردی که با جامعه و روان انسانها رابطه مستقیم دارد باید با همفکری و همراهی متخصصان حوزه همراه باشد . حال اگر مسئولان فکر میکنند برگزاری مراسم اعدام در ملا عام یعنی کشتن انسانها در مقابل انسانها عبرت آموزی در بر دارد، باید بگوییم بیش از ۹۰ درصد تاثیرات این مراسم عواقب خطرناکی دارد. برپایی این مراسم تنها به مجرمان میفهماند که باید در ارتکاب جرم خود دقیقتر عمل کند تا به دست قانون نیفتند، دستگاههای مسئول در بررسی و صدور حکم قطعا تخصص دارند اما تصمیم برای برپایی اعدام در ملا عام بر عهده جامعهشناسان است چرا که تاثیرات آن در نهایت گریبان گیر جامعه و جامعهشناسان می شود. ودر نهایت اینکه اگر اعدام در ملاء عام کاری از پیش می برد ، امروزه نباید شاهد این موج گسترده از جرم و جنایت باشیم.
 
یک شنبه 3 خرداد 1394برچسب:, :: 1:59 PM :: نويسنده : بهناز صبوري راد
ممكن است ذهن كنجكاو و حقوقی شما ، بارها شما را در مقابل این پرسش قرارداده باشد كه اصولاًمنبع و منشاء لزوم جواز در عقود چه می باشد؟ چگونه می شودكه عقدی در ادبیات حقوقی موسوم به لازم می شود و دیگری صفت جایز را بخو می گیرد ؟ آیا عقود در ذات خود برهنه از لزوم و جواز هستند یا اینكه آنها جزء لاینفك ذات این عقود می باشند ؟ در هر صورت آیا عقدی كه در جهان حقوق موصوف به وصف جایز است آیا شایستگی عروض صفت لازم را از طرف قانونگذار یا طرفین عقد دارد؟ اكنون شم حقوقی شما در برابر این پرسشها چه پاسخی دارد؟ باید دانست بعضی از عقود طبیعت آنها بگونه ای است زمانی كه عقد انشاء می شود مصلحت طرفین در این است كه حق رجوع نداشته باشند مثلاً زمانی كه عقد بیع صورت می گیرد و انتقال مبیع و ثمن را در پی دارد ، در اینجا كیفین انجام این قرارداد خواهان این است كه دو طرف بدون دلیل حق رجوع و اعتراضی نداشته باشند زیر شخصی كه مبیع را تحویل می گیرد خود را برای همیشه مالك اصلیاین كالا می پندارد و او هرگز در ضمیر خود راه نداده است كه ده روز مالك آن باشد و بعد از این مدت احتمالاًمالكیت از او سلب می شود ، پس در اینگونه قراردادها اگز در حین انشاء هیچ اشاره ای هم به لزوم آنها نشود قرارداد لازم خواهد بود و قانونگذار هم از آن دفاع خواهد كرد ، اما در مقابل طبیعت بعضضی از عقودبگونه ای است زمانی كه عقد انشاء می شود مصلحت طرفین در این است كه آنها حق رجوع داشته باشند و متعاقدین در ضمیر خود و او اینكه آنرا آشكار ننمایند ، بر آن واقف هستند مثلاً زمانی كه عقدودیعه صورت می گیرد این نكته مورد قبول مودع و مستوذغ می باشد كه هر زمان مودع خواست می تواند كالای خود را تحویل بگیرد و این را حق مسلم او می دانند و اگر غیر از این باشد شخص مودع ممكن است متضرر شود زیرا مصلحت ادامه این قرارداد از طرف او بستگی به شرایط زمان و مكان دارد ، در اینگونه عقود اگر در حین انشاء هم هیچ اشاره ای به جواز آن نشده باشد قرارداد جایزه بوده و قانونگذار هم رفاع از آن مصلحت اولیه ترجیح دارد ، از این رو نتیجه این جواز را بر عقد لازم مترتب می كنند و نتیجه لزوم را بر عقد جایز مترتب می كنند . ناگفته نماند كه در بعضی از عقودممكن است آن مصلحت اولیه از آن چنان استحكامی برخوردار باشد كه هرگز عقد لازم پذیرای نتیجه جواز را نداشته باشد مانند عقد نكاح در اینصورت قاعده بالا در اینگونه عقود جاری نیست زیر همچنانكه ذكر شد مصالح خانواده و طرفین بالاتر از این است كه بتوان عقد را مورد تزلزل قرارداد . در قانون مدنی موادی وجود دارد كه نتیجه عقد جایز را كه همان حق فسخ می باشد بر عقد لازم مترتب كرده است. در ماده ۱۸۵ این قانون آمده است ، عقد لازم آن است كه هیچیك از طرفین حق فسخ آنرا نداشته مگر در موارد معینه. بر طبق این ماده عقدی كه لازم باشد حق فسخ در آن وجود نداردمگر در مورد خاص و بناء به مصلحتی مثل اینكه طرفین یا یكی از آنها برای خود خیار شرط « ماده ۳۹۹ ق م » معلوم كرده باشند كه در اینصورت نتیجه عقد جایز برا این عقد مترتب می شود . همچنین در ماده ۲۱۹ ق م طرفین به تبعیت از عقد ملزم شده اند مگر اینكه عقد برضای آن خواهد نمود پس ما نتیجه می گیریم كه طبیعت اولیه بعضی از عقود اقتضای لزوم را دارد و به همین صورت هم منعقد می شوند و طبیعت اولیه بعضی دیگر اقتضای جواز را دارد و به همین صورت هم منعقد می شوند و طبیعت اولیه بعضی دیگر اقتضای جواز را دارد و به همین صورت هم منعقد می شوند و اگر قانونگذار هم عقود لازم و جایز را بطول جداگانه احصاء نموده است به جهت همین طبیعت اولیه بوده است اكنون سخن بر سر این مطلب است كه آیا می شود از این طبیعت اولیه دست برداشت و عقد را از لازم به جایز تبدیل كنیم و جایز را به لازم مبدل نمائیم؟ در پاسخ این پرسش باید یادآور شد كه اگر این لزوم و جواز در ذات و ماهیت هر یك از عقود بودند مثلاً لزوم جزء لاینفك عقد ودیعه بود در اینصورت هیچ گاه عقد بیع و ودیعه صورت نمی گرفت مگر اینكه لزوم و جواز هم انضاء بشوند و در اینصورت این تبدیل و انقلاب ممكن بنود زیر انقلاب در ماهیت ممكن نیست اما همانطور كه ذكر شدلزوم و جواز از اجزاء ذات هر یك از این عقودنیستند بلكه این عقود در حالت عادی و بناءبه نوع مصلحتی كه در آنها وجود دارد به طرف لزوم یا جواز تمایل دارند ولی این تمایل آنقدر شدید نیست كه نشود جهت آنرا عوض نمود بلكه در مواقعی خاص متعاقدین در شرایطی قرار میگیرند كه مصلحت خاص دیگری متعاقدین یا بعلت قانونی فسخ شود و بر طبق ماده ۲۸۳ ق م بعد از معامله طرفین می توانند بتراضی آنرا اقاله و تفاسخ كنند یا اینكه برای فسخ عقد به یكی از خیارات واقع در مواد۳۹۷ تا ۴۴۰ ق م متمسك شوند. مطالب بالا درباره ایجاد حق فسخ و ترتب اثر عقد جایز بر عقد لازم بود اما قانون مدنی درباره اسقاط حق فسخ در عقد جایز و ترتب اثر لازم بر آن نیز ساكت نیست . در ماده ۶۷۹ می گوید : « موكل می تواند هر وقت بخواهد وكیل را عزل كندمگر اینكه وكالت وكیل یا عدم عزل در ضمن عقد لازمی شرط شده باشند ، همچنانكه می دانید وكالت عقدی جایز است و موكل می تواند در هر زمانی كه خواست وكیل خود را عزل كند و اجازه تصرف به او ندهد اما اگر وكالت شخصی یا عدم عزل او در ضمن عقد لازمی شرط شود در اینصورت عقد وكالت كه در اصل جایز است نتیجه عقد لازم را بخود گرفته و فسخ برآن عارض نمی شود. یادآوری این نكته لازم است كه این شروط در صورتی فایده دارند ونتیجه عقد لازم را بر عقد جایز مترتب می كنند كه انجام شرط بر مشروط علیه لازم و واجب باشد ، همچنانكه مشهور فقیهان این عقیده را دارند و ماده ۲۳۷ ق م نیز به پیروی از این شهرت ، همین نظریه را پذیرفته است ، اما در مقابل پاره ای از تحلیل گران حقوقی انجام شروط را توسط مشروط علیه لازم و واجب نمی دانند بلكه فایده اینگونه شروط را عكس مطلب بالا بیان می كنند یعنی می گویند اگر شرطی در ضمن عقد لازمی منعقد شد آن عقد لازم در معرض زوال قرار می گیرد به این ترتیب كه اگر مشروط علیه به شرط خود وفا ننمود مشروط له می تواند عقد لازم را فسخ كند و بیان می دارندكه در اینصورت عقد لازم به عقد جایز منقلب می شود. در پایان بیان می داریم كه ماده ۶۷۹ ق م فقط به شرط كردن عقد وكالت یا عدم عزل وكیل در ضمن عقد لازم اشاره كرده است ، اكنون آیا طرفین می توانند مفاد این ماده را به سایر عقود جایز سرایت داده و آنها را در روابط خود الزام آور نمایند، یا امعان نظر به اینكه می رسد بعضی از حقوق دانان آن را پذیرفته اند ، اما پذیرفتن این قیاس ما را به مشكلاتی موجه می سازد در هر صورت چه ما از این قیاس استفاده كنیم یا آنرا مردود اعلام بداریم با استفاده از ماده ۱۰ ق م در ضمن یك قرارداد ویژه می توان حتی الامكان از فسخ عقود جایز توسط یكی از طرفین جلوگیری نمود.     نتیجه گیری طرفین عقد جایز در بیشتر موارد می‌توانند آن را به عقدی لازم تبدیل نموده و فی‌الواقع حق فسخ خود را ضمن عقد اصلی یا به موجب عقد مستقلی اسقاط نمایند. ماده 679 قانون مدنی بیان می‌دارد:«موکل می‌تواند هر وقت بخواهد وکیل را عزل کند،مگر اینکه وکالت وکیل یا عدم عزل در ضمن عقد لازمی شرط شده باشد.» پس اگر عقد وکالت به صورت شرط ضمن عقد لازمی بیاید یا حق عزل وکیل از سوی موکل یا استعفا از سوی وکیل اسقاط گردد،این عقد به صورت لازم در‌می‌آید. از ملاک عقد وکالت در سایر عقود جایز نیز می‌توان استفاده نموده،آن را از جایز به لازم تبدیل نماییم. نکته مهم آنکه عقد جایز به فوت،جنون یا سفه هر یک از طرفین عقد منحل  و آثار حقوقی آن زایل می‌شود.بنابراین بافوت موکل عقد وکالت منفسخ شده و ورثه موکل نمی‌توانند قائم مقام مورث خود در عقد وکالت سابق تلقی گردند. عقد ممکن است نسبت به یکی از دو طرف جایز و نسبت به طرف دیگر لازم باشد؛مانند رهن که نسبت به راهن لازم و نسبت به مرتهن جایز است.(ماده 787 قانون مدنی)
 
چهار شنبه 12 شهريور 1393برچسب:, :: 4:52 PM :: نويسنده : بهناز صبوري راد

دکتر امیر ناصر کاتوزیان

 

متولد 1310خورشیدی در تهران

استاد حقوق دانشگاه تهران،قاضی و وکیل دادگستری،نویسنده و محقق. فرزند شادروان هادی کاتوزیان از وکلای دادگستری. دانش آموخته مدرسه اقبال و دبیرستان علمیه و شاگرد اول پایتخت در هر دوره.دارای مدرک لیسانس حقوق با رتبه اول از دانشکده حقوق دانشگاه تهران و دکترای حقوق خصوصی.عضو هیات علمی دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران و رییس این دانشکده در سالهای 1358 و 1359.

نظریه پرداز علم حقوق ایران و یکی از برجسته ترین و پرکارترین نویسندگان در این رشته.....

روحشان شاد و یادشان گرامی باد....

 
سه شنبه 4 شهريور 1393برچسب:, :: 12:49 AM :: نويسنده : بهناز صبوري راد
ک وکیل دادگستری با اشاره به صحبت‌های رییس‌جمهور مبنی بر ضرورت پاسخگویی در قبال فساد اقتصادی در سال‌های اخیر گفت: درست است که بخشی از شرایط بدی که ایجاد شد در نتیجه تحریم‌ها بود ولی بخشی از این شرایط هم در نتیجه اقدامات افرادی سودجو بود لذا برای اینکه هم درس عبرتی برای سایرین شود و هم تقاص گرفته شود لازم است که قوه قضاییه به این موضوع رسیدگی کند. هوشنگ پوربابایی ، اظهار کرد: طبیعی است که کشورها چه به لحاظ دیپلماسی و چه به لحاظ شرایط اقتصادی ناگزیر برای تمشیت امور داخلی و بین‌المللی خود سعی می‌کنند از شرایط بین‌المللی پیچیده‌ای که آن را موافق حقوق حقه خود نمی‌دانند تمکین نکنند، اما نحوه اداره یا طرقی که یک حاکمیت، دولت یا سازمان بخواهد از این مسائل عبور کند نباید دستاویزی برای یکسری از نهادها یا اشخاص حقیقی و حقوقی قلمداد شود تا بخواهند از شرایط غیرارادی پدید آمده در خصوص منابع ملی یک کشور استفاده سوء ببرند یا با تساهل و تسامح شرایطی را برای افرادی ویژه ایجاد کنند که آن افراد در نهایت با طمع خود یا تطمیع دیگران مفسده‌ای را برای مملکت ایجاد کنند. وی ادامه داد: یعنی بخش اول قضیه که همان استفاده از شرایط بهینه برای دور زدن تحریم‌ها که کار هر نهاد، سازمان و شخص حقیقی و حقوقی است امری پسندیده است اما بخش دوم قضیه که این فرد یا افراد بخواهند از موضوعی که برای تمشیت امور است مستمسکی پیدا کنند و از طرق نامشروع به این هدف نائل شوند امری مذموم است. این حقوقدان اظهار کرد: می‌دانیم که در دولت قبل با توجه به سیاست‌های نه چندان صحیحی که قوه مجریه به آن اعتقاد داشت قطعنامه‌های متعددی از سوی سازمان‌های بین‌المللی یا قطعنامه‌هایی یکجانبه‌ که ما آنها را ظالمانه می‌دانیم جهت دوری گزیدن ما از حقوق مسلم هسته‌ای ما وضع شد و شرایطی را ایجاد کرد. وی افزود: در این شرایط افرادی با تاسیس شرکت‌های متعدد یا استفاده از رانت‌های مختلف یا داشتن افرادی که در نهادهای مختلف ذی‌سمت بودند سوء‌استفاده کردند. نوع نگاهی که این افراد به قوانین داشتند مجموعا شرایطی را ایجاد کرد و الان چون پرده‌ها آرام آرام دارد کنار می‌رود کارهایی که صاحبان قدرت و ثروت در آن شرایط انجام داده‌اند هویدا می‌شود. پوربابایی گفت: طبیعی است کسانی که برای راه‌اندازی سیستم اقتصادی کشور با تعرفه خاص و کارمزدی معلوم، امور اقتصادی را انجام داده و سوء نیتی هم نداشته‌اند و در نتیجه اقدامات آنها فسادی ایجاد نشده است، مسئولیتی ندارند اما کسانی که هدف‌شان صرفا دور زدن تحریم‌ها و یا کنار گذاشتن قطعنامه‌ها و کمک به اقتصاد در آن دوران نبوده بلکه هدف‌شان سوداندوزی بوده است هدفی نامشروع داشته‌اند. وی ادامه داد: نگاه‌ این افراد نگاه ملی و حاکمیتی، بلکه مطامع شخصی خود را دنبال می‌کردند و هدف آنها وسیله را توجیه می‌کرده، ضمن اینکه هدف آنها هدف نظام و مملکت نبوده است. الان ریشه‌های فساد اقتصادی مشخص شده و قابلیت شناسایی این ریشه‌ها وجود دارد. در این راستا رییس‌جمهور به عنوان کسی که به لحاظ اجرایی نفر اول و به لحاظ مقام، مقام دوم کشور محسوب می‌شود و مسئول اجرای قانون اساسی هم است و وظیفه پاسداری از حقوق ملت را دارد می‌تواند در کنار سایر قوا از جمله قوه مقننه که می‌تواند با اعمال تحقیق و تفحص و ارائه اسناد متقن دست‌های پنهان فساد اقتصادی را هویدا کنند و به دست قوه قضاییه بسپارند تا این مرجع از طرق قانونی با آنها برخورد کند. وی با بیان اینکه اقدامات مذکور بسیار خوب است و امیدواریم در راه رسیدن به این هدف اشخاصی مانع نباشند، افزود: در مدتی که قطعنامه‌های ظالمانه علیه ملت ما صادر شد، این قطعنامه‌ها باعث ورود فشارهای سنگین بر ملت شد و حتی مردم از لحاظ تامین احتیاجات اولیه دارویی و غذایی به مضیقه افتادند و دچار عسر و حرج شدند. این وکیل دادگستری تصریح کرد: درست است که بخشی از این موارد در نتیجه تحریم‌ها بود، ولی بخشی از شرایط هم در نتیجه اقدامات همین افراد سودجو بود که توجهی به اینکه ملت در چه شرایطی قرار دارند نداشتند؛ لذا برای اینکه هم درس عبرتی برای سایرین شود و هم تقاصی گرفته شود باید قوه قضاییه به این موضوع رسیدگی کند.
 
پنج شنبه 30 مرداد 1393برچسب:, :: 12:33 AM :: نويسنده : بهناز صبوري راد
تأمین دلیل حق وقتی در معرض تجاوز قرار گیرد به شكل دعوا طرح می‌گردد و چون اثبات دعوا محتاج دلیل است لذا مدعی حق بایستی آن را با دلیل اثبات كند. گاه به هنگام عدم تعرض به حق، دلیل كافی بر محافظت آن قابل دسترسی است، ولی هنگامی كه در معرض تجاوز قرار گرفت صاحب حق با فقدان دلیل روبه¬رو می‌شود، مگر این¬كه از قبل پیش‌بینی لازم را كرده و دلائل سابق را محفوظ داشته باشد. مسأله تأمین دلیل بر همین پایه استوار است. تأمین دلیل به معنای در امنیت قرار دادن دلیل است. در مواردی كه اشخاص ذی نفع احتمال دهند كه در آینده استفاده از دلائل و مدارك دعوای آنان از قبیل تحقیق محلی و كسب اطلاع از مطلعین و استعلام نظر كارشناسان یا دفاتر تجاری یا استفاده از قرائن و امارات موجود در محل و یا دلائلی كه نزد طرف دعوا یا دیگری است، متعذر یا متعسر خواهد شد، می‌توانند از دادگاه درخواست تأمین آن‌ها را بنمایند. مقصود از تأمین در این موارد فقط ملاحظه و صورت برداری از این گونه دلائل است. شرایط تأمین دلیل 1) وجود دلیل: تأمین دلیل حفظ دلیل موجود است نه جمع‌آوری یا تحصیل آن. این دلائل ممكن است استماع شهادت شهود، تحقیق از مطلعین، اخذ نظریه كارشناس و انعكاس دفاتر بازرگانی باشد. 2) احتمال زیاد فقدان بعدی دلیل: اگر استفاده از دلائل موجود بعدها با سختی انجام شود، باید آن را حفظ كرد. اگر طبیعت دلیل طوری باشد كه بعدها نتوان به همان شكل از آن استفاده نمود، تأمین دلیل لازم است؛ در غیر این صورت موردی برای تأمین آن نیست. 3) درخواست تأمین دلیل از دادگاه: مرجع تأمین دلیل، دادگاه عمومی است كه دلائل و امارات مورد درخواست در حوزه آن واقع است. 4) عدم ممانعت در ارائه دلیل: تأمین دلیل در صورتی به عمل می‌آید كه كسی جلوگیری و معارضه نكند. مثلاً‌ پیمان كار ساختمان اجازه ورود به ساختمان جهت صورت برداری از كارش را ندهد در این صورت نمی‌توان از قوای عمومی استمداد كرد. مگر این¬كه دادگاه پس از احراز، ترتیبی ‌دهد كه قرار با كمك‌ مأمورین نیروی انتظامی و... احراز شود. تذكر درخواست تأمین دلیل را به دو صورت كتبی و شفاهی می‌توان انجام داد. زمان درخواست می‌تواند قبل از اقامه دعوا و یا در هنگام دادرسی باشد.این درخواست بایستی حاوی نكات زیر باشد: الف) مشخصات درخواست كننده و طرف او. ب) موضوع دعوا. ج) اوضاع و احوالی كه موجب درخواست تأمین دلیل شده است. میزان اعتبار دلائل تأمین شده با توجه به ماده 155 قانون آئین دادرسی مدنی، تأمین دلیل برای حفظ آن است و به هیچ وجه دلالتی بر اعتبار دلائل تأمین شده ندارد یعنی دلیلی كه تأمین شده، قاطع نیست. مجریان تأمین دلیل به موجب قانون هرگاه قرار تأمین صادر شود، دادگاه می‌تواند اجرای آن را به افراد ذیل واگذار كند: الف) دادرس علی البدل. ب) مدیر دفتر دادگاه. ج) شخص قاضی صادر كننده رأی؛ زمانی كه تأمین دلیل مبنای حكم باشد. هرگاه شخصی احتمال دهد که دلایلی موجود است و در صورتی که بخواهد دردادگاه اقامه دعوی نماید در آینده دسترسی به آنها دشوار یا مشقت بار خواهد شدو یا دسترسی به آنها بطور کلی از بین خواهد رفت اعم از اینکه این دلایل در اختیار خود وی باشد ویا نزد طرف دعوای آینده باشد یا شخص ثالث - می تواند از دادگاه تامین آنها را بخواهد در اینجا مقصود از تامین ملاحظه صورت برداری ویا تهیه گزارش وثبت کتبی دلیل حسب اقتضا میباشد. مواد ۱۴۹ تا ۱۵۴ قانون آیین دادرسی در امور مدنی به این موضوع اختصاص یافته است. • ملاحظات : • تامین دلیل برای حفظ آن است و به هیچ وجه موجد حق نیست . هم چنین قابل ایراد و جرح(شهود) پس از تامین و بررسی و خدشه می باشد. نظریه مشورتی و رای شعبه اول دادگاه انتظامی قضات 116 مورخ 16/7/84 • بنا بر مقررات شورای حل اختلاف موضوع ماده 189 برنامه توسعه ،تامین دلیل در صلاحیت شورای حل اختلاف قرار گرفته است که مانند سایر اقدامات این شورا مجانی و بدون هزینه دادرسی رسیدگی میگردد البته این معافیت شامل هزینه کارشناس نمیگردد . همچنین چنانچه امر مورد کارشناسی تخصصی نباشد ممکن است بوسیله مدیر دفتر، کارمندان یا اعضای شورای حل صورت پذیرد. • قبول استماع شهادت شهود نیز میتواند جز مصادیق تامین دلیل قرار گیرد. • در صورت فوری نبودن تامین دلیل قانون دادرس را ملزم به تامین فوری دلیل ننموده است. همچنین اجرای فوری قرار در صورت داشتن فوریت بدون حضور (احضار قبلی)خوانده امکان پذیر است. • از جمله مثال های تامین دلیل می توان به شهادت شهود ، معاینه محلی ، اعزام کارشناس برای تقویم خسارت قبل از اصلاح ، اشاره نمود باید توجه داشت که در جاهای دیگر قانون آیین دادرسی تامین به معنای توقیف اموال اعم از منقول یا غیرمنقول بکاربرده شده است اما دراینجا به معنای ضبط یا صورت برداری وثبت وشرح دلیل می باشد ولی در هرصورت درصورتیکه با تحقیقات بعدی دادگاه مخالفت داشته باشد برای دادگاه لازم الاتباع نخواهد بود به عنوان مثال اتومبیلی با اتومبیل شما تصادم و خسارت وارد کرده است و طرف شما حاضر به پرداخت خسارت نیست .در این موقع می‌خواهید که خسارت وارده برآورد شود تا اگر خواستید بعداً از طریق طرح دعوا ،خسارت را وصول کنید در موقع محاکمه ،خسارت‏ معلوم باشد و یا اینکه مثلاً شما مستاجر ملکی هستید و پس از انقضاء مدت اجاره جهت عدم تعلق خسارت و اجرت‌المثل و مطالبه مبلغ ودیعه خود ، تخلیه و خالی بودن عین مستاجره را صورت مجلس و تامین دلیل می کنید. زمان درخواست تامین دلیل می‌تواند قبل از اقامه دعوا و یا در حین رسیدگی باشد و مي‌تواند کتبی یا شفاهی باشد و به هر حال بایستی حاوی نكات زیر باشد: مشخصات درخواست كننده در ستون«خواهان» ، مشخصات طرف مقابل در ستون‏ «خوانده» و موضوع تامین دلیل در ستون «خواسته» و در قسمت شرح دادخواست نیز اوضاع و احوالی كه موجب درخواست تأمین دلیل شما شده را اشاره کرده و از دادگاه‏ درخواست جمع ‏آوری و تامین دلیل می‏نمائید . منابع: 1) افسران، قاسم- علوی، ابوذر؛ آئین دادرسی مدنی در آئینه نمودار، تهران، نگاه بینه، 1385، چاپ اول، ص 235. 2) شمس، عبدالله؛ آئین دادرسی مدنی، تهران، دراك، 1384، چاپ اول، ج 3، صص 495-505. 3) مدنی، جلال‌الدین؛ آئین دادرسی مدنی، تهران، پایدار، 1379، چاپ اول، ج 2، صص 230-235. 4) قانون آئین دادرسی مدنی ایران.
 
شنبه 25 مرداد 1393برچسب:, :: 11:45 AM :: نويسنده : بهناز صبوري راد
مسئولیت مدنی در حقوق تعهدات، عنوانی است برای بیان الزام قانونی جبران ضررهای ناروا. خواه این ضرر از شكستن پیمان و نقض عهد حاصل آید یا از تخطی از تكلیف عمومی احتیاط و عدم اضرار به غیر. بر این پایه، مسئولیت مدنی دو شاخه مهم دارد: مسئولیت قراردادی و الزام‌های خارج از قرارداد. ضرر ناروا كه جبران آن موضوع و هدف مسئولیت است، ضرری است كه در مبانی نظری مسئولیت از آن سخن می‌رود و معیار آن بر مبنای مسئولیت منطبق است. برای مثال، بر پایه نظریه تقصیر، ضرر ناروا زیانی است كه از خطای خوانده ناشی می‌شود. جبران زیان‌های ناروا موكول به آن است كه واجد شرایطی باشند. از جمله این شرایط، شرط «قابلیت پیش‌بینی متعارف» است كه هم در مسئولیت قراردادی و هم در مسئولیت قهری مورد گفت‌وگو است. در میان نظام‌های حقوقی گوناگون، لزوم پیش‌بینی‌پذیری زیان در هر دو قسم مسئولیت مورد پذیرش است. در حقوق فرانسه، مسئولیت قراردادی قلمرو مرسوم قاعده پیش‌بینی‌پذیری زیان است و اجرای آن در مسئولیت قهری به طور تلویحی و با توسل به مفاهیم مشابه، نظیر مستقیم بودن زیان یا مسلم بودن زیان پذیرفته شده است. در كامن لا نیز رویه قضائی و اندیشه‌های حقوقی در هر دو زمینه قاعده را قابل اجرا می‌دانند. در حقوق ایران نیز می‌توان نشانه‌هایی از نفوذ قاعده یافت. نویسندگان قانون مدنی به طور ضمنی آن را اعلام كرده و مبنای انشای برخی از مواد قانون قرار داده‌اند. در قانون تجارت و قانون دریایی و قوانین پراكنده دیگر نیز آثار اجرای قاعده مشهود است. با وجود این، مهمترین متن قانونی در حقوق موضوعه ایران كه دربردارنده قاعده پیش‌بینی‌پذیری است، قانون مجازات اسلامی است كه مواد متعددی از آن متضمن قاعده یاد شده در عرصه مسئولیت قهری است. درباره مبنای قاعده نیز سخن بسیار است. مبنای پیشنهاد شده در این رساله «محدود شدن مسئولیت مدنی به قواعد اخلاقی» است: مسئولیت مدنی، خواه در چهره عمومی خود كه بر مبنای تقصیر استوار است، یا در صورت‌های خاص و استثنایی خود كه محض و مطلق است، ریشه در قواعد اخلاق مدنی و اجتماعی دارد و به مرزهایی كه این اخلاق معین می‌كند محدود می‌گردد. یكی از این مرزها، محدود شدن مسئولیت به نتایج منتظر و پیش‌بینی‌پذیر اعمال انسانی متعارف است. این محدودیت در قاعده قابلیت پیش‌بینی ضرر جلوه كرده است و این قاعده را باید نشانه‌ای بر پیوند عمیق حقوق و اخلاق شمرد. استثناهای اجرای قاعده نیز با این مبنا توجیه می‌شوند: مدیونی كه به عمد پیمان می‌شكند یا كسی كه عمدا موجب اضرار غیر می‌شود در داوری اخلاقی پاسخگوی تمامی نتایج عمل خود است. یعنی از لحاظ اخلاقی مسئول شمردن چنین شخصی نسبت به نتایج پیش‌بینی نشده ناعادلانه نیست. همچنین است اگر از تقصیر او دیگری دچار صدمات جسمانی یا روانی گردد. منتها باید به خاطر داشت كه قضاوت اخلاقی با معیارهای نوعی صورت می‌پذیرد و ملاك اخلاق اجتماعی یا اخلاق افراد متعارف و متوسط جامعه، كه از آن به اخلاق مدنی تعبیر می‌شود، است، نه اخلاق پارسایان و قهرمانان. قابلیت پیش‌بینی ضرر در مسئولیت مدنی، به منزله یكی از اركان مسئولیت یا یكی از اوصاف ضرر قابل جبران، بیش و كم در همه نظام‌های حقوقی پذیرفته شده یا موضوع بحث و گفت‌وگو است. مطالعه آراء گوناگونی كه در این باره مطرح گردیده است، دونكته اساسی را روشن می‌سازد: الف) از لحاظ نظری مناقشه بسیاری در نظام‌های حقوقی، درباره قلمرو اعمال این قاعده وجود دارد؛ مسئولیت قراردادی عرصه مرسوم و مورد اتفاق اجرای قاعده است و درباره امكان اعمال آن در مسئولیت قهری اختلاف نظر حاكم است. این اختلاف‌نظر، چنانكه در مقدمه این رساله احتمال ان داده شد،‌مبنای نظری محكمی ندارد و در نظام‌هایی كه جریان قاعده را در ضمان قهری ناممكن می‌شمارند، از شیوه‌های جایگزین كه گهگاه سرپوشی برای اعمال قاعده بوده است، به نتایج آن دست یافته‌اند، در فرانسه از ویژگی مستقیم بودن زیان یا مسلم بودن زیان برای این منظور بهره برده‌اند و در حقوق آلمان از نظریه سبب اصلی یا متعارف. مسیرها مختلف به نظر می‌رسد ولی مقصدها یكسان است. همگی اذعان دارند كه مسوولیت مدنی باید مرزی منطقی و عادلانه داشته باشد و ضمان نامحدود را نمی‌توان تحمل كرد. ب) برای سامان دادن به این مناقشه باید سراغ مبنای قاعده رفت و چاره مشكل را آنجا جست‌وجو كرد. نظریه‌های متعددی برای توجیه نظری قاعده ارائه شده كه هیچ یك به تنهایی پاسخگوی همه آثار و روشنگر تمامی زوایای آن نیست. به همین دلیل، در این تحقیق كوشش اصلی معطوف به یافتن مبنایی مناسب برای قاعده بوده است تا قلمرو واقعی آن آشكار شود؛ مبنایی كه رنگ تكلف بر قاعده نزند و از منظری واقع‌گرایانه توضیحی برای آثار مترتب بر آن ارائه دهد. مبنای منتخب بر پایه‌های زیر استوار است. 1) در مسئولیت مدنی، همچون مسئولیت اخلاقی، تناسب میان فعل زیانبار و نتایج حاصل از آن شرط است. تحمیل تمامی آثار تقصیر بر مرتكب از لحاظ اخلاقی امری ناپذیرفتنی است. به ویژه آنكه در مسئولیت، تقصیر از مفهوم سنتی خود فاصله گرفته و چهره‌ای كاملا نوعی و اجتماعی یافته است و از این جهت مسئولیت ناشی از آن به مسئولیت نوعی شباهت پیدا كرده است. هرچه بر نوعی بودن مفهوم تقصیر و گسترش مسئولیت‌های محض تاكید بیشتری رود، ضرورت تجدید اخلاقی آن بیشتر احساس می‌شود. مسئولیت نوعی و مطلق رنگی از مجازات را بر خود دارد و به همین دلیل باید با باران اخلاق آن را تلطیف كرد. مسئولیت مدنی هیچگاه نمی‌تواند پیوند خود را با مسئولیت اخلاقی فراموش كند. به همین منظور پاره‌ای از مفاهیم نظیر سبب متعارف یا اقدام زیان‌دیده یا تكلیف تقلیل زیان را در استخدام گرفته تا قواعد آن انسانی‌تر» شود، در برخی موارد نیز كه بعضی قوانین خاص، مسئولیت‌هایی كاملا محض و مطلق ایجاد كرده‌اند، كه دخالت اسباب خارجی یا حتی تقصیر زیان‌دیده آن را از میان نمی‌برد، با مقاومت اندیشه‌های حقوقی مواجه شده و آماج سهام انتقاد دانایان قرار گرفته‌اند. بهترین مثال در این‌باره، قانون حوادث رانندگی فرانسه مصوب ژوئیه 1985 است كه به موجب آن، راننده وسیله نقلیه موتوری زمینی، مسئول نتایج زیانباری است كه در اثر قوه قاهره یا خطای زیاندیده به بار آمده است. (ماده 2).1 باری، قاعده قابلیت پیش‌بینی ضرر در زمره همین ابزارهای اخلاقی كردن مسئولیت مدنی است و در این چارچوب معنا می‌یابد و در رساله حاضر از این منظر مورد مطالعه قرار گرفته است. 2) مراد از قانون اخلاق، كه مبنای پیشنهاد شده برای قاعده پیش‌بینی‌پذیری زیان است، اخلاق اجتماعی، معقول و مقبول جامعه است كه از آن می‌توان به «اخلاق مدنی» تعبیر كرد؛ اخلاقی كه هر فرد، قطع نظر از اعتقادات شخصی و منزلت اجتماعی خود، به علت زندگی در جامعه منظم، مكلف به رعایت آن است. از این دیدگاه، حقوق، متوسط آدمیان را در نظر می‌گیرد و اخلاق نوعی و اجتماعی مورد رعایت و پذیرش او را ملاك داوری قرار می‌دهد. اخلاق فردی و ارزش‌های قدسی، نقشی غیرمستقیم در تبیین و تعیین معیارهای اخلاقی مسئولیت دارند و البته این نكته از ارزش والای آنها نمی‌كاهد و به معنای انكار فضیلت‌های اخلاقی نیست. مسئله اصلی آن است كه فرد نمونه اخلاق فردی، كه جایگاهی بس رفیع دارد، در زمره پارسایان و ایثارگران است كه جزؤ نوادرند. ایثار خود یكی از ارزش‌‌های اخلاقی فردی است كه از انسان پایبند به چنین اخلاقی انتظار می‌رود. لیكن، جامعه را انسان‌های فداكار و قهرمان تشكیل نداده‌اند و بر همین مبنا، اجتماع و زندگی جمعی اخلاق ویژه خود را می‌طلبد. ارزش‌‌های اخلاقی از این منظر، ارزش‌هایی جدا از اخلاق فردی نیست، بلكه صددرصد وام‌دار و وابسته به آن است، تفاوت در درجه سختی و میزان انتظار قواعد اخلاقی از انسان‌های ملتزم به آن است بدین‌سان، گوهر اصلی این نظریه را می‌توان در یك جمله بیان كرد: مسئولیت مدنی، خواه در چهره عمومی خود كه بر اندیشه تقصیر استوار است، یا در صورت‌های خاص و استثنایی كه محض و مطلق است، ریشه در قواعد اخلاق اجتماعی و مدنی دارد و محصور به مرزهایی است كه این اخلاق معین می‌كند. یكی از این مرزها، محدود شدن مسئولیت به نتایج منتظر و پیش‌بینی‌پذیر اعمال انسانی متعارف است. این محدودیت در قاعده (قابلیت پیش‌بینی ضرر در مسئولیت مدنی) متجلی است و این قاعده را باید نشانه‌ای بر پیوند عمیق حقوقی و اخلاق شمرد
 
پنج شنبه 23 مرداد 1393برچسب:, :: 12:32 AM :: نويسنده : بهناز صبوري راد
همواره این احتمال وجود دارد که خوانده در اثنای دادرسی یا پس از صدور حکم و قبل از اجرا قادر باشد خواسته را تلف نموده و یا قبل از محکومیت به پرداخت دین، کلیه اموال خود را به نام دیگران کند از این رو لازم است تدبیری اندیشیده شود تا حقوق خواهان محفوظ و خواسته‌ی او تأمین شود. یکی از این تدبیرها، تأمین خواسته می‌‌‌‌‌‌‌‌باشد. تأمین در لغت به معنای ایمن کردن، حفظ کردن، امن کردن و ... آمده است. در حقوق به معنای حفظ کردن و در امنیت قرار دادن خواسته، است؛ بدین معنا که خواهان می‌‌‌‌‌‌‌‌تواند از همان ابتدا با گرفتن قرار تأمین خواسته و اجرای آن، خواسته‌ی دعوی را بازداشت نموده و آن را در امنیت قرار دهد به گونه‌‌‌ای که نه تنها خوانده نتواند آن را نقل و انتقال داده، جابه جا و یا مخفی کرده(در مورد وجوه نقد و اموال منقول یا ...) بلکه از دسترس سایر بستگان خوانده نیز خارج نماید. قرار تأمین خواسته به اقدام قضایی جهت حفظ خواسته که منتهی به توقیف اموال طرف مقابل می‌‌‌‌‌‌‌‌شود، می‌گویند. هر گاه در دعوایی که خواسته‌ی آن تأمین شده است خواهان با شکست رو به رو شود، خواهان باید خسارات ناشی از بازداشت اموال را تحمل کند. در همین راستا ماده 120 قانون آیین دادرسی مدنی به خوانده حق داده است که ضرر و زیان ناشی از اجرای قرار تأمین خواسته را مطالبه و دریافت نماید. به موجب این ماده «در صورتی که قرار تأمین اجرا گردد و خواهان به موجب رأی قطعی محکوم به بطلان دعوا شود و یا حقی برای او به اثبات نرسد، خوانده حق دارد ظرف بیست روز از تاریخ ابلاغ حکم قطعی، خسارتی را که از قرار تأمین به او وارد شده است با تسلیم دلایل به دادگاه صادر کننده‌ی قرار، مطالبه کند. مطالبه‌ی خسارت در این مورد بدون رعایت تشریفات آیین دادرسی مدنی و پرداخت هزینه دادرسی صورت می‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد. مفاد تقاضا به طرف ابلاغ می‌‌‌‌‌‌‌‌شود تا چنانچه دفاعی داشته باشد ظرف ده روز از تاریخ ابلاغ با دلایل، آن را عنوان نماید. دادگاه در وقت فوق العاده به دلایل طرفین رسیدگی و رأی مقتضی صادر می‌‌‌‌‌‌‌‌نماید.این رأی قطعی است. در صورتی که خوانده در مهلت مقرر مطالبه خسارت ننماید، وجهی که بابت خسارت احتمالی سپرده شده، به درخواست خواهان به او مسترد می‌‌‌‌‌‌‌‌شود». اجرای م 120 ق.آ.د.م در صورتی امکان دارد که خواهان قبلا خسارات احتمالی را تأدیه کرده باشد و در صورتی که خسارات احتمالی تأدیه نشده باشد و یا قرار تأمین به اعتبار یکی دیگر از بندهای م108 ق.آ.د.م صادر شده باشد، اجرای م 120 ممکن نخواهد بود. قرینه صحت این نظر آن است که در ذیل م 120 ضمانت اجرای عدم مطالبه خسارت، استرداد خسارات احتمالی به خواهان دانسته شده است. بنابراین در صورتی که قرار تأمین بدون دریافت خسارات احتمالی از خواهان و به استناد یکی دیگر از بندهای چهارگانه م 108 و یا به استناد م 114 ق.آ.د.م صادر شده باشد، چنانچه خوانده ادعای خسارتی داشته باشد باید مطابق اصول کلی و با رعایت تشریفات مقرر در قانون، اقامه دعوا نماید. شرایط مطالبه خسارت از تأمین خواسته مبنای مطالبه خسارت، مسؤلیت قراردادی یا مسؤلیت مدنی است. در مطالبه خسارت ناشی از اجرای قرار تأمین خواسته، قراردادی بین طرفین وجود ندارد، پس مبنای مطالبه خسارت، مسؤلیت مدنی است. م 1 مسؤلیت مدنی بیان می‌‌‌‌‌‌‌‌دارد: «هر کس بدون مجوز قانونی عمدا یا در نتیجه بی احتیاطی به جان یا سلامتی یا مال یا آزادی یا حیثیت یا شهرت تجارتی یا به هر حق دیگری که به موجب قانون برای افراد ایجاد گردیده لطمه‌‌‌ای وارد نماید که موجب ضرر مادی یا معنوی دیگری شود مسؤل جبران خسارت ناشی از عمل خود می‌‌‌‌‌‌‌‌باشد». برای مطالبه خسارت سه عنصر مسؤلیت مدنی باید اثبات گردد: 1. تقصیر یا فعل ناروا 2. ورود خسارت یا ضرر 3. رابطه سببیت بین خسارت و فعل بنابراین م 120 ق.آ.د.م مقرر کرده که خوانده باید خسارت ناشی از تأمین را با تسلیم دلایل به دادگاه مطالبه کند؛ یعنی با تسلیم دلایل ثابت کند که خسارت به او وارد شده و این خسارت ناشی از اجرای قرار تأمین بوده است. تقصیر fault مطابق م 120در دو صورت حق مطالبه خسارت برای خوانده ایجاد می‌‌‌‌‌‌‌‌شود: الف) در صورتی که حکم بر بطلان دعوای خواهان (حکم بر بی حقی خواهان) صادر شود. ب) در صورتی که حقی برای خواهان در دعوای اقامه شده، به اثبات نرسد. این امر دال بر مقصر بودن خواهان است او باید با رعایت احتیاط های لازم و مشاوره با حقوق دانان یا وکلای دادگستری اقامه‌ی دعوا می‌‌‌‌‌‌‌‌کرد تا منجر به بطلان نشود. خواهان به دلیل این که بی احتیاطی کرده یا از حق خود سوء استفاده کرده، مسؤل است. ورود خسارت اگر در پی اجرای قرار تأمین خواسته و بازداشت اموال، خسارتی به خوانده و اموال وارد شود، طبق قاعده لاضرر و م 2 ق.م.م این خسارت باید اثبات شود زیرا خسارتی قابل مطالبه است که مسلم و قطعی باشد. به همین دلیل در قسمتی از ماده 120 آیین دادرسی مدنی این گونه آمده است: « ...خوانده حق دارد ظرف بیست روز از تاریخ ابلاغ حکم قطعی، خسارتی را که از قرار تأمین به او وارد شده است با تسلیم دلایل به دادگاه صادر کننده قرار، مطالبه کند» یعنی خوانده باید دلایل ورود خسارت را ثابت کند. بند « د» م 108 ق.آ.د.م نیز مقرر کرده است :«خواهان، خساراتی را که ممکن است به طرف مقابل وارد آید نقدا به صندوق دادگستری بپردازد». از کلمه « ممکن است» در می‌‌‌‌‌‌‌‌یابیم که مدعی باید ثابت کند که این خسارت امکانی و احتمالی، مسلم و وارد شده است و باید میزان آن را اثبات کند. رابطه سببیت رکن سومی که خوانده برای مطالبه خسارت باید آن را ثابت کند، رابطه سببیت بین اجرای قرار تأمین خواسته و خسارت وارده است به نحوی که عرف اجرای قرار را موجب خسارت بداند. شیوه مطالبه خسارت از تأمین خواسته الف) عدم رعایت تشریفات در صورتی که خوانده خسارت را در موقع قانونی مطالبه کرده باشد: م 120 ق.آ.د.م راه ویژه‌‌‌ای را برای خوانده پیش بینی کرده است و آن مطالبه‌ی خسارت بدو ن رعایت تشریفات آیین دادرسی مدنی و بدون پرداخت هزینه دادرسی و رسیدگی در وقت فوق العاده است. بنابراین خوانده باید میزان خسارت وارده را در درخواست خود اعلام کند و دلایل آن را به دادگاهی که قرار تأمین خواسته صادر نموده ظرف بیست روز از تاریح ابلاغ رأی قطعی تقدیم نماید. مفاد تقاضا به خواهان ابلاغ می‌‌‌‌‌‌‌‌شود تا ظرف ده روز از تاریخ ابلاغ، دفاع خود را با دلایل آن عنوان کند. دادگاه در وقت فوق العاده (بدون دعوت طرفین) رسیدگی و رأی شایسته‌‌‌ای که قطعی شمرده می‌‌‌‌‌‌‌‌شود، صادر می‌‌‌‌‌‌‌‌کند. دادگاه در تشخیص و تعیین میزان خسارات وارده به خوانده، مسلما میزان و نوع اموال بازداشت شده، مدتی که مال در بازداشت بوده، شیوه بازداشت مال و... را مورد توجه قرار می‌‌‌‌‌‌‌‌دهد و در دادگاه بسیار معمول است که تعیین میزان خسارت با جلب نظر کارشناسی انجام می‌‌‌‌‌‌‌‌شود ب) تقدیم دادخواست در صورتی که خوانده خسارت را به موقع مطالبه نکرده باشد: اگر خوانده در ظرف بیست روز مقرر در م120 درخواست خود را به دادگاه ندهد باید طبق اصول و قواعد دادرسی با ارائه دادخواست و پرداخت هزینه دادرسی و رعایت کلیه تشریفات دادرسی اقامه دعوا نماید، زیرا عدم لزوم رعایت تشریفات دادرسی نیاز به تصریح قانونگذار دارد و در غیر موارد م 120، چنین تصریحی وجود ندارد
 
پنج شنبه 23 مرداد 1393برچسب:, :: 12:28 AM :: نويسنده : بهناز صبوري راد
قرار تأمین خواسته الف : مفهوم و فلسفه تأمین خواسته زمانی که فی الواقع یا برحسب ادعا ، حقی ضایع و یا مورد انکار قرار می گیرد ، مدعی برای الزام خوانده به بازگرداندن حق و یا قبول آن ، متوسل به طرح دعوی می گردد . نظر به اینکه از زمان طرح دعوی و انجام رسیدگی و صدور حکم و اجرای آن مدت زمان زیادی سپری می گردد و ازدیاد روز افزون پرونده ها و طولانی شدن جریان دادرسی ، نیل محکوم له را به محکوم به با تعذر جدی مواجه می نماید و در این فرصت خوانده تلاش می کند تا اموال خود را انتقال و یا به هر طریقی مخفی نموده و اجرای حکم را با مشکل مواجه نماید و محکوم له در زمان اجرای حکم با خواندة بی مال مواجه می گردد ، فلذا قانونگذار به منظور حفظ حقوق مدعی و جلوگیری از این امر تأسیسی را در قانون آئین دادرسی مدنی پیش بینی نموده است تا خواهان قبل از صدور حکم ، به منظور اینکه زمینة اجرای حکم قطعی به جهت عدم شناسایی مال از محکوم علیه متعذر نگردد ، بتواند مال معینِ مورد طلب و یا معادل آن را از اموال خوانده توقیف نماید ، تا در صورتیکه حکم دادگاه به نفع وی صادر گردد اجرای حکم با مشکل نداشتن مال از سوی خوانده مواجه نگردد. ب : زمان درخواست تأمین خواسته : برای درخواست صدور قرار تأمین خواسته چند فرض وجود دارد . (ماده 108 قانون آئین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی) 1- قبل از اقامه دعوی اصلی : خواهان می تواند قبل از آنکه دعوی اصلی خود را طرح نماید ، از دادگاه تقاضای صدور قرار تأمین خواسته نماید. 2- ضمن اقامه دعوی اصلی : زمانی که خواهان دادخواست خود را نسبت به ماهیت دعوی ، در دادگاه مطرح می نماید . در ستون تعیین خواسته ، علاوه بر ذکر خواستة خود، صدور تأمین خواسته را نیز درخواست می نماید و در شرح و توضیحات دلایل درخواست صدور قرار تأمین خواسته را هم عنوان می کند. 3- در جریان دادرسی: تا وقتی که حکم قطعی صادر نشده است : در ضمن دادرسی ، چه در مرحله بدوی ، و چه در مرحله تجدیدنظر ، خواهان می تواند درخواست تأمین خواسته خود را به دادگاهی که به اصل دعوی رسیدگی می نماید ، تقدیم نماید . تذکر : در صورتی که دادگاه به درخواست خواهان قبل از طرح دعوی اصلی ، اقدام به صدور قرار تأمین خواسته نماید ، خواهان مکلف است ظرف ده روز در دادگاه صالح اقامه دعوی نماید والا به درخواست خوانده ، قرار تأمین صادره توسط دادگاه ملغی الاثر خواهد گردید . (ماده 112 همان قانون) ج : دادگاه صالح برای صدور قرار تأمین خواسته: در صورتی که درخواست صدور قرار تأمین قبل از اقامه دعوی صورت پذیرد (باستناد ماده 111 قانون مذکور) به دادگاهی تقدیم می گردد که صلاحیت رسیدگی به اصل دعوی را دارد و اگر ضمن و در جریان دادرسی تقدیم گردد در دادگاهی است که به دعوی اصلی رسیدگی می نماید . اصولاً هر دعوائی بایستی در دادگاه محل اقامت خوانده اقامه گردد . البته استثنائاتی نیز وجود دارد مثل دعاوی مربوط به اموال غیرمنقول که در محل وقوع آن اموال طرح می شود ، که در هر مورد باید به قوانین مربوطه مراجعه کرد. د : تشریفات رسیدگی : با وجود ضرورت انجام تشریفات بخصوصی در هر دعوی ، به علت فوری بودن تأمین خواسته و جلوگیری از تضییع حقوقِ مدعی ، مدیر دفتر مکلف است پرونده را فوراً به نظر دادگاه برساند ، که دادگاه هم بدون اخطار به طرف دعوی ،‌به دلایل درخواست کننده رسیدگی نموده قرار تأمین صادر یا آنرا رد می نماید . هـ : شرایط صدور قرار تأمین خواسته : برای صدور قرار تأمین خواسته تحقق شرایط عمومی واختصاصی ضروری است . شرایط عمومی شامل ذینفع بودن ، داشتن اهلیت و سمتِ خواهان می باشد.برای صدور قرار تأمین خواسته علاوه بر شرایط عمومی یک سری شرایط اختصاصی نیز بایستی رعایت گردد اول اینکه خواسته معلوم باشد یعنی قابل ارزیابی بوده و برای دادگاه مشخص باشد ، مجهول و مبهم نباشد ، و یا اینکه خواسته عین معین باشد مثلاً تأمین خواسته برای جلوگیری از تضییع و تفریط حقوق مدعی در یک آپارتمان صادر شود و مبتنی بر توقیف آن آپارتمان باشد . و : موارد صدور قرار تأمین خواسته: این موارد به دو دسته تقسیم می گردد . مواردی که مدعی مکلف به پرداخت خسارت احتمالی نیست و آنها عبارتند از: 1 – دعوا مستند به سند رسمی باشد .2 – خواسته در معرض تضیع و تفریط باشد .3 – در مواردی از قبیل اوراق تجاری واخواست شده که به موجب قانون دادگاه مکلف به قبول درخواست تأمین می باشد . در این موارد چون احتمال صدور رأی به نفع خواهان زیاده بوده و به نوعی مبین حق می باشند بدون گرفتن خسارت احتمالی دادگاه مکلف به صدور قرار تأمین می باشد .در غیر این موارد ، صدور قرار تأمین خواسته منوط به پرداخت خسارت احتمالی می باشد که بایستی حسب نظر دادگاه در صندوق دادگستری پرداخت گردد . بدین صورت که پس از درخواست صدور تأمین خواسته و نداشتن شرایط سه گانه صدرالذکر ، دادگاه به مدعی ابلاغ می نماید که صدور قرار تأمین خواسته منوط به سپردن مبلغ معینی بعنوان خسارت احتمالی می باشد که پس از پرداخت آن از سوی خواهان دادگاه مبادرت به صدور قرار تأمین خواسته می نماید . ز :‌ درخواست تأمین برای دین مؤجل: مواردی که تاکنون ذکر شده است در مورد طلب یا مال معینی است که موعد آن رسیده است . اما در صورتی که موعد طلب یا مال معین هنوز فرا نرسیده باشد و این احتمال وجود داشته باشد که خوانده مبادرت به تضییع حقوق مدعی نماید ، به نحوی که پس از رسیدن موعد پرداخت ، خواهان نتواند به حق خود دست یابد ، خواهان می تواند تقاضای تأمین خواسته نماید اما برای صدور قرار تأمین خواسته دو شرط لازم است: اول اینکه حق مستند به سند رسمی باشد در ثانی حق مورد نظر در معرض تضییع و تفریط باشد و اثبات این موارد برعهده درخواست کننده تأمین می باشد . (ماده 114 قانون آیین دادرسی مدنی) شکل درخواست: در قانون آیین دادرسی مدنی ، از عبارت «درخواست تأمین خواسته» استفاده شده است . بنابراین اگرچه به نظر می رسد که برای این درخواست ، تنظیم و تقدیم دادخواست لازم نباشد ، ولی نوع محاکم اجابت باین درخواست را منوط به تقدیم دادخواست می دانند الا مواردی که در اثنای رسیدگی به دعوی خواهان ، صدور قرار تأمین خواسته تقاضا می شود که در این صورت با تقدیم لایحه و یادداشت عادی نیز شرح آتی بعمل می آید.اگر همین دعوی بدون درخواست تأمین خواسته در دادگاه مطرح باشد در جریان رسیدگی به پرونده بدون دادخواست نیز به صورت لایحه ذیل الذکر این درخواست قابل طرح می باشد. ریاست محترم شعبه ………… دادگاه عمومی …………………………………احتراماً به استحضار می رساند اینجانب (مشخصات فروشنده) ، خواهان پرونده شماره ………………… مبنی بر مطالبه …………… ریال بابت ثمن اتومبیل فروخته شده به خوانده ، طبق سند رسمی شماره ……………… با استناد به بند الف ماده 108 ق.آ.د.م تقاضای صدور قرار تأمین خواسته به میزان خواسته به مبلغ ………………… را دارم . مشخصات درخواست کنندهمحل امضاء یا مهر ، انگشت اجرای قرار تأمین خواسته با آنکه هیچ حکمی از احکام دادگاههای دادگستری بموقع اجرا گذارده نمی شود مگر اینکه قطعی شده یا قرار اجرای موقت آن در مواردی که قانون معین می کند صادر شده باشد . ولی در تأمین خواسته ، بلحاظ حفظ حقوق مدعی ، قانونگذار قطعیت را شرط اجرا نمی داند و به صرف صدور و پس از ابلاغ و حتی در مواقعی که ابلاغ باعث تضییع یاتفریط خواسته گردد قرار تأمین خواسته ابتدا اجرا سپس به خوانده ابلاغ می گردد . (ماده 117 قانون مذکور)به موجب ماده 126 قانون مذکور اجرای قرار تأمین خواسته با توقیف اموال اعم از منقول و غیرمنقول به شیوه اجرائی مذکور در قانون اجرای احکام مدنی مصوب 1356 بعمل می آید. تبدیل تأمین : مقصود از تبدیل تأمین این است که دادگاه به عوض مالی که می خواهد توقیف کند یا توقیف کرده است مال دیگری را توقیف نماید . خوانده می تواند به عوض مالی که دادگاه توقیف کرده است و یا در جریان توقیف می باشد وجه نقد و یا اوراق بهادار به میزان همان مال ، در صندوق دادگستری یا یکی از بانکها ودیعه بگذارد ، همچنین می تواند درخواست تبدیل مالی را که توقیف شده است به مال دیگری بنماید ، مشروط به اینکه مال پیشنهاد شده از نظر قیمت و سهولت فروش از مالی که قبلاً توقیف شده است کمتر نباشد (ماده 124 قانون مذکور) . اما این درخواست فقط یکبار می تواند از سوی محکوم علیه صورت گیرد و اگر محکوم به عین معین باشد تبدیل تأمین منوط به رضایت خواهان است . آثار تأمین خواسته : مستنداً به ماده 56 قانون اجرای احکام مدنی مهمترین اثر تأمین خواسته این است که هرگونه نقل و انتقال نسبت به اموال توقیف شده بی اثر بوده و خواهانی که اقدام به توقیف اموال نموده است ، به استثنای موارد خاص، نسبت به بقیه طلبکاران اولویت دارد.از طرف دیگر ، خوانده حق دارد در صورتی که قرار تأمین اجرا شده ولی خواهان در نهایت به موجب رأی قطعی محکوم به بطلان یا بیحقی دعوی گردد مثلاً دادخواست خواهان به علت عدم رفع نقص در مهلت مقرر از طرف دادگاه و یا مدیر دفتر رد گردد و یا خواهان دعوی خود را مسترد نماید ، پس از قطعیت ، خسارات ناشی از اجرای قرار تأمین خواسته را مطالبه نماید . برای دریافت خسارت اگر تأمین خواسته با سپردن خسارت احتمالی از سوی خواهان صادر شده باشد ، خوانده حق دارد ظرف بیست روز از تاریخ ابلاغ رأی قطعی مبنی بر بی حقی خواهان و یا به نحوی بی اثر شدنِ دادخواستِ وی ، با تسلیم دلایل به دادگاه صادر کننده قرار ، خسارات خود را مطالبه نماید . مطالبه این خسارت بدون رعایت تشریفات آیین دادرسی (مثل پرداخت هزینه دادرسی و غیره) می باشد . دادگاه با ابلاغ درخواست خسارت به خواهان به وی 10 روز مهلت می دهد که دفاعیات خود را بیان نماید سپس دادگاه در وقت فوق العاده به دلایل طرفین رسیدگی و رأی مقتضی صادر مینماید ، که رأی دادگاه در این خصوص قطعی می باشد اگر در مهلت 20 روزه خوانده مطالبه خسارت ننماید ، وجهی که بابت خسارت احتمالی سپرده شده ، به درخواست خواهان به او مسترد می شود . (ماده 120 قانون آئین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی)اما اگر خوانده دعوی در مهلت 20 روزه مبادرت به درخواست خسارت وارده ننماید‌ ، و یا قرار تأمین خواسته بدون دریافت خسارت احتمالی و با استناد به بندهای الف و ب و ج ماده 108 صادر شده باشد ، خوانده با رعایت کامل تشریفات آیین دادرسی مدنی (تنظیم دادخواست و پرداخت هزینه دادرسی و غیره) در دادگاه صالح اقامه دعوی نموده و خسارات ناشی از اجرای تأمین خواسته را از خواهان مطالبه می کند که دادگاه در این خصوص رسیدگی نموده و با رعایت مقررات مسئولیت و احراز میزان خسارت وارده حکم به جبران خسارات می دهد . آثار تأمین خواسته مستنداً به ماده 56 قانون اجرای احكام مدنی مهمترین اثر تأمین خواسته این است كه هرگونه نقل و انتقال نسبت به اموال توقیف شده بی اثر بوده و خواهانی كه اقدام به توقیف اموال نموده است ، به استثنای موارد خاص، نسبت به بقیه طلبكاران اولویت دارد. از طرف دیگر ، خوانده حق دارد در صورتی كه قرار تأمین اجرا شده ولی خواهان در نهایت به موجب رأی قطعی محكوم به بطلان یا بیحقی دعوی گردد مثلاً دادخواست خواهان به علت عدم رفع نقص در مهلت مقرر از طرف دادگاه و یا مدیر دفتر رد گردد و یا خواهان دعوی خود را مسترد نماید ، پس از قطعیت ، خسارات ناشی از اجرای قرار تأمین خواسته را مطالبه نماید . برای دریافت خسارت اگر تأمین خواسته با سپردن خسارت احتمالی از سوی خواهان صادر شده باشد ، خوانده حق دارد ظرف بیست روز از تاریخ ابلاغ رأی قطعی مبنی بر بی حقی خواهان و یا به نحوی بی اثر شدنِ دادخواستِ وی ، با تسلیم دلایل به دادگاه صادر كننده قرار ، خسارات خود را مطالبه نماید . مطالبه این خسارت بدون رعایت تشریفات آیین دادرسی (مثل پرداخت هزینه دادرسی و غیره) می باشد . دادگاه با ابلاغ درخواست خسارت به خواهان به وی 10 روز مهلت می دهد كه دفاعیات خود را بیان نماید سپس دادگاه در وقت فوق العاده به دلایل طرفین رسیدگی و رأی مقتضی صادر مینماید ، كه رأی دادگاه در این خصوص قطعی می باشد اگر در مهلت 20 روزه خوانده مطالبه خسارت ننماید ، وجهی كه بابت خسارت احتمالی سپرده شده ، به درخواست خواهان به او مسترد می شود . (ماده 120 قانون آئین دادرسی دادگاههای عمومی و انقلاب در امور مدنی) اما اگر خوانده دعوی در مهلت 20 روزه مبادرت به درخواست خسارت وارده ننماید‌ ، و یا قرار تأمین خواسته بدون دریافت خسارت احتمالی و با استناد به بندهای الف و ب و ج ماده 108 صادر شده باشد ، خوانده با رعایت كامل تشریفات آیین دادرسی مدنی (تنظیم دادخواست و پرداخت هزینه دادرسی و غیره) در دادگاه صالح اقامه دعوی نموده و خسارات ناشی از اجرای تأمین خواسته را از خواهان مطالبه می كند كه دادگاه در این خصوص رسیدگی نموده و با رعایت مقررات مسئولیت و احراز میزان خسارت وارده حكم به جبران خسارات می دهد .
 
یک شنبه 12 مرداد 1393برچسب:, :: 12:29 AM :: نويسنده : بهناز صبوري راد
سوالاتی از قبیل آیا وارد کردن نطفه مرد به رحم همسر او از طرق غیر طبیعی مجاز است ؟ اگر مجاز است آثار حقوقی آن چگونه است ؟ آیا پرورش نطفه بارور شده دو همسر خارج از رحم جایز است ؟اگر جایز است آثار حقوقی آن کدامند ؟ آیا وارد کردن جنین (نطفه بارور شده ) دو همسر به رحم زن ثالثی جایز است ؟ در نهایت آیا وارد کردن نطفه مرد به رحم زن اجنبی مجاز است ؟ اینها سوالات متداولی هستند که در این باره مطرح شده اند و به طور مدون ،علمی و همه جانبه پاسخی به آنها داده نشده است. لذا ما در این مجال بنا بر توان و حوصله بحث به دنبال پاسخگویی به این سوالات ازمنظرهای فوق الذکرهستیم. اهداء جنین از منظر فقهی و حقوقی مقدمه احسان زررخ (دانشجوی کارشناسی ارشد حقوق جزا) در این مقاله ما به دنبال بیان مباحث کلی در مورد اهداء جنین و روش های انجام این کار هستیم تا به سوالات متنوعی که در این مورد حادث می گردد پاسخ دهیم. سوالاتی از قبیل آیا وارد کردن نطفه مرد به رحم همسر او از طرق غیر طبیعی مجاز است ؟ اگر مجاز است آثار حقوقی آن چگونه است ؟ آیا پرورش نطفه بارور شده دو همسر خارج از رحم جایز است ؟اگر جایز است آثار حقوقی آن کدامند ؟ آیا وارد کردن جنین (نطفه بارور شده ) دو همسر به رحم زن ثالثی جایز است ؟ در نهایت آیا وارد کردن نطفه مرد به رحم زن اجنبی مجاز است ؟ اینها سوالات متداولی هستند که در این باره مطرح شده اند و به طور مدون ،علمی و همه جانبه پاسخی به آنها داده نشده است. لذا ما در این مجال بنا بر توان و حوصله بحث به دنبال پاسخگویی به این سوالات ازمنظرهای فوق الذکرهستیم. هر چند که در این مورد حساس با توجه به بافت فرهنگی و مذهبی جامعه ما می بایست پاسخی درخور داد. تعریف تلقیح مصنوعى عبارت است از: «ریختن نطفه در رحم زن بدون آمیزش‏» 1. روشهای تولید نسل از طریق غیر طبیعی(مصنوعی) از بین روشهای گوناگون تولید نسل مصنوعی دو طریقه زیر بیشتر متداول است . 1- از طریق تلقیح داخلی 2- از طریق تلقیح خارجی روش نخست : تلقیح داخلی دراین روش عمل بارور شدن و پرورش نطفه داخل رحم انجام می شود اما بر حسب اینکه بین صاحبان نطفه (زن و مرد ) رابطه زوجیت یا زناشوئی مشروع موجود بوده و یا چنین ارتباطی وجود نداشته باشد این روش به دو صورت لقاح همگون یا تلقیح بین همسران و لقاح ناهمگون و تلقیح بین افراد بیگانه تقسیم می گردد. الف) لقاح همگون یا تلقیح بین همسران در تلقیح مصنوعی همگون پای شخص ثالث در میان نیست نطفه (اسپرم ) مرد را به نحوی بدست آورده و آنرا در رحم همسرقانونی او وارد می کنند.معمولا"توسل به این روش آنگاه صورت می گیرد که توسل به روشهای متداول یعنی مقاربت دو همسر بامشکلات فیزیکی از قبیل :غیرقابل نفوذبودن دهانه رحم یا کمی اسپرم ویاناتوانی جنسی مردیا انزوال زودرس مواجه است و تلاشهای پزشکان یا روانپزشکان مجرب درمان این گونه نارساییها و بیماریها موثر واقع نمی گردد 0 در تلقیح بین همسران به یکی از دو طریق اقدام می شود 0 گاهی همسران خود در انجام این عمل مباشرت داشته و بادخالت دادن دیگران در گرفتن اسپرم یا تخمک مرتکب اقدام خلاف اخلاقی نمی شوند 0گاهی نیز در مسیر عمل ، دیگران به عنوان متخصص و غیره دخالت می کنند که ممکن است بعضا" مرتکب اعمال غیرمجاز یا خلاف شرع نیز بشوند 0 ب) لقاح ناهمگون یا تلقیح بین دو بیگانه در این روش ، در مرحله باروری و پرورش نطفه ، علاوه بر زن یا شوهر پای ثالثی نیز در میان است . بدین توضیح که :گاهی نطفه مرد با تخمک همسر او ممزوج شده و نطفه بارور شده در رحم زن ثالثی به ودیعه سپرده می شود 0 گاهی نطفه (اسپرم ) مرد با تخمک زن بیگانه ای ممزوج شده و این نطفه بارور شده در رحم همسر و یا بیگانه پرورش می یابد 0 گاهی نیز نطفه مرد بیگانه با تخمک همسر ممزوج شده و این نطفه در رحم همسر یا بیگانه ای پرورش می یابد 0 بنابراین قطع نظر از انواع نادر لقاح مصنوعی داخلی اعم از همگون و ناهمگون لقاح مصنوعی به روش داخلی به یکی از چهار طریق فوق الذکرامکان تحقق دارد که در بخش دوم به بیان احکام فقهی و حقوقی این موارد خواهیم پرداخت 0 اینها روش های معمول درحال حاضر هستند لکن ممکن است در آینده روش های دیگری نیز موزد استفاده قرار گیرد که ما در اینجا در حد توان خویش به پاره ای از آنها اشاره می کنیم. ج) قسم اول: تلقیح نطفه (تخمک) زن به رحم زنى نازا تلقیح نطفه (تخمک) زن به رحم زنى نازا تا پس از آمیزش وى باشوهرش، فرزندى از این تخمک ومنى مرد، ایجاد شود. برخى گفته‏اند که از روایاتى که در مورد قسم دوم ذکر شد استفاده مى‏شود که انعقاد نطفه، از منى مرد ونطفه زنى نا محرم، حرام است، زیرا اگر چه این روایات در مورد نهادن منى مرد در رحم زنى نامحرم است، لکن پس از الغاء خصوصیت از نطفه مردى که با نطفه زنى نامحرم آمیخته شده - که در روایات قسم سوم این کار تحریم شده بود - وتعدى از این مورد به موردى که مرد منى خود را به رحم زوجه‏اش منتقل نماید، مى‏توان به این روایات [بر حرمت قسم سوم] استدلال کرد، چون [در این قسم نیز] در نهایت انعقاد وبارورى از ترکیب نطفه‏هاى مرد وزن نامحرم است. در پاسخ مى‏گوییم: این مطلب به تنهایى موجب الغاء خصوصیت از روایات نمى‏شود چون ممکن است از نهاده شدن نطفه نامحرم در رحم زن، وضعیتى دست دهد که در موقع نهاده شدن نطفه شوهرش یا نطفه زنى دیگر در رحمش، چنان چیزى پدید نیاید. بنابر این، اگر خبر ابن سیابه عمومیت نداشت وبر وجوب احتیاط در مورد فروج وآنچه از آن فرزند پیدا مى‏شود، دلالت نمى‏کرد، به مقتضاى اصل برائت، این قسم را جایز مى‏دانستیم. د) قسم دوم: تلقیح آب مرد به رحم حیوان شکى نیست که اگر این کار با مباشرت صورت گیرد، حرام است، ولى اگر با مباشرت صورت نگیرد، مورد اشکال است. چون از طرفى آیات وروایاتى که ذکر شد، مختص به انسان است واز طرف دیگر، خبر ابن سالم مطلق است، لکن ظاهرا این روایت نیز، از غیر انسان منصرف است. اما برخى گفته‏اند که باید از مورد این روایت الغاء خصوصیت کرد چون از این روایت استفاده مى‏شود که منعقد شدن نطفه از آب مرد وتخمک رحمى که بر او حرام است، حرام مى‏باشد. پاسخ این سخن قبلا دانسته شد، چون موضوع حرمت، انعقاد نطفه نیست، بلکه قرار دادن یا قرار گرفتن آب مرد در رحمى است که بر او حرام است، وتفاوت حیوان با انسان [در این حکم]، به وضوح از تفاوت احکام آنها در باب حدود وغیر آن کشف مى‏شود، بنابر این ادعاى الغاء خصوصیت، ادعاى عجیبى است. نتیجه اینکه مقتضاى قاعده در این قسم، برائت است. البتهاگر پیدایش انسان، از حیوانى که با آب انسان باردار شده است، ممکن باشد ، مى‏توان مدعى شد که در اینجا نیز باید احتیاط نمود، چون این جمله از سخن امام (ع) در روایت ابن سیابه: «ومنه یکون الولد» فرزند از آن پیدا مى‏شود، عام وفراگیر است. ذ) قسم سوم: تلقیح نطفه حیوان ماده به رحم زنى نازا تلقیح نطفه حیوان ماده به رحم زنى نازا تا پس از آمیزش باشوهر، فرزندى بدنیا آید. در این قسم، اصل برائت جارى مى‏شود، چون دلیل عام یا خاصى بر حرمت این قسم نداریم، مگر اینکه گفته شود که مقتضاى فرمایش امام (ع) در روایت ابن سیابه: «ومنه یکون الولد»، وجوب احتیاط است. ر) قسم چهارم: تلقیح آب حیوان نر به رحم زن تلقیح آب حیوان نر به رحم زن وپیدایش فرزندى از آن، اگرچنین کارى ممکن باشد، برخى گفته‏اند که دلیل عام یا خاصى بر حرمت آن نداریم ودر مورد آن اصل برائت جارى مى‏شود، اما حق این است که گفته شود: با توجه به عام بودن فرمایش سابق امام (ع) در حدیث ابن سیابه، چنین کارى خلاف احتیاط است، چون از این راه فرزند پیدا مى‏شود، همچنین مى‏توان ادعا کرد که الغاء خصوصیت از روایات قسم دوم، اقتضا مى‏کند که این قسم نیز حرام باشد. اما همانطور که دانستید، این قیاس، قیاسى باطل است چون از اختلاف انسان وحیوان در احکام معلوم مى‏شود که در خصوصیات نیز با هم متفاوتند. ز) قسم پنجم: تلقیح نطفه زن به رحم حیوان ماده تلقیح نطفه زن به رحم حیوان ماده وباردار شدن آن پس ازتماس باحیوان نر. چنین کارى اگر امکان خارجى داشته باشد، هیچ دلیل عام یا خاصى بر حرمت آن وجود ندارد، چون حدیث ابن سیابه اختصاص به صورتى دارد که صاحب رحم، انسان باشد. بنابر این در این قسم اصل برائت جارى مى‏شود. ژ) قسم ششم : تلقیح منى حیوان به رحم حیوانى تلقیح منى حیوان به رحم حیوانى از همان نوع یا از نوعی دیگر، بنابر این در این قسم، دو فرض است. فرض اول، هر چند تحقق آن در خارج بعید است ولى اگر قابل تحقق باشد، شرعا جایز است، چون نسبت به شخصى که تلقیح را انجام مى‏دهد، اصل برائت جارى مى‏شود، زیرا همانطور که در خبر ابن سیابه آمده است، حرمت مختص به موردى است که منى انسان در رحمى نامحرم ریخته شود واین کار با تلقیح نطفه حیوانى به حیوان دیگر، بسیار تفاوت دارد. حرام بودن این کار، محتاج به دلیل است وچنین دلیلى در اختیار نداریم، موضوع حدیث ابن سیابه هم نکاح یعنى عقد ازدواج است وجمله «وهو فرج ومنه یکون الولد» از غیر انسان منصرف مى‏باشد، خصوصا با توجه به صدر کلام که مى‏فرماید: «النکاح احرى....» فرض دوم: نحوه تلقیح مانند فرض اول است لکن هدف از آن تولد حیوانى از همان دو نوع یا نوع سوم است. دلیلى بر حرمت این فرض هم نداریم واگر این کار حرام بود، ایجاد قاطر هم حرام مى‏بود، ووقتى ایجاد قاطر از طریق آمیزش دادن دو نوع حیوان متفاوت جایز باشد، با تلقیح مصنوعى یا به طریق اولى جایز است ویا با الغاء خصوصیت، چون الاغ واسب - که از قدیم الایام سیره بر این بوده که از آن دو، قاطر تحصیل کنند - خصوصیتى ندارند. بنابر این نمى‏توان گفت که سیره دلیل لبى است وتنها به قدر متیقن آن اکتفاء مى‏شود. س) قسم هفتم : نطفه از گیاهان گرفته شود وتلقیح به رحم انسان یا حیوان نطفه از گیاهان گرفته شود وبا تلقیح به رحم انسان یا حیوان،انسانى متولد شود. تمام فرضهاى این قسم - اگر قابل تحقق باشد - در عموم اصل برائت داخل است، چون هیچ دلیل عام یا خاصى بر حرمت آن نداریم وحدیث ابن سالم مختص به منى انسان است، در غیر این صورت، لازم بود که حیوانات را از خوردن گیاهانى که منى با آنها ساخته مى‏شود، جلوگیرى کرد، ولى با توجه به زیادى حدیث ابن سیابه، بعید نیست که تلقیح نطفه گیاهى به انسان ممنوع باشد چون علتى که در آن ذکر شده یعنى «لانه الفرج ومنه یکون الولد» عام است وشامل این مورد هم مى‏شود. لذا در این فرض احتیاط واجب است. روش دوم : تلقیح خارجی در این روش عمل بارور شدن و یا پرورش نطفه در محیطی خارج از رحم شبیه لوله های آزمایشگاهی و امثال آن انجام میشود . بنابراین بعضی از همین کودکان که نطفه آنها خارج از رحم در محیطی شبیه لوله های آزمایشگاهی بارور و نگهداری می شوندبه محیط رحم منتقل می شوند ،امانه رحم مادر و صاحب تخمک بلکه به رحم زنانی دیگر و در آنجا نگهداری و پرورش می یابند که اینگونه زنان ممکن است با شوهر (صاحب نطفه ) رابطه زناشوئی داشته و همسر دوم آنان باشند و ممکن است با مرد صاحب نطفه زوجیت نداشته و با او بیگانه باشند 0 آنچه در چهارچوبه این نوشتار بررسی و تشریح شده و مقررات حقوقی و فقهی آن تا حدودی تبیین ومشخص می گردد این گونه کودکانند 0 به عبارت دقیقتر در این نوشته عمدتا" سوالات زیر مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار گرفته است . آیا وارد کردن نطفه مرد به رحم همسر او از طرق غیر طبیعی مجاز است ؟ اگر مجاز است آثار حقوقی آن چگونه است ؟ آیا پرورش نطفه بارور شده دو همسر خارج از رحم جایز است ؟اگر جایز است آثار حقوقی آن کدامند ؟ آیا وارد کردن جنین (نطفه بارور شده ) دو همسر به رحم زن ثالثی جایز است ؟ در نهایت آیا وارد کردن نطفه مرد به رحم زن اجنبی مجاز است ؟ 2.بررسی دیدگاههای فقهی و حقوقی در مورد لقاح مصنوعی قسمت اول : احکام لقاح مصنوعی و نسب طفل حاصل از نطفه بارور شده یا پرورش یافته دو همسر از طریق غیر طبیعی این گونه کودکان به یکی از دو طریق ممکن است تولید گردند 0 الف : طفل حاصل از لقاح غیر طبیعی (بین زوجین ) و پرورش یافته در رحم مادر هر گاه به دلیل ناتوانی جنسی زن و مرد یا دلایل دیگر امکان مقاربت و استفاده از روشهای طبیعی جهت باردار شدن همسر از روشهای غیر طبیعی از قبیل تزریق اسپرم مرد به زن و امثال آن استفاده کرد 0 در اینجا بیان احکام وضعی و تکلیفی این اقدام مد نظر است . حکم تکلیفی : در جواز این گونه تلقیح بین حقوقدانان و فقهای معاصر اختلاف چندانی وجود ندارد 0 تنها عده معدودی از فقهاءنظر به عدم جواز دارند 0مشهور معاصرین از فقهاء و قاطبه حقوقدانان این گونه تلقیح را مجاز شمرده اند 0 زیرا از این رهگذر هیچ خدشه ای به اصول و قواعد حاکم بر روابط مشروع زوجین وارد نمی گردد و علاوه بر انطباق عمل بامنطق عقل و مقبولیت اجتماعی و حفظ مصالح عمومی ، روایت یا دلیل شرعی دیگری از کتاب و سنت آن را نفی ننموده است . مهمترین دلیلی که فقها ء به آن استناد کرده اند اصاله الاباحه است . نکته ای که همه فقهاء بر آن وحدت نظر دارند اینکه در جریان باروری نطفه به روشهای مصنوعی ارتکاب اعمالی خلاف ضوابط عفاف مجاز نبوده و مشروعیت هدف ، وسیله نامشروع را موجه نمی سازد. حکم وضعی : طفل ناشی از این روش در خصوص قانونی بودن نسبت طفل ناشی از روش مذکور اختلاف نظر کمتر است ، به عبارت دیگر با اینکه از نظر احکام تکلیفی در روش فوق اختلاف نظراتی وجود دارد اما از نظر نسب طفل و مشروعیت آن و الحاق نسب او به زوجین اختلاف نظر بسیار کمتر است ،چون حتی صاحبنظران یا فقهائی که عمل لقاح مصنوعی به روش فوق را مجاز نمی دانند در مشروعیت نسب ناشی از این روش تردیدی ندارند، زیرا طفل مزبور کلیه شرایط لازم جهت الحاق نسب قانونی به صاحبان نطفه از قبیل وجود رابطه زوجیت مشروع بین مرد و زن و تولد طفل در دوران زوجیت با رعایت دوران حمل و سایر امارات نسب را واجد است .تنها ایرادی که بر این نوع از تولید نسل ممکن است وارد گردداین که در این وضعیت از روش متداول یعنی مقاربت بین دو همسر تبعیت نشده است ،در حالی که کمتر کسی مقاربت را طریقه منحصر ایجادنسبت مشروع محسوب داشته است به ویژه که درمشروعیت نسب کودکانی که ازتفخیذ دو همسر متولد می شوند و حتی کودکان ناشی از وطی به شبهه تردیدی وجود ندارد. ب - طفل حاصل از جنین بارور شده یا پرورش یافته دو همسر خارج از رحم مادر تفاوت این روش با روش نخست آن است که در روش نخست تنهالقاح یا باروری نطفه به طور غیر طبیعی صورت می گیرد در حالی که در این روش تمام یا بخشی از دوران جنینی کودک خارج از رحم به طور غیر طببعی جریانیم یابد. هرگاه به لحاظ به لحاظ عدم آمادگی رحم زوجه جهت پرورش نطفه بارور شده ، جنین از نعمت پرورش در رحم مادر محروم گردد و به ناچار نطفه مزبور در محیطی خارج از رحم پرورش یابد احکام تکلیفی ووضعی این حال با حالت نخست تفاوت چندانی ندارد. بلکه می توان گفت در این حالت اگرمرحله باروری به روش طبیعی انجام پذیرد و زوجین از طریق مقاربت نطفه را بارور نموده و سپس به دلائل مذکور جنین از رحم خارج و در محیط های آزمایشگاهی و مشابه آن پرورش یابد امکان الحاق نسب طفل به زوجین قوی تر و مشروعیت این اقدام یقینی تر است . محققین و فقها نیز در این فرض نظر مخالفی ابراز ننموده اند، به ویژه که کمتر اتفاق می افتد زوجین بدون ضرورت و اضطرار مبادرت به چنین اقدامی نمایند 0 ضرورت حفظ حیات جنین و مخدوش نشدن هیچ یک از ضوابط مشروعیت عمل و الحاق نسب بهترین دلیل جریان احکم تکلیفی و ضوعیت فوق الاشعار است . قسمت دوم : احکام و نسب طفل حاصل از از نطقه بارور شده طبیعی یا غیر طبیعی انتقال یافته به رحم ثالث (مادر جانشین) هرگاه جنین موجودیت خود را از رحم مادر شروع ولی به دلیل بیماری مادر یا ضعف و ناتوانی او در پروراندن و به ثمر رساندن او از رحم ، خارج و به رحم زن دیگری (مادر جانشین) منتقل و دوران جنینی را در محل جدید به پایان رساند وضعیت نسبت (احکام وضعی ) و حکم تکلیفی این اقدام چگونه خواهد بود. به منظور دادن پاسخی کامل به سئوال فوق بهتر است اولا" بین دو فرض زیر تفکیک نمائیم ، فرضی که جنین مذکور به رحم زنی که باشوهر رابطه زوجیت دارد( به عنوان همسر دوم ) منتقل گردد و فرضی که جنین مذکور به رحم زنی منتقل شود که با شوهر رابطه زوجیت ندارد. ثانیا" احکام تکلیفی موضوع را از احکام وضعی جدا نمائیم 0 فرض اول : انتقال جنین (نطفه بارور شده ) به رحم زنی که به شوهر رابطه زوجیت دارد. الف : احکام تکلیفی دلائل فراوانی بر حلیت و مجاز بودن این اقدام دلالت دارد. از جمله : یک : آیات - آیات متعددی از قرا; کریم مانند آیه 233 از سوره بقره که مقرر می دارد : (زنان شما محل پرورش نطفه شمایند، به هر نحو که می خواهدی از این نعمت یا از این امتیاز بهره ببرید. این آیه به طور صریح بر این ادعا دلالت دارد. آیات شریفه دیگری نیز وجود دارد که نه به طور صریح بلکه به طور ضمنی بر این امر دلالت می نماید. از جمله آیه 72 از سوره نحل که مقرر ی دارد: خداوند از سرنوشت مشا همسرانی برایتان مقرر داشت و از این همسران نیز برای شما فرزندان ونواده های قرار داد. وآیه 21 از سوره روم با این مفهوم که از نشانه های عظمت خداوند اینکه از سرشت شما برایتان همسرانی آفرید تا در جوار همسران آرامش یاببد و بین شما وهمسرانتان دوستی ومحبت قرار داد. دو آیه اخیر گرچه صراحتی در دلالت بر مدعا ندارد ولی محتوانی کلام و تعبیر به ازدواج در هر دو آیه مبارکه دلالت دارد بر اینکه زنان که طبق حقوق اسلام می توانند متعدد باشند جمعا" برای شوهران در حکم پیکرده واحده و محلی جهت تولید مثل و به تعبیر آید اولی مزرعه ای جهت کشت و بارور کردن نطفه شوهر خویش محسوب می گردند ، بنابراین از نظر حلیت و احکام تکلیفی منع صریحی از این اقدام به عمل نیامده و در نتیجه ، اصاله الاباحه و اصل عدم ممنوعیت موید مشروعیت آن می تواند باشد 0 دو:روایت در بین روایات باب نکاح و نسب روایت صریحی بر حلیت این مورد به دست نیامد ، اما روایات متعددی به طور ضمنی بر حلیت مورد دلالت دارد که از جمله روایت منسوب به پیامبر اسلام (ص ) با این مضمون با یکدیگر ازدواج کنید و تولید مثل نمائید و بر تعداد پیروان مکتب بیفزاید ، زیرا من در روز واپسین به کثرت تعداد شما در بین امتها و ملتها افتخار می کنم ولو اینکه تولید مثل به سرانجام نرسد. در مورد احتیاط در فرج روایات گوناگونی وجود دارد که برای پرهیز از اصاله کلام تنها به بیان نام برخی از آنها بسنده می نمایم؛ از جمله 1. روایت على بن حمزه 2. روایت جعفر بن سماعة 3. روایت علوى 4. روایت ابراهیم بن محمد همدانى 5. روایت علاء بن سیابه 6. صحیحه شعیب حدادو... ب : احکام وضعی احکام وضعی فرض مورد بحث تحت تاثیر احکام تکلیفی این فرض قرار داشته و بر آن اساس استقرار می یابد ، لذا با توجه به مجاز بودن عمل می توان گفت نظر به اینکه در نظام حقوقی اسلام هدف اصلی قانونگذار جلوگیری از گسترش موجبات ایجاد انساب غیر مجاز و کودکان غیر قانونی می باشد و به لحاظ اینکه مراحل باروری نطفه در شرایطی کاملا" مجاز تحقق یافته و پرورش جنین نیز در رحمی صورت می گیرد که با مرد صاحب نطفه رابطه زناشوئی دارد تردیدی در الحاق فرزند به پدر و مادر صاحب نطفه نخواهد بود و طبعا" کلیه آثار مترتب بر نسب قانونی بر کودک و پدر و مادر وی که از لقاح نطفه آن دو جنین شکل گرفته است بار می گردد واحکام وراثت و حرمت نکاح یا محرمیت بین آنان برقرار می شود 0 آنچه در این واقعه قابل بحث و تردید آمیز می باشد تبیین ماهیت رابطه بین طفل و زنی است که کودک در رحم او پرورش یافته است . نظر به اینکه انتقال جنین از رحم مادر اصلی به رحم ثالث از پدیده های نوظهور عالم پزشکی است و سابقه چندانی در گذشته ندارد و جزو مسائل مستحدثه محسوب است طبعا" از متقدمین ازفقهاء در این مورد فتوائی دیده نشده و نظریه ای روشن بدست نیامد 0به ناچار به بررسی نظرات محققین معاصر و اندیشمندان قرن حاضراکتفا می کنیم 0 به اعتقاد نگارنده با اتکاء به وحدت ملاک حاکم بر قرابت رضاعی و تنقیح مناط در مورد اخیر و این که در فرض مورد بحث نیز همان ملاک و مناط بودجه قویتری موجود است بنابراین رابطه نسب را بین ثالث و طفل پرورش یافته در رحم او می توان برقرار دانست 0 بدین توضیح که چون در قرابت رضاعی آن چه منشاء قرابت می گردد روئیدن گوشت و استخوان از شیر مادر رضاعی بر طفل شیر خوار است و به تعبیر فقهاء انبات لحم و عظم علت قرابت رضاعی دانسته شده و در اینجا نیز بی تردید جنین از خون ثالث تغذیه نموده و رشد می نماید ، بنابراین موجبات برقراری رابطه نسب بین کودک وثالث فراهم می گردد 0بعضی معتقدند تمسک به این گونه استحسانات و قیاس این مورد با آن چه در قرابت رضاعی به آن تمسک می شودموجه نبوده و با موازین فقهی حاکم بر فقه شیعه انطباق ندارد 0 به نظر نگارنده آنچه با منطق عقل بیشتر انطباق دارد این است که چون جنین انتقال یافته به رحم زن ثالث به نسبت زمانی که در رحم مانده از خون او تغذیه نموده و میزان تاثیر این تغذیه در هر شرایطی از تاثیر شیر دادن و رضاع نسب به کودک بیشتر است به ویژه که در اکثر موارد طفل از شیر ثالث پس از زایمان و خارج شدن از رحم استفاده می کند ، بنابراین ، برقرار دانستن نوعی رابطه خویشاوندی بین طفل و ثالث بسیار معقول تر و پذیرفتنی تر است ، البته این قرابت از نوع قرابت نسب و متضمن کلیه آثار آن از قبیل وراثت نخواهد بود ولی بداهتا" موجب حرمت نکاح و محرمیت به میزانی که از قرابت رضاعی ناشی می شود خواهد گردید 0 نکته قابل دقت این که احکام تکلیفی و وضعی فوق الذکر در شرایطی بار می شود که اولا" ، دو همسر بر انتقال نطفه بارور شده به ثالث آگاه بوده و بر آن امر رضایت دهند و ثانیا" زن ثالث نیز با آگاهی و رضایت ، پذیرای نطفه بارور شده باشد وآن را جهت پرورش در رحم خویش بپذیرد، در غیر این صورت تردیداتی نسبت به جواز و همچنین برقراری رابطه نسب بین طفل و صاحبان نطفه و صاحب رحم بوجود خواهد آمد 0 فرض دوم : انتقال جنین (نطفه بارور شده دو همسر )به رحم زن ثالث (بیگانه ) یکی از موارد شایع و در عین حال بحث انگیز لقاح مصنوعی موردیست که نطفه بارور شده دو همسر اعم از اینکه باروری آن در رحم همسر یا در محیطی خارج از رحم صورت گرفته باشد به انگیزه ای مقبول به رحم زنی بیگانه منتقل می گردد تا در آنجا پرورش یافته متولد گردد 0 در اینجا نیز احکام تکلیفی را از احکام وضعی جداگانه بررسی می کنیم 0 احکام تکلیفی : نظرات فقهی در خصوص جواز یا عدم جواز این اقدام متشتت و دو دیدگاه مخالف در این مورد وجود دارد 0بعضی از فقهای معاصر عمل را مجاز دانسته و آن را مشمول اصل اباحه (اصاله الاباحه ) می دانند ، همچنان که بعضی حقوقدانان نیز نظر مزبور را تایید نموده و معتقدند با استفاده از ظاهر ماده 1167 ق 0 م که فقط اطفال متولد از زنا را نامشروع می شناسد لذا کلیه اطفالی که از زنا متولد نشده باشند باید کودکان قانونی محسوب گردند 0 اما بعضی دیگر از فقهاء عمل را مجاز ندانسته و آن رااقدامی نامشروع تلقی کرده اند 0 حقوقدانان نیز بعضا" بر همین اعتقادند عمده استدلال گروه اخیر این است که توالد با این روش با روح تعالیم اخلاقی و اسلامی منافات دارد زیرا بسیاری از مصالح اجتماعی از جمله تحکیم روابط زناشوئی و پاک و بی آلایش بودن توالد و تناسل و دورنگهداشتن روابط زناشوئی از شائبه های خوشگذرانی یا شانه خالی کردن از وظیفه بارداری و فرزند داری و تربیت کودکان سالم و متمتع از عواطف مادری و غیره مخدوش می گردد اما استدلالات فوق در مقابل اصول و مبانی مورد استفاده گروه نخست چندان قوی نبوده و توان معارضه ندارد 0 زیرا به شرحی که گذشت در حقوق اسلام اصل آزادی انسانها در روابط اجتماعی و زناشوئی و حق فرزنددارشدن به هدف بقای نسل از طرقی که صراحتا" ممنوع نگردیده بر سایر اصول و قواعد حاکمیت داشته و تا زمانی که منع صریحی وجود ندارد تمسک به آن مجاز است و این اصول در قاعده معروف اصاله الاباحه مورد استفاده گروه اول تجسم یافته است ، به ویژه به شرحی که خواهد آمد احکام وضعی این فرض به نحوی است که با نظر گروه اول سازگاری بیشتری دارد 0 احکام وضعی علی رغم تشتت آرائی که در جواز یا عدم جواز انتقال جنین به رحم زنان ثالث وجود دارد ، در خصوص امکان برقراری نسب و سایر آثار وضعی این انتقال نظرات هماهنگ تر و مثبت تر است . زیرا عده زیادی از فقهاء و محققین معتقدند رابطه بین کودک و صاحبان نطفه رابطه ای قانونی و از نوع نسب صحیح و موجب برقراری آثار نکاح صحیح بین دو طرف خواهد بود 0 همانطور که قبلا" نیز اشاره گردید امکان انتقال نطفه بارور شده از رحم زن دیگر و یا انتقال آن از لوله آزمایشگاه به رحم از پدیده های جدید و ره آوردی از پیشرفت دانش بشری در آستانه قرن 21 است ، لذا در متون حقوقی و فقهی کهن طیعا" راه حلی روشن یا اظهار نظری شفاف به چشم نمی خورد 0 ناگزیر باید به نقطه نظرات دانشمندان معاصر اتکاء کرد 0 ذیلا" نقطه نظرات فقهاو محققین در احکام وضعی فرض اخیر را بررسی و آنچه برداشت نویسنده است بیان می گردد. اکثریت قریب به اتفاق فقهاء و حقوقدانان مسلمان در برقراری نسب قانونی بین طفل ناشی از نطفه بارور شده زن و شوهر که در رحم زن بیگانه پرورش یافته و صاحبان نطفه مزبور وحدت نظر دارند ، گو اینکه بعضی از همین فقهاء سپردن نطفه بارور شده دو همسر را به رحم زن بیگانه به شرحی که گذشت مجاز نمی دانند 0 موید نظر مزبور کلیه مقوماتی است که در فرض پرورش نطفه بارور شده دو همسر در رحم همسر دوم مرد برشمردیم ، زیرابیگانه بودن زنی که رحم خویش را ظرف پرورش نطفه دیگران قرار داده است تاثیری در قانونی بودن رابطه بین طفل و صاحبان نطفه نخواهد داشت 0 آنچه قابل بحث و مطمح تشتت آراء قرار می گیرد رابطه طففل با زنی است که کودک در رحم او پرورش یافته است .بامقایسه این فرض با فرضی که نطفه در رحم همسر دوم پرورش یافته است وجوه تشابه و وجوه افتراقی وجود دارد که ملاحظه وجوه تشابه موجب توهم تسری آثار وضعی فرض سابق الذکر به فرض مورد بحث در اینجا است ، ولی ملاحظه وجوه افتراق موجب انصراف از تسری آن آثار نسبت بما نحن فیه می گردد.به نظر نگارنده بیگانه بودن رحم به شرحی که در فصل بعد با تفصیل بیشتری خواهد آمد دلالت کافی بر عدم ارتباط طفل با صاحب رحم نخواهد داشت زیرا با تکیه بر این واقعیت که اساس مشروعیت رابطه نسب بر مجاز بودن مرحله باروری نطفه و مشروعیت آن است که در اینجا این شرط محقق گردیده است . درست است که رابطه طفل با صاحب رحم از نوع خویشاوندی نسبی نمی تواند باشد اما آیا در حد برابر شیر دادن به طفل که تحت شرایط بسیار ساده ای موجب برقراری رابطه رضاع یا قرابت رضاعی خواهد گردید، پرورش جنین در رحم زن ثالث که مسلما" مدتی قبل از حد نصاب لازم جهت ایجاد رابطه قرابت رضاعی بوده و موجب برقراری نوعی قرابت ولو تحت عنوان خاص و ابداعی (مثلا" قرابت خونی یا قرابت ژنتیک ) که آثار خاصی از قبیل ممنوعیت نکاح و امثال آن را به دنبال خواهد داشت نمی گردد؟ لقاح مصنوعی بین دو بیگانه آخرین سوالی که در ابتدای بحث مطرح گردید بررسی احکام یا آثار تکلیفی و وضعی لقاحی است که به صورت غیر طبیعی بین نطفه مرد و زن بیگانه در شرایطی خارج از مصداق زنا صورت می گیرد فروض این مورد نیز متعدد است ، زیرا باروری غیر طبیعی نطفه دو بیگانه ممکن است ناشی از اشتباه زن و مرد و یا یکی از آن دو و یا با آگاهی هر دو صورت پذیرد ، بنابراین دو حالت کاملا" متفاوت در این فرض نیز متصور است که بیان هر یک از دو حالت مزبور دارای اقتضای خاصی است الف : لقاح مبتنی بر اشتباه در حالت اشتباه اعم از اینکه نسبت به موضوع یا حکم باشدطرح حکم تکلیفی به علت غیر مقرون بودن به اراده موضوعیتی ندارد. از جهت حکم وضعی نیز در الحاق نسب اختلاف نظر چندانی نیست ،زیرا همه محققین طبق موازین حقوقی و شرعی و حتی عقلی بر این باورند که در احکام نسب ، نبودن سوء نیت موجب الحاق طفل به صاحبان نطفه است ، و اگر اشتباه یک طرفه باشد طفل به همان طرف ملحق می گردد و نسبت به طرف دیگر و کسی که با آگاهی یا سوء نیت مبادرت به لقاح مصنوعی نموده است مشمول ضوابط و ترتیباتی است که ذیلا" در قسمت (ب ) به آن اشاره خواهیم نمود. ب : لقاح مبتنی بر آگاهی احکام لقاح مصنوعی بین دو بیگانه آگاه به اعتبار اینکه همسر داشته یا نداشته باشند واینکه موافقت همسرشان جهت لقاح نطفه آنان با جنس مخالف و بیگانهگرفتهشود یاخبر در چند فرض متنوع قابل بررسی است . اماچون احکام و آثار تکلیفی کلیه فروض یکسان ارزیابی شده ابتدا حکم تکلیفی فروض مختلف رابررسی و سپس آثار وضعی آن را که بر حسب مووضع متنوع ارزیابی می شودمطرح می سازیم 0 آثار تکلیفی در ممنوعیتلقاح مصنوعی نطفه دو بیگانه در انواع مختلف آن فقهاء و محققین وحدتنظر دارند. بر این ممنوعیت دلایل فراوانی وجود داردکه مهمترین این دلائل عبارتند از: 1- شرع انور درباره حفظ فروج شفارش بسیار نموده و آن را بر هیچ شخصی و تحت هیچ شرایطی بدوناذن رع و انجام نکاح مجاز نمی داند در همین رابطه آئات متعددی وجوددارد که صراحتا" یا تولیحا" بر وجوب تحفظ زان ومردان دلالت دارد، از جمله در قرآن کریم آیه 30 سوره مبارکه نور و آیات 5و6 از سوره مومنون بر ضرورت تخفظ فروج تاکید نموده است . 2- روایات فراوان موید این ممنوعیت است از جمله علی بن سالم از امام صادق (ع ) روایت می کند که فرموده اند " بدترین مردم در قیامت کسانی هستندکه نطفه خود را در رحم زنی که بر او حرام است قرا ردهد. گو اینکه ظاهر روایت را جمع به موردیست که نطفه از طریق مقاربت وارد رحم بیگانه گردد اما عبارت مطلق است وعدم شمول آن به مورد لقاح مصنوعی احتیاج به دلیل دارد. و روایت دیگر منقول از پیامبر اکرم با این مضمون که "اعمال نکوهیده افراد بشر هیجکدام نزد خداوند زشت تر (یا بزرگتر) از کشتن یک پیامبر یا خراب کردن خانه کعبه و قبله مسلمین و یا قراردادن نطفه در رحم زنی به صورت حرام نیست 0 در تائید این ممنوعیت روایت متعددی داریم که معصومین (ع ) بی مبالاتی در امر فروج را موجب اختلاط میاه ونسل که شدیدا" مورد غضب شارع مقدس است می دانند و از هراقدامی که آن را موجب شود منع کرده اند. محققین در همین رابطه مقرر می دارند هر جاتردیدی در جواز انتقال نطفه باشد باید احتیاط کرده واز توسل به آن خودداری شود به تعبیر دقیقتر در شبهات حکمیه باید احتیاط کرد واصاله الاباحه جاری نمی شود. اثر وضعی فرض اخیر را در دو وضعیت متفاوت بررسی می کنیم 0 1- نطفه مرد بیگانه به زنی تلقیح شود که زن دارای شوهراست . در چنین فرضی علی الاصول و به اقتضای قاعده فراش طفل ناشی از تلقیح به شوهر آن زن ملحق می گردد. بدیهی است شرایط تمسک به قاعده فراش در این فرض نیز لازم الرعایه است . بنابراین هرگاه به موجب قاعده فاش و بر اساس ماده 1158 قانون مدنی بتوان قاعده مزبور را اعمال کرد نمی توان طفل را به صاحب نطفه تزریق شده ملحق دانست و تنها انجام عمل تلقیح مانع از اجرای قاعده مزبور نیست ، زیرا ماده مرقوم چنین اقتضائی دارد. 2- نطفه مرد بیگانه به زنی شوهردار تلقیح شود که امکان اعمال قاعده فراش در مورد او ممکن نیست و یا زن مجرد است . در این فرض تشتت آراء نسبتا" زیاد و تنوع مصادیق بیشتر است ، لذا کوشش می شود مصادیق متنوع به تفکیک بررسی و حکم هر کدام بطور جداگانه آورده شود. در این حالت دو اندیشه متفاوت وجود دارد. اندیشه نخست : در اندیشه نخحست طفل به هر حال ملحق به صاحب نطفه است و صاحب نطفه پدر و زنی که طفل را در رحم خویش پرورانده مادرطفل محوسب است . این اندیشه بر دلایل زیر متکی است . اولا" طفل حاصل نطفه مرد و زنی است که گرچه رابطه زناشوئی بین آنان برقرار نیست اما مشمول ماده 1167 قانون مدنی که مقرر می دارد: " طفلمتولد از زنا ملحق به زانی نمی شود" نیز نمی باشندو در نتیجه طفل ، ولد ناشی از ینا نبوده وعرفا" فرزند آن دو به حساب می آید. ثانیا": روایتی از امام حسن مجتبی (ع ) نقل شده که به صحیحه ابن مسلم معروف است و به موجب آن نسب فرزندناشی از مساحقه زن شوهرداربا دختری بیگانه را به شوهر و زن بیگانه محلق دانسته اند. متن روایت چنین است " از امام صادق و پدر بزرگوارشان شنیدم می فرمودند(روزی ) در جلسه ای که امیرالمومنین (ع ) حضور داشتند عده ای وارد شدند واظهار داشتند باامیرالمومنین قصد ملاقات داریم ، امام مجتبی (ع ) فرزند بزرگ علی (ع ) که در آن جلسه بودند پرسیدند با ایشان چه کار دارید، اظهار میدارند از او سئوالی داریم ، فرمودند سوالتان چیست ؟ آنان اظهار داشتند زنی پس از مقاربت با شوهرش به فراش دوشیزه ای (یا کنیزی ) می رود و با عمل مساحقه انجام می دهد در اثر مساحقه دوشیزه باردار می شود، تکلیف این طفل از جهت احکام تکلیفی و وضعی چیست ؟ امام مجتبی (ع ) در پاسخ می فرمایند، در وجه نخست ، زوجه مذکور به لحاظ اینکه موجب از بین رفتن بکارت دوشیره (در اثر زایمان ناشی از مساحقه ) شده می بایست مهریه او را بپردازد و در مرحله دوم این زن چون محصنه محسوب است باید سنگسار گردد، در مرحله بعد فرزند بعد ازتولد به صاحب نطفه (شوهر) تحویل می گردد و در نهایت بر دوشیره به دلیل ارتکاب جرم مساحقه حد جاری می شود. آنچه از متن روایت مزبور مورد بحث است تکلیف وضعی مسئله است که به موجب آن طفل به شوهر محلق می گردد. ثالثا" : عده معتنابهی از فقهای بزرگ این نظر را پذیرفته اند در بین قدما می توان به شیخ طوسی و شیهد ثانی و محقق حلی و صاحب جواهر و در بین معاصریه به آیه الله خوئی و آیه الله محمد موسوی بجنوردی و آیت الله صافی گلپایگانی اشاره کرد. اندیشه دوم : صاحبان این اندیشه علی الاصول نسب طفل را(در فرض مورد بحث ) به پدر وماد رطبیعی ملحق ندانسته و وضعیت کودک را به کودک ناشی از زنا مقایسه نموده و در حکم زنا می دانند. البته اندیشمندان گروه اخیر دارای دو دیدگاه مختلفند. به موجب یک از این دو دیدگاه اگر صاحبان نطفه با یکی از آنان ناآگاه بربیگانه بودن صاحب نطفه یا رحم باشند طفل در حکم ولد شبهه تلقی گردیده و احکام شبهه بر او بار می گردد. زیرا آنجا که مرد و زنی اجنبی به تصور اینکه بین آنان رابطه زوجیت وجود داردمبادرت به مقاربت نمودهو صاحبت فرزند شوند، نسب این فرزند به آنان محلق می گردد، به طریق اولی آنجا که فرزندی از لقاح مصنوعی بین دو بیگانه که جاهل به نداشتن رابطه زوجیتند پا به عرصه وجود گذارد باید به آن دو ملحق شود و ایر برداشتی صحیح و بسیار منطقی ومعقول است و به نظر نگارنده احتیاجی به استدلال دیگر ندارد، البته اگر جهل به بیگانگی رابطه یک طرف باشد احکام نسب بطور یک جانبه برقرار می گردد. اما بر اساس دیدگاه دیگر( بشرحی که گذشت ) در فرض بیگانگی زن و مرد بطلور مطلق رابه نامشروع است ونتیجتا" رابطه نسب بین کودک ووالدین طبیعی و بیگانه برقرار نمی گردد و آگاهی وعدم آگاهی صاحبان نطفه را موثر در مقام نمی دانند. عمده استدلال این نظریه آنست که ، استثناء نمودن زنا از انساب طبیعی ، شارع و قانوگذار را از هدف دور می سازد، زیراعلاوه بر زنا در معنای خاص راههای دیگری نیز برای حفظ رابطه آزاد زن ومرد و تولید تناسل وجود دارد و زنا نمونه شایع رابطه نامشروع دو جنسن مخالف است والا رابطه دیگری نیز وجود دارد که ولد مصداق کامل زنا محسوب نگردد اما از جهت ایراد خدشه به اصل تحفظ یا عفاف با زنا در معنای خاص تفاوت چندانی ندارد. به عقیده این گروه نسبت مشروع نیاز به رابطه مشروع دارد و آمیزش مرد و زن بیگانه خصوصیتی در نفی نسب ندارد. بلکه ملاک اصلی نفی نسب ، نامشروع بودن رابطه است. به نظر نگارنده نظریه اخیرالذکر با اینکه بخشی از واقعیت را در بر دارد اما از بخش دیگر واقعیت به دور مانده و آن این که اگر آمیزش دو بیگانه بین همه اقوام و ملل در طول تاریخ امری مذموم و ناپسند بوده و درتمامی نظامهای حقوقی محکوم و جرم تلقی شده به لحاظ اینست که هرگز مصلحتی معقول یا جهتی منطقی بر آن مترتب نبوده ودر نتیجه بعنوان اقدامی خلاف نظم عمومی واخلاق حسنه ممنوع و نامطلوب تلقی گردیده است به ویژه که بر نفس تماس جسمی دو بیگانه با هم که همواره با انگیزه های شهوت پرستانه و ارضاء امیان شیطانی همراه است آثار سوء و مضری بار می گردد که در لقاح مصنوعی هیچ یک از این آثا رمترتب نمی گردد، دو بیگانه ای که صرفا" به مصلحت برخورداری از نعمت بزرگ بچه دار شدن و به دور از هر گونهمیل یا خواهش شیطانی یا نفسانی از طریق روشهای طبی و صرفا" در قالب درمان یک کسالت تن به چنین رابطه ای می دهند ولو اینکه نفس عمل تشویق نشود و از دامن زدن به آن خودداری گردداما دلیل ندارد کودک حاصل از این رابطه که صرفا" به هدف پاسخگوئی به یک نیاز فطری و طبیعی (داشتن اولاد) صورت گرفته فرزندی نامشروع و مشمول ضمانت های اجرائی جرم مسلم زنا بدانیم 0 با عنایت به آنچه طی صحات و سطور این مقاله گذشت می توان چنین نتیجه گرفت که : فرض بسیار متنوعی تحت عنوان لقاع مصنوعی مطرح می گردد که حکم تکلیفی بیشتر آن فروض به اعتقاد اکثریت قریب به اتفاق محققین مجاز و به تبع آن رابطه نسب قانونی به عنوان اثر وضعی برقرار می گردد، از جمله فروض مزبور عبارتنداز: 1- لقاح مصنوعی بین نطفه دو همسر در انواع مختلف 0 2- لقاح مصنوعی بین نطفه دو بیگانه اگر مبتنی بر اشتباه طرفین ( یا ناآگاهی ) طرفین باشد در انواع مختلف 0 دلیل اصلی جواز عمل و صحت آثار در فروض مختلف فوق علاوه بر دلالت صریح و ضمنی روایات ، اتفاق نظر محققین واصل اباحه است که در مباحث قبل تفصیلا" بررسی گردید. اما درکنار فروض متنوع فوق تنها یک فرض وجوددارد که نسبت به جواز عمل در یک طرف و صحت آثار آن اختلاف نظر وجود دارد وآن موردیست که نطفه دو بیگانه با آگهای آنان بطور مصنوعی بارور می گردد اعم از اینکه نطفه بارور شده در رحم زن صاحب نطفه یا رحم ثالث یا خارج از رحم پرورش یابد. آنچه محققین بر آن اتفاق نظر دارند. این است که عمل بارور کردن نطفه دو بیگانه عملی خلاف اخلاق و غیر متعارف و در نتیجه " خلاف موازین حقوقی است ، یرا با نظم عمومی منافات داشته و موجب خدشه دارشدن اخقلاق حسنه می گردد. اما علیرغم اتفاق نظر صاحبنظران برغیر مجاز بودن عمل ، در مورد صحت رابطه نسب بین صاحبان نطفه دو دیدگاه متفاوت وجود دارد. عده ای به استناد اصل اباحه و باتکاء روایت معروف ومنتسب به امام مجتبی (ع ) مبتنی بر صحیح ندانستن رابطه نسب فرزند ناشی از مساحقه زوجه پس از مقاربت با شوهر با دختر یا زنی بیگانه و بالاخره به دلیل تاکیدات قانونگذار اسلام بر کاستن از موارد اطفال نامشورع وکودکان بی پدر یا بی مادر رابطه موجود رابین صاحبان نطفه و پدر یا مادر طبیعی و فرزند صحیح تلقی نموده و کودک را فرزن آنان محسوب داشته و آثار نسب را برقرار می کننداما دیگر باستناد رایاتی متعدد از جمله روایت علی بن سالم و سایر احادیث منقول از معصومین (ع ) نسب حاصل را نسب غیر قانونی و مردود شناخته و طبعا" آثار آن را بر قرار نمی دانند. بررسی جنبه حقوقی اهداء جنین در مورد جنبه حقوقی و مواد قانونی این بحث پس از کش و قوس های فراوان و بحث و جدل های فقهی حقوقی متفاوت بالاخره در تاریخ 29/4/1382 مجلس شورای اسلامی قانون نحوه اهداء جنین به زوجین نابارور را از تصویب خود گذراند ؛ سپس در مورخه 19/12/1383 آیین نامه اجرایی قانون نحوه اهداء جنین به زوجین نابارور نیز با نظر وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی ـ وزارت دادگستری به تصویب رسید . قانون نحوه اهداء جنین به زوجین نابارور در پنج ماده به شرح ذیل می باشد: ماده 1 - به موجب این قانون کلیه مراکز تخصصی درمان ناباروری ذیصلاح مجاز خواهند بود با رعایت ضوابط شرعی شرایط مندرج در این قانون نسبت به انتقال جنین های حاصله از تلقیح خارج از رحم زوجهای قانونی وشرعی پس از موافقت کتبی زوجین صاحب جنین به رحم زنانی که پس از ازدواج و انجام اقدامات پزشکی ناباروری آنها ( هر یک به تنهایی یا هردو ) اثبات رسیده اقدام نمایند. ماده 2 - تقاضای دریافت جنین اهدایی باید مشترکا" از طرف زن و شوهر تنظیم و تسلیم دادگاه شود و دادگاه در صورت احراز شرایط ذیل مجوز دریافت جنین را صادر می کند: الف - زوجین بنا به گواهی معتبر پزشکی ، امکان بچه دار شدن نداشته باشند و زوجه استعداد دریافت جنین را داشته باشد. ب - زوجین دارای صلاحیت اخلاقی باشند. ج - هیچ یک از زوجین محجور نباشند. د - هیچ یک از زوجین مبتلا به بیماریهای صعب العلاج نباشند. و - هیچ یک از زوجین معتاد به موادمخدر نباشند. و - زوجین بایستی تابعیت جمهوری اسلامی ایران را داشته باشند. ماده 3 - وظایف و تکالیف زوجین اهداء گیرنده جنین و طفل متولد شده از لحاظ نگهداری و تربیت و نفقه و احترام نظیر وظایف و تکالیف اولاد و پدر و مادر است . ماده 4 - بررسی صلاحیت زوجین متقاضی در محاکم خانواده ، خارج از نوبت و بدون رعایت تشریفات آئین دادرسی مدنی صورت خواهد گرفت و عدم تائید صلاحیت زوجین قابل تجدیدنظر می باشد. ماد5 - آئین نامه اجرائی این قانون ظرف مدت سه ماه توسط وزارت بهداشت ، درمان و آموزش پزشکی با همکاری وزارت دادگستری تهیه و به تصویب هیات وزیران خواهد رسید. در راستای اجرای این قانون(ماده5) آئین نامه ای به شرح ذیل تصویب شد: فصل اول ـ تعاریف و کلیات: ماده 1ـ در این آئین نامه، واژه ها و اصطلاحات زیر در معانی مشروح مربوط به کار می رود: الف ـ قانون: منظور قانون نحوه اهداء جنین به زوجین نابارور ـ مصوب 1382 ـ است. ب ـ جنین: نطفه حاصل از تلقیح خارج از رحمی زوجهای قانونی و شرعی است که از مرحله باروری تا حداکثر پنج روز خواهد بود. این جنین می تواند به دو صورت تازه و منجمد باشد. پ ـ اهداء جنین: واگذاری داوطلبانه و رایگان یک یا چند جنین از زوجهای واجد شرایط مقرر در قانون و این آئین نامه به مراکز مجاز تخصصی درمان ناباروری برای انتقال به زوجهای متقاضی دارای شرایط مندرج در قانون. فصل دوم ـ شرایط اهداء و دریافت جنین: ماده 2ـ زوجهای اهداء کننده باید دارای شرایط زیر باشند: الف ـ علقه و رابطه زوجیت قانونی و شرعی. ب ـ سلامت متعارف جسمی و روانی و ضریب هوشی مناسب. پ ـ نداشتن اعتیاد به مواد اعتیادآور و روان گردان. ت ـ مبتلا نبودن به بیماریهای صعب العلاج نظیر ایدز، هیپاتیت و … تبصره ـ مراکز مجاز تخصصی درمان ناباروری مکلفند قبل از دریافت جنین از اهداء کنندگان، وجود شرایط مذکور در این ماده را احراز نمایند. ماده 3ـ اهداء جنین باید با موافقت و رضایت کتبی زوجهای اهداء کننده و در مراکز مجاز تخصصی درمان ناباروری، با احراز هویت آنان و به صورت کاملاً محرمانه انجام گیرد. ماده 4ـ زوجهای متقاضی جنین اهدائی باید واجد شرایط مقرر در ماده (2) قانون باشند. ماده 5ـ رسیدگی به درخواست دریافت جنین اهدائی، در دادگاه صالح و خارج از نوبت و بدون رعایت تشریفات آئین دادرسی مدنی به عمل می آید. صدور حکم به رد درخواست و عدم تأیید صلاحیت زوجین قابل تجدیدنظر می باشد. فصل سوم ـ تکالیف و وظایف مراکز مجاز درمان ناباروری: ماده 6ـ مراکز مجاز تخصصی درمان ناباروری مکلفند نسبت به موارد زیر اقدام نمایند: الف ـ نگهداری جنینهای اهدایی از سوی اهداءکنندگان مسلمان و غیرمسلمان به طور جداگانه و رعایت تناسب دینی و مذهبی زوجهای متقاضی با جنین اهدائی در زمان انتقال. ب ـ دریافت و نگهداری رأی قطعی مرجع قضایی از متقاضی. پ ـ صدور گواهی و معرفی نامه لازم مبنی بر تأیید سلامت جسمی و روانی برای متقاضیان دریافت جنین طبق مقررات قانون و این آئین نامه. ت ـ دریافت، نگهداری و انتقال جنینهای اهدائی در شرایط کاملاً محرمانه. تبصره ـ اطلاعات مربوط به جنینهای اهدائی، جزو اطلاعات به کلی سری طبقه بندی می‌شوند. ماده 7ـ صدور گواهی عدم توانایی باروری و همچنین توانایی زوجه در زمینه دریافت و نگهداری جنین، پس از انجام تستها و آزمایشهای دقیق پزشکی در صلاحیت مراکز مجاز تخصصی درمان ناباروری می باشد. فصل چهارم ـ شرایط لازم جهت دریافت، نگهداری و انتقال جنین ماده 8ـ هر یک از مراکز مجاز تخصصی درمان ناباروری می توانند بانک جنین طبق دستورالعملهای وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی دایر نمایند. این بانک مسئول دریافت و نگهداری جنین و انتقال آنها به زوجین نابارور طبق مقررات مندرج در قانون و این آیین نامه می باشد. ماده 9ـ مرکز مدیریت پیوند وزارت بهداشت، درمان هستیم تا به سوالات متنوعی که در این مورد حادث می گردد پاسخ دهیم. سوالاتی از قبیل آیا وارد کردن نطفه مرد به رحم همسر او از طرق غیر طبیعی مجاز است ؟ اگر مجاز است آثار حقوقی آن چگونه است ؟ آیا پرورش نطفه بارور شده دو همسر خارج از رحم جایز است
 
سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:, :: 1:3 AM :: نويسنده : بهناز صبوري راد

هيچ حكمي از احكام دادگاهها به مرحله اجراء گذاشته نمي شود مگر اينكه قطعي شده و يا قرار اجراي موقت آن  در موارديكه قانون تعيين مي كند صادر شده باشد و به محكوم“ عليه يا وكيل يا قائم مقام قانوني او ابلاغ و محكوم له و يا قائم مقام قانوني يا نماينده او كتباً از دادگاه تقاضاي اجراي حكم را نمايد .

 

ترتیب اجرای احکام حقوقی

 

1- هيچ حكمي از احكام دادگاهها به مرحله اجراء گذاشته نمي شود مگر اينكه قطعي يا قرار اجراي موقت آن  در مواردي كه قانون تعيين مي كند صادر شده باشد.

2- احكام دادگاهها وقتي بموقع اجراء گذاشته مي شود كه به محكوم“ عليه يا وكيل و يا قائم مقام قانوني او ابلاغ و محكوم له يا قائم مقام قانوني يا نماينده او كتباً از دادگاه تقاضاي اجراي حكم را نمايند.

3- اجراي حكم با صدور اجرائيه بعمل مي آيد ، مگر اينكه در قانون ترتيب ديگري مقرر شده باشد.

4- صدور اجرائيه با دادگاه بدوي مي باشد و برگهاي به تعداد محكوم عليهم بعلاوه دو نسخه صادر مي شود كه يك نسخه در پرونده اصلي و يك نسخه آن  پس از ابلاغ در پرونده اجراي احكام و يك نسخه در هنگام ابلاغ به محكوم“ عليه داده مي شود.

5- اجراي حكم تحت نظارت دادگاه صادر كننده رأي از طريق مدير اجراء و توسط مأمور اجراء به مرحله اجراء درخواهد آمد.

6- همينكه اجرائيه به محكوم“ عليه ابلاغ شد مكلف است ظرف مدت ده روز مفاد آن را اجراء نمايد يا ترتيبي براي پرداخت محكوم به را بدهد و يا مالي را معرفي نمايد كه استيفاء محكوم به از آن  ميسر باشد و اگر در اين مدت مدلول حكم را اجراء ننمايد محكوم له مي تواند درخواست كند كه از اموال محكوم“ عليه معادل محكوم به را توقيف نمايد وفروش اموال منقول و يا غيرمنقول از طريق زايد بعمل مي آيد.

7- در مواردي كه حكم دادگاه جنبه اعلام و مستلزم عملي از طرف محكوم“ عليه نيست از قبيل اعلان اصالت يا بطلان سند نيازي به صدور اجرائيه نمي باشد.

8- در موارديكه سازمانها و مؤسسات دولتي يا وابسته به طرف دعوي نبوده ولي اجراي حكم بايد بوسيله آنها صورت گيرد نياز به صدور اجرائيه نيست و سازمانهاي مذكور موظفند به دستور دادگاه حكم را اجراء نمايند.

9- از حقوق و مزاياي كاركنان سازمانها و مؤسسات دولتي يا وابسته به دولت و شركتهاي دولتي و شهرداريها و بانكها و شركتها و بنگاههاي خصوصي و نظاير آن در صورتيكه محكوم“ عليه داراي زن يا فرزند باشد يك چهارم و اگر زن و فرزند نداشته باشد يك سوم آن  توقيف مي گردد.

10- حكمي كه موضوع آن  معين نيست قابل اجراء نخواهد بود و هرگونه اشكال يا ابهام و يا ايجاد اختلالي در نحوه اجراي احكام پيش بيايد دادگاه صادر كننده حكم اقدام به رفع اشكال و ابهام مي نمايد.

11- چنانچه موضوع حكم استرداد مال يا مطالبه باشد محكوم“ عليه از استرداد و يا پرداخت خودداري كند بدرخواست محكوم له و تا اجراء مفاد حكم و يا احراز اعتبار محكوم“ عليه بازداشت خواهد شد.

12- براي اطلاعات بيشتر به قانون اجراي احكام مدني مراجعه و يا با وكيل و مشاور حقوقي مذاكره نمائيد.  

 

 

 
سه شنبه 8 مرداد 1392برچسب:, :: 1:57 AM :: نويسنده : بهناز صبوري راد

 اجراي احكام كيفري توسط دادسراهاي عمومي و انقلاب كه در معيت دادگاههاي عمومي و انقلاب باشد توسط داديار اجراي احكام صورت مي گيرد و در دادگاههاي بخش توسط دادگاه صادر كننده حكم انجام مي شود.

 

ترتيب اجراياحكام كيفري

 1- اجراي حكم توسط دادسراهاي عمومي و انقلاب كه در معيت دادگاههاي عمومي و انقلاب مي باشد بوسيله قاضي اجراي احكام صورت مي گيرد و در دادگاههاي بخش توسط دادگاه صادر كننده رأي يا دادگاه جانشين انجام مي شود.

2- اجراي احكام كيفري بوسيله مأموران يا سازمان دولتي و يا عمومي بعمل مي آيد و مقام قضائي مجري حكم دستور اجراء و آموزش لازم و نظارت كامل بر چگونگي اجراي حكم و اقدامات آنان بعمل مي آورد.

3- عمليات اجراي حكم پس از صدور دستور مقام قضائي مجري حكم شروع و به هيچ وجه متوقف نمي شود مگر در مواردي كه دادگاه صادر كننده حكم در حدود مقررات دستور توقف اجراي حكم صادر نمايد.

4- مواردي كه تأخير در اجراي حكم بموجب قانون پيش بيني شده در مواد 288 و 291 قانون آئين دادرسي كيفري و مواد 262 و 292 و 91 قانون مجازات اسلامي ذكر گرديده است

5- احكام كيفري يا شامل شلاق يا حبس يا جزاي نقدي و يا ديه و يا مجازات شرعي از قبيل قصاص نفس يا قصاص عضو يا اعدام يا تبعيد است.

6- اجراي حكم شلاق طبق مواد 288 و 290 قانون آئين دادرسي كيفري انجام مي شود .

7- اشخاصي كه به حبس محكوم مي شوند با اعلام نوع جرم و ميزان محكوميت براي تحمل كيفر توسط قاضي اجراي احكام به زندان معرفي مي شوند.

8- در اجراي حكم به جزاي نقدي ميزان محكوم به بايد به حساب خزانه دولت واريز و برگ رسيد آن  پيوست پرونده شود ، اگر محكوم“ عليه جريمه خود را پرداخت ننمايد به زندان معرفي مي شود و به ازاء هر يكصد هزار ريال يك روز در زندان تحمل كيفر مي نمايد.

9- چگونگي پرداخت ديه و مهلت آن بدين شرح است: ديه قتل عمد يكسال پس از قتل. ديه شبه عمد و صدمات شبه عمد ظرف دو سال از تاريخ وقوع جرم و ديه خطاي محض ظرف مدت سه سال از تاريخ وقوع جرم كه ديه قتل عمد و شبه عمد بعهده جاني و ديه خطاي محض با شرايطي بعهده عائله مي باشد.

10- اجراي حكم قصاص نفس يا اعدام و يا رجم و يا صلب طبق ماده 293 آئين دادرسي كيفري به مرحله اجراء در خواهد آمد .

11- اشخاصي كه به تبعيد محكوم شده اند به محل اعزام و مراتب به دادگاه و نيروي انتظامي محل ابلاغ شود.

12- كليه ضابطين دادگستري و نيروهاي انتظامي ، نظامي و رؤساي  سازمانهاي دولتي و وابسته به دولت و يا مؤسسات عمومي در حدود وظايف خود مكلفند دستورات مراجع قضائي را در مقام اجراي احكام رعايت نمايند تخلف از انجام دستور مستوجب مجازات مقرر در ماده 576 قانون مجازات اسلامي مي باشد.

13- براي اطلاعات بيشتر به قانون آئين دادرسي كيفري دادگاههاي عمومي و انقلاب و ساير قوانين مرتبط راجعه و يا با وكيل و مشاور حقوقي مذاكره نمايند.

اجراي احكام كيفري توسط دادسراهاي عمومي و انقلاب كه در معيت دادگاههاي عمومي و انقلاب باشد توسط داديار اجراي احكام صورت مي گيرد و در دادگاههاي بخش توسط دادگاه صادر كننده حكم انجام مي شود.

 

 

ترتيب اجراياحكام كيفري

 

1- اجراي حكم توسط دادسراهاي عمومي و انقلاب كه در معيت دادگاههاي عمومي و انقلاب مي باشد بوسيله قاضي اجراي احكام صورت مي گيرد و در دادگاههاي بخش توسط دادگاه صادر كننده رأي يا دادگاه جانشين انجام مي شود.

2- اجراي احكام كيفري بوسيله مأموران يا سازمان دولتي و يا عمومي بعمل مي آيد و مقام قضائي مجري حكم دستور اجراء و آموزش لازم و نظارت كامل بر چگونگي اجراي حكم و اقدامات آنان بعمل مي آورد.

3- عمليات اجراي حكم پس از صدور دستور مقام قضائي مجري حكم شروع و به هيچ وجه متوقف نمي شود مگر در مواردي كه دادگاه صادر كننده حكم در حدود مقررات دستور توقف اجراي حكم صادر نمايد.

4- مواردي كه تأخير در اجراي حكم بموجب قانون پيش بيني شده در مواد 288 و 291 قانون آئين دادرسي كيفري و مواد 262 و 292 و 91 قانون مجازات اسلامي ذكر گرديده است

5- احكام كيفري يا شامل شلاق يا حبس يا جزاي نقدي و يا ديه و يا مجازات شرعي از قبيل قصاص نفس يا قصاص عضو يا اعدام يا تبعيد است.

6- اجراي حكم شلاق طبق مواد 288 و 290 قانون آئين دادرسي كيفري انجام مي شود .

7- اشخاصي كه به حبس محكوم مي شوند با اعلام نوع جرم و ميزان محكوميت براي تحمل كيفر توسط قاضي اجراي احكام به زندان معرفي مي شوند.

8- در اجراي حكم به جزاي نقدي ميزان محكوم به بايد به حساب خزانه دولت واريز و برگ رسيد آن  پيوست پرونده شود ، اگر محكوم“ عليه جريمه خود را پرداخت ننمايد به زندان معرفي مي شود و به ازاء هر يكصد هزار ريال يك روز در زندان تحمل كيفر مي نمايد.

9- چگونگي پرداخت ديه و مهلت آن بدين شرح است: ديه قتل عمد يكسال پس از قتل. ديه شبه عمد و صدمات شبه عمد ظرف دو سال از تاريخ وقوع جرم و ديه خطاي محض ظرف مدت سه سال از تاريخ وقوع جرم كه ديه قتل عمد و شبه عمد بعهده جاني و ديه خطاي محض با شرايطي بعهده عائله مي باشد.

10- اجراي حكم قصاص نفس يا اعدام و يا رجم و يا صلب طبق ماده 293 آئين دادرسي كيفري به مرحله اجراء در خواهد آمد .

11- اشخاصي كه به تبعيد محكوم شده اند به محل اعزام و مراتب به دادگاه و نيروي انتظامي محل ابلاغ شود.

12- كليه ضابطين دادگستري و نيروهاي انتظامي ، نظامي و رؤساي  سازمانهاي دولتي و وابسته به دولت و يا مؤسسات عمومي در حدود وظايف خود مكلفند دستورات مراجع قضائي را در مقام اجراي احكام رعايت نمايند تخلف از انجام دستور مستوجب مجازات مقرر در ماده 576 قانون مجازات اسلامي مي باشد.

13- براي اطلاعات بيشتر به قانون آئين دادرسي كيفري دادگاههاي عمومي و انقلاب و ساير قوانين مرتبط راجعه و يا با وكيل و مشاور حقوقي مذاكره نمايند.

 
چهار شنبه 26 تير 1392برچسب:, :: 1:5 PM :: نويسنده : بهناز صبوري راد

چگونگی اثباتضرب و جرح در دعاوی خانوادگی

 

   شايد برخي مردم تصور كنند پس از ازدواج با همسرشان به صرف ايجاد رابطه زناشويي مي‌توانند هر وقت كه از مشكلات زندگي به تنگ آمدند، دق و دلي مشكلات خارج از خانه را بر سر همسر خود خالي كنند و زن يا شوهر خود را به باد كتك بگيرند

 

 در قانون شيوه‌هاي مختلفي براي اثبات يك عمل مجرمانه وجود دارد. يكي از اولين و بديهي‌ترين اين شيوه‌ها اقرار است.

 

اقرار يعني وقتي فردي كه از او شكايتي شده و متهم به انجام جرمي خاص است، در مقابل قاضي يا مامور نيروي انتظامي قرار گرفت، با زبان خودش اعتراف كند كه جرمي را مرتكب شده و بعد هم اقرار خود را با امضا يا اثر انگشت تاييد كند.

 

دلايل و مدارك نيز شيوه ديگري براي اثبات جرم است.

 

علم قاضي نيز از ديگر مواردي است كه مي‌تواند وقوع جرمي را اثبات كند.

 

برخي پرونده‌ها كه حساسيت بالايي دارند ممكن است قاضي از قسم نيز به عنوان يكي از شرايط اثبات بي‌گناهي يا گناهكار بودن فردي استفاده كند.

 

تجربه نشان داده در بيشتر درگيري‌هاي ميان همسران، فردي كه شكايتي عليه او طرح مي‌شود يا در كلانتري و دادگاه حضور نمي‌يابد يا اين كه دلايلي بيان مي‌كند تا خود را. بي‌گناه معرفي كند

 

يكي از رايج‌ترين شيوه‌هاي فرار از اتهام ضرب و جرح از سوي همسران اين است كه مثلا عنوان مي‌كنند طرف مقابل خودزني كرده است. ممكن است چنين افرادي عنوان كنند براي صحبت كردن با طرف مقابل خود به خانه يا محل كار او آمده بودند كه طرف مقابل به او حمله كرد و او را مورد ضرب و جرح قرار داد و او نيز مجبور به دفاع از خود شد و از صحنه فرار كرد

 

در چنين مواردي است كه شهادت شهود اهميت مي‌يابد و اگر شهادت فرد يا افرادي ضميمه پرونده باشد، اين مساله سبب تسريع در تشكيل پرونده و رسيدگي به شكايت مي‌شود. شهود نيز در چنين پرونده‌هايي شرايط خاصي را دارند

 

معمولا دعواهاي زن و شوهر در محيط بسته خانه شكل مي‌گيرد و ممكن است بجز فرزندان يا بعضي از اعضاي خانواده، فردي شاهد آن نباشد.

 

آيا در چنين مواردي شهادت فرزندان مي‌تواند مورد قبول دادگاه واقع شود؟

 

آيا همسايه‌ها به صرف شنيدن صداي دعواي زن و شوهر مي‌توانند با حضور در كلانتري يا دادسرا شهادت دهند كه يكي از طرفين مورد ضرب و جرح ديگري واقع شده است؟

 

آيا شهادت پرستار يا نگهبان خانواده مي‌تواند در نظر دادگاه موثر واقع شود؟ 

 

«مطابق قانون آيين دادرسي مدني شهادت شهود شرايط خاصي دارد.

 

شهادت يعني اين كه فردي عنوان كند من شاهد و ناظر اتفاقي بوده‌ام. ممكن است درگيري ميان همسران در راه‌پله خانه رخ دهد و همسايه‌ها عينا شاهد آن باشند. اين نوع شاهد يك شاهد عيني است

 

اما گاهي در منزل بسته است و شهود فقط صداهايي از داخل خانه مي‌شنوند. اين شنيده‌ها نيز مي‌تواند در پرونده ثبت و ضبط شود و مقام رسيدگي‌كننده قضايي به عنوان اماره به اين مطالب توجه نشان مي‌دهد.

 

اماره شهادتي است كه ارزش آن كمي از شهادت پايين‌تر است. در چنين مواردي شهادت فرزندان، خدمتكار، نگهبان، همسايگان و... مورد قبول است و حتي اگر يك نفر شاهد وجود داشته باشد نيز دادگاه اين شهادت را ثبت و به آن توجه نشان مي‌دهد.»

 

البته بايد به اين مساله توجه داشته باشيد كه اظهارات شهود نبايد از نظر زمان، مكان و ساعت با هم متفاوت باشند و نبايد در اظهارات آنها تناقض وجود داشته باشد.

 

 زيرا در اين صورت اين اظهارات از سوي متهم پرونده مورد اعتراض قرار مي‌گيرد و در نتيجه ممكن است قاضي پرونده قرار منع تعقيب براي متهم صادر كند.

 

 آيا صدا و فيلم ضبط شده توسط تلفن همراه و دوربين‌هاي فيلمبرداري در چنين مواردي مورد قبول مقام رسيدگي‌كننده است يا خير؟

 

«اصولا در محاكم دادگستري مبحث استفاده از صوت و تصوير و استناد به آن مورد قبول نيست و قانونگذار به عنوان دليل به چنين مواردي توجه نكرده است

 

اما از اين موارد باز هم به عنوان اماره مي‌توان استفاده كرد و اگر اين فيلم يا صدا اصالت داشته باشد مي‌تواند مورد توجه دادگاه قرار گيرد.

 

دليلي كه باعث شده قانونگذار اين موارد را نپذيرد، اين است كه اصالت صوت و تصوير هميشه كشف نمي‌شود و به همين دليل نمي‌توان به آن توجه كرد.

 

از طرفي ممكن است اين تصاوير و اصوات ساختگي باشد، اما اگر اصالت اين موارد در دادگاه ثابت شود مي‌تواند مورد توجه واقع شود و در اين مورد در صورت اعتراض متشاكي، شاكي مي‌تواند از دادگاه تقاضاي بررسي اصالت صدا و تصوير را مطرح كند

 

 

 

شكايتمتقابل شاكي و متشاكي

 

دعوي تقابل كه طي آن اگر زني از همسر خود مطالبه نفقه گذشته كند، مرد مي‌تواند در همان شعبه دادخواست تمكين مطرح كند و به اين دو دادخواست در يك جلسه و به شكل توامان رسيدگي مي‌شود.

 

در شكايت‌هاي ضرب و جرح هميشه فقط يكي از همسران آسيب نمي‌بيند و ممكن است طي يك زد و خورد هر دو طرف مورد ضرب و جرح قرار بگيرند. در چنين شرايطي هر دو طرف مي‌توانند به طرفيت يكديگر طرح شكايت كنند اما اين مساله شامل دعوي تقابل نمي‌شود.

 

 

 

ارجاع پروندهبه روان‌شناس

 

همسراني كه براي طرح شكايت به كلانتري مراجعه مي‌كنند، با واحدي به نام دايره مددكاري يا واحد مشاوره مواجه مي‌شوند.

 

واحد مشاوره و دايره مددكاري اجتماعي كه اين روزها در كلانتري‌ها داير است، طرح نويني است كه در قوه قضاييه با همكاري نيروي انتظامي براي پيشگيري از وقوع جرم و براي حل و فصل جرايم قابل گذشت ايجاد شده است. 

 

گاهي نيز كلانتري به تشخيص خود يا به توصيه دادسرا هر دو طرف پرونده را به روانپزشكي معرفي مي‌كند و نتيجه را در قالب نامه‌اي به مقام قضايي اعلام مي‌كند، اما اگر اين مرحله هم به نتيجه خاصي نرسيد، پرونده وارد مرحله جديدي از رسيدگي مي‌شود و در پايان تحقيقات از سوي كلانتري به دادگاه ارسال مي‌شود.

 

 

 

به متهمنيازمنديم!

 

يكي از مشكلاتي كه بيشتر افراد درگير در پرونده‌هاي اينچنيني با آن مواجه هستند يافتن متهم پرونده است.

 

طبيعي است فردي كه مرتكب ضرب و جرح همسر خود شده، بسادگي دم به تله نمي‌دهد و در دادگاه حاضر نمي‌شود.

 

دادسرا و كلانتري معمولا با ارسال اخطاريه براي متهم از وي دعوت مي‌كنند تا براي توضيح درباره اتهام وارده در محل كلانتري يا دادسرا حضور داشته باشند.

 

ارسال اخطاريه نيز از طريق دايره قضايي كلانتري صورت مي‌گيرد، اما معمولا متهمان چنين پرونده‌هايي در دادگاه حاضر نمي‌شوند كه از اين مساله با عنوان يافت نشدن متهم نام برده مي‌شود. يافت نشدن متهم نمي‌تواند باعث تشديد جرم شود.

 

در وقوع جرايم ترك انفاق يا ضرب و شتم عمدي منجر به جرح از ناحيه هر يك از همسران، وقتي يكي از طرفين اين جرم را مرتكب شده و شاكي شكايت مي‌كند، طي فرآيند رسيدگي مقدماتي در دادسرا، متهم پرونده در حضور مقام رسيدگي كننده اعم از داديار يا بازپرس حاضر مي‌شود.

 

به او تفهيم اتهام مي‌شود و براي وي قرار تامين كيفري مناسب صادر و اين قرار از او اخذ مي‌شود و آخرين دفاع وي نيز شنيده مي‌شود؛ اما اگر متهمي در هيچ يك از مراحل رسيدگي مقدماتي و تحقيقي در دادسرا يافت نشده و در حضور مقام قضايي حاضر نشده باشد، به منظور انجام قانون آيين دادرسي براي متهم، جلب صادر مي‌شود.

 

در ادامه رسيدگي نيز اگر پرونده شرايطي را داشته باشد كه مقام رسيدگي‌كننده بتواند كيفرخواست غيابي و قرار مجرميت صادر كند، براي او قرار صادر مي‌شود و در ادامه با موافقت دادستان پرونده براي صدور حكم به دادگاه كيفري ارسال مي‌شود و قاضي دادگاه كيفري نيز مي‌تواند به پرونده رسيدگي و راي غيابي صادر كند.

 

راي غيابي نيز تا 10 روز پس از ابلاغ مي‌تواند مورد اعتراض واقع شده و در همان شعبه، مورد واخواهي قرار گيرد.

 

در برخي موارد نيز متهمان دست به ابتكارهاي خاصي مي‌زنند و مثلا جاي خود را تغيير مي‌دهند و از نشاني اوليه خود نقل مكان مي‌كنند يا اين‌كه متواري مي‌شوند.

 

گاهي نيز ممكن است متهم نشاني نادرستي از خود اعلام كند. در چنين مواردي با درخواست شاكي پرونده براي متهم حكم جلب صادر مي‌شود.

 

احكام جلب زماني صادر مي‌شود كه بتوان متهم را دستگير و در فاصله كوتاهي پس از دستگيري به دادسرا هدايت كرد. به همين دليل در ايامي مانند ايام نزديك به عيد نوروز حكم جلب صادر نمي‌شود.

 

حكم جلب نيز معمولا انواع و اقسام مختلفي دارد.

 

در مرحله اول حكم جلب به نشاني متهم صادر مي‌شود و در مراحل بعد حكم جلب سيار صادر مي‌گردد كه با آن مي‌توان با مراجعه به هر يك از كلانتري‌ها متهم را دستگير كرد

 

 
سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:, :: 12:44 AM :: نويسنده : بهناز صبوري راد

فصل پنجم - حضانت و نگهداری اطفال و نفقه
 
ماده۴۰- هرکس از اجرای حکم دادگاه در مورد حضانت طفل استنکاف کند یا مانع اجرای آن شود یا از استرداد طفل امتناع ورزد، حسب تقاضای ذی نفع و به دستور دادگاه صادرکننده رأی نخستین تا زمان اجرای حکم بازداشت می‌شود.
 
ماده۴۱- هرگاه دادگاه تشخیص دهد توافقات راجع به ملاقات، حضانت، نگهداری و سایر امور مربوط به طفل برخلاف مصلحت او است یا در صورتی که مسؤول حضانت از انجام تکالیف مقرر خودداری کند ویا مانع ملاقات طفل تحت حضانت با اشخاص ذی حق شود، می‌تواند در خصوص اموری از قبیل واگذاری امر حضانت به دیگری یا تعیین شخص ناظر با پیش بینی حدود نظارت وی با رعایت مصلحت طفل تصمیم مقتضی اتخاذ کند.
 
تبصره- قوه قضائیه مکلف است برای نحوه ملاقات والدین با طفل ساز و کار مناسب با مصالح خانواده و کودک را فراهم نماید.
 
آیین‌نامه اجرائی این ماده ظرف شش ماه توسط وزارت دادگستری تهیه می‌شود و به تصویب رییس قوه قضائیه می‌رسد.
 
ماده۴۲- صغیر و مجنون را نمی‌توان بدون رضایت ولی، قیم، مادر یا شخصی که حضانت و نگهداری آنان به او واگذار شده است از محل اقامت مقرر بین طرفین یا محل اقامت قبل از وقوع طلاق به محل دیگر یا خارج از کشور فرستاد، مگر اینکه دادگاه آن را به مصلحت صغیر و مجنون بداند و با درنظر گرفتن حق ملاقات اشخاص ذی‌حق این امر را اجازه دهد. دادگاه درصورت موافقت با خارج کردن صغیر و مجنون از کشور، بنابر درخواست ذی‌نفع، برای تضمین بازگرداندن صغیر و مجنون تأمین مناسبی اخذ می‌کند.
 
ماده۴۳- حضانت فرزندانی که پدرشان فوت شده با مادر آنها است مگر آنکه دادگاه به تقاضای ولی قهری یا دادستان، اعطای حضانت به مادر را خلاف مصلحت فرزند تشخیص دهد.
 
ماده۴۴- درصورتی که دستگاه‌های اجرائی موضوع ماده (۵) قانون مدیریت خدمات کشوری مصوب ۸/ ۷/ ۱۳۸۶، ملزم به تسلیم یا تملیک اموالی به صغیر یا سایر محجوران باشند، این اموال با تشخیص دادستان در حدود تأمین هزینه‌های متعارف زندگی باید در اختیار شخصی قرار گیرد که حضانت و نگهداری محجور را عهده‌دار است، مگر آنکه دادگاه به نحو دیگری مقرر کند.
 
ماده۴۵- رعایت غبطه و مصلحت کودکان و نوجوانان در کلیه تصمیمات دادگاه‌ها و مقامات اجرائی الزامی است.
 
ماده۴۶ -حضور کودکان زیر 15 سال در جلسات رسیدگی به دعاوی خانوادگی جز در موارد ضروری که دادگاه تجویز می‌کند ممنوع است.
 
ماده۴۷- دادگاه در صورت درخواست زن یا سایر اشخاص واجب النفقه، میزان و ترتیب پرداخت نفقه آنان را تعیین می‌کند.
 
تبصره- درمورد این ماده و سایر مواردی که به موجب حکم دادگاه باید وجوهی به‌طور مستمر از محکومٌ علیه وصول شود یک بار تقاضای صدور اجرائیه کافی است و عملیات اجرائی مادام که دستور دیگری از دادگاه صادر نشده باشد ادامه می‌یابد.
 
فصل ششم - حقوق وظیفه و مستمری
 
ماده۴۸- میزان حقوق وظیفه یا مستمری زوجه دائم متوفی و فرزندان و سایر وراث قانونی وی و نحوه تقسیم آن در تمام صندوق‌های بازنشستگی اعم از کشوری، لشکری، تأمین اجتماعی و سایر صندوق‌های خاص به ترتیب زیر است:
 
۱- زوجه دائم متوفی از حقوق وظیفه یا مستمری وی برخوردار می‌گردد و ازدواج وی مانع دریافت حقوق مذکور نیست و درصورت فوت شوهر بعدی و تعلق حقوق به زوجه در اثر آن، بیشترین مستمری ملاک عمل است.
 
تبصره- اگر متوفی چند زوجه دائم داشته باشد حقوق وظیفه یا مستمری به تساوی بین آنان و سایر وراث قانونی تقسیم می‌شود.
 
۲- دریافت حقوق بازنشستگی یا از کارافتادگی، مستمری از کارافتادگی یا بازنشستگی حسب مورد توسط زوجه متوفی مانع از دریافت حقوق وظیفه یا مستمری متوفی نیست.
 
۳- فرزندان اناث در صورت نداشتن شغل یا شوهر و فرزندان ذکور تا سن 20 سالگی و بعد از آن منحصراً درصورتی که معلول از کار افتاده نیازمند باشند یا اشتغال به تحصیلات دانشگاهی داشته باشند حسب مورد از کمک هزینه اولاد، بیمه و مستمری بازماندگان یا حقوق وظیفه والدین خود برخوردار می‌گردند.
 
۴- حقوق وظیفه یا مستمری زوجه دائم و فرزندان و سایر وراث قانونی کلیه کارکنان شاغل و بازنشسته مطابق ماده (۸۷) قانون استخدام کشوری مصوب ۳۱/ ۳/ ۱۳۴۵ و اصلاحات بعدی آن و با لحاظ ماده (۸۶) همان قانون و اصلاحیه‌های بعدی آن، تقسیم و پرداخت می‌گردد.
 
تبصره مقررات این ماده در مورد افرادی که قبل از اجراء شدن این قانون فوت شده‌اند نیز لازم الاجراء است.
 
فصل هفتم - مقررات کیفری
 
ماده۴۹- چنانچه مردی بدون ثبت در دفاتر رسمی به ازدواج دائم، طلاق یا فسخ نکاح اقدام یا پس از رجوع تا یک ماه از ثبت آن خودداری یا در مواردی که ثبت نکاح موقت الزامی است از ثبت آن امتناع کند، ضمن الزام به ثبت واقعه به پرداخت جزای نقدی درجه پنج و یا حبس تعزیری درجه هفت محکوم می‌شود. این مجازات در مورد مردی که از ثبت انفساخ نکاح و اعلام بطلان نکاح یا طلاق استنکاف کند نیز مقرر است.
 
ماده۵۰- هرگاه مردی برخلاف مقررات ماده (۱۰۴۱) قانون مدنی ازدواج کند، به حبس تعزیری درجه شش محکوم می‌شود. هرگاه ازدواج مذکور به مواقعه منتهی به نقص عضو یا مرض دائم زن منجر گردد، زوج علاوه بر پرداخت دیه به حبس تعزیری درجه پنج و اگر به مواقعه منتهی به فوت زن منجر شود، زوج علاوه بر پرداخت دیه به حبس تعزیری درجه چهار محکوم می‌شود.
 
تبصره- هرگاه ولی قهری، مادر، سرپرست قانونی یا مسؤول نگهداری و مراقبت و تربیت زوجه در ارتکاب جرم موضوع این ماده تأثیر مستقیم داشته باشند به حبس تعزیری درجه شش محکوم می‌شوند. این حکم در مورد عاقد نیز مقرر است.
 
ماده۵۱- هر فرد خارجی که بدون اخذ اجازه مذکور در ماده (۱۰۶۰) قانون مدنی و یا بر خلاف سایر مقررات قانونی با زن ایرانی ازدواج کند به حبس تعزیری درجه پنج محکوم می‌شود.
 
ماده۵۲- هرکس در دادگاه زوجیت را انکار کند و سپس ثابت شود این انکار بی‌اساس بوده است یا برخلاف واقع با طرح شکایت کیفری یا دعوای حقوقی مدعی زوجیت با دیگری شود به حبس تعزیری درجه شش و یا جزای نقدی درجه شش محکوم می‌شود.
 
این حکم درمورد قائم مقام قانونی اشخاص مذکور نیز که با وجود علم به زوجیت، آن را در دادگاه انکار کند یا علی رغم علم به عدم زوجیت با طرح شکایت کیفری یا دعوای حقوقی مدعی زوجیت گردد، جاری است.
 
ماده۵۳- هرکس با داشتن استطاعت مالی، نفقه زن خود را در صورت تمکین او ندهد یا از تأدیه نفقه سایر اشخاص واجب النفقه امتناع کند به حبس تعزیری درجه شش محکوم می‌شود. تعقیب کیفری منوط به شکایت شاکی خصوصی است و درصورت گذشت وی از شکایت در هر زمان تعقیب جزائی یا اجرای مجازات موقوف می‌شود.
 
تبصره- امتناع از پرداخت نفقه زوجه‌ای که به موجب قانون مجاز به عدم تمکین است و نیز نفقه فرزندان ناشی از تلقیح مصنوعی یا کودکان تحت سرپرستی مشمول مقررات این ماده است.
 
ماده۵۴- هرگاه مسؤول حضانت از انجام تکالیف مقرر خودداری کند یا مانع ملاقات طفل با اشخاص ذی حق شود، برای بار اول به پرداخت جزای نقدی درجه هشت و درصورت تکرار به حداکثر مجازات مذکور محکوم می‌شود.
 
ماده۵۵- هر پزشکی که عامداً بر خلاف واقع گواهی موضوع مواد (۲۳) و (۳۱) این قانون را صادر یا با سوء نیت از دادن گواهی مذکور خودداری کند، بار اول به محرومیت درجه شش موضوع قانون مجازات اسلامی از اشتغال به طبابت و بار دوم و بالاتر به حداکثر مجازات مذکور محکوم می‌شود.
 
ماده۵۶- هر سردفتر رسمی که بدون اخذ گواهی موضوع مواد (۲۳) و (۳۱) این قانون یا بدون اخذ اجازه نامه مذکور در ماده (۱۰۶۰) قانون مدنی یا حکم صادرشده درمورد تجویز ازدواج مجدد یا برخلاف مقررات ماده (۱۰۴۱) قانون مدنی به ثبت ازدواج اقدام کند یا بدون حکم دادگاه یا گواهی عدم امکان سازش یا گواهی موضوع ماده (۴۰) این قانون یا حکم تنفیذ راجع به احکام خارجی به ثبت هریک از موجبات انحلال نکاح یا اعلام بطلان نکاح یا طلاق مبادرت کند، به محرومیت درجه چهار موضوع قانون مجازات اسلامی از اشتغال به سردفتری محکوم می‌شود.
 
ماده۵۷- آیین نامه اجرائی این قانون بنا بر پیشنهاد وزیر دادگستری به تصویب رئیس قوه قضائیه می‌رسد.
 
ماده۵۸- از تاریخ لازم الاجراءشدن این قانون، قوانین زیر نسخ می‌گردد:
 
۱- قانون راجع به ازدواج مصوب ۲۳/ ۵/ ۱۳۱۰
 
۲- قانون راجع به انکار زوجیت مصوب ۲۰/ ۲/ ۱۳۱۱
 
۳- قانون اصلاح مواد (۱) و (۳) قانون ازدواج مصوب ۲۹/ ۲/ ۱۳۱۶
 
۴- قانون لزوم ارائه گواهینامه پزشک قبل از وقوع ازدواج مصوب ۱۳/ ۹/ ۱۳۱۷
 
۵- قانون اعطاء حضانت فرزندان صغیر یا محجور به مادران آنها مصوب ۶/ ۵/ ۱۳۶۴
 
۶- قانون مربوط به حق حضانت مصوب ۲۲/ ۴/ ۱۳۶۵
 
۷- قانون الزام تزریق واکسن ضدکزاز برای بانوان قبل از ازدواج مصوب ۲۳/ ۱/ ۱۳۶۷
 
۸- قانون اصلاح مقررات مربوط به طلاق مصوب ۲۱/ ۱۲/ ۱۳۷۱ به جز بند (ب) تبصره (۶) آن و نیز قانون تفسیر تبصره‌های «۳» و «۶» قانون مذکور مصوب ۳/ ۶/ ۱۳۷۳
 
۹- مواد (۶۴۲)، (۶۴۵) و (۶۴۶) قانون مجازات اسلامی مصوب ۲/ ۳/ ۱۳۷۵
 
۱۰- قانون اختصاص تعدادی از دادگاه‌های موجود به دادگاه‌های موضوع اصل بیست و یکم (۲۱) قانون اساسی مصوب ۸/ ۵/ ۱۳۷۶
 
۱۱- قانون تعیین مدت اعتبار گواهی عدم امکان سازش مصوب ۱۱/ ۸/ ۱۳۷۶
 
قانون فوق مشتمل بر 58 ماده درجلسه علنی روز سه‌شنبه مورخ اول اسفندماه 1391مجلس ‌شورای ‌اسلامی تصویب شد و در تاریخ ۹/ ۱۲/ ۱۳۹۱ به تأیید شورای‌نگهبان رسید.
 

 
سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:, :: 12:16 AM :: نويسنده : بهناز صبوري راد

فصل چهارم- طلاق
 
ماده۲۴- ثبت طلاق و سایر موارد انحلال نکاح و نیز اعلام بطلان نکاح یا طلاق در دفاتر رسمی ازدواج و طلاق حسب مورد پس از صدور گواهی عدم امکان سازش یا حکم مربوط از سوی دادگاه مجاز است.
 
ماده۲۵- درصورتی که زوجین متقاضی طلاق توافقی باشند، دادگاه باید موضوع را به مرکز مشاوره خانواده ارجاع دهد. در این موارد طرفین می‌توانند تقاضای طلاق توافقی را از ابتداء در مراکز مذکور مطرح کنند. در صورت عدم انصراف متقاضی از طلاق، مرکز مشاوره خانواده موضوع را با مشخص کردن موارد توافق جهت اتخاذ تصمیم نهائی به دادگاه منعکس می‌کند.
 
ماده۲۶- در صورتی که طلاق، توافقی یا به درخواست زوج باشد، دادگاه به صدور گواهی عدم امکان سازش اقدام و اگر به درخواست زوجه باشد، حسب مورد، مطابق قانون به صدور حکم الزام زوج به طلاق یا احراز شرایط اعمال وکالت در طلاق مبادرت می‌کند.
 
ماده۲۷- در کلیه موارد درخواست طلاق، به جز طلاق توافقی، دادگاه باید به منظور ایجاد صلح و سازش موضوع را به داوری ارجاع کند. دادگاه در این موارد باید با توجه به نظر داوران رأی صادر و چنانچه آن را نپذیرد، نظریه داوران را با ذکر دلیل رد کند.
 
ماده۲۸- پس از صدور قرار ارجاع امر به داوری، هریک از زوجین مکلفند ظرف یک هفته از تاریخ ابلاغ یک نفر از اقارب متأهل خود را که حداقل سی سال داشته و آشنا به مسائل شرعی و خانوادگی و اجتماعی باشد به عنوان داور به دادگاه معرفی کنند.
 
تبصره۱- محارم زوجه که همسرشان فوت کرده یا از هم جدا شده باشند، درصورت وجود سایر شرایط مذکور در این ماده به عنوان داور پذیرفته می‌شوند.
 
تبصره۲- درصورت نبود فرد واجد شرایط در بین اقارب یا عدم دسترسی به ایشان یا استنکاف آنان از پذیرش داوری، هریک از زوجین می‌توانند داور خود را از بین افراد واجد صلاحیت دیگر تعیین و معرفی کنند. درصورت امتناع زوجین از معرفی داور یا عدم توانایی آنان دادگاه، خود یا به درخواست هریک از طرفین به تعیین داور مبادرت می‌کند.
 
ماده۲۹- دادگاه ضمن رأی خود با توجه به شروط ضمن عقد و مندرجات سند ازدواج، تکلیف جهیزیه، مهریه و نفقه زوجه، اطفال و حمل را معین و همچنین اجرت‌المثل ایام زوجیت طرفین مطابق تبصره ماده (۳۳۶) قانون مدنی تعیین و در مورد چگونگی حضانت و نگهداری اطفال و نحوه پرداخت هزینه‌های حضانت و نگهداری تصمیم مقتضی اتخاذ می‌کند. همچنین دادگاه باید با توجه به وابستگی عاطفی و مصلحت طفل، ترتیب، زمان و مکان ملاقات وی با پدر و مادر و سایر بستگان را تعیین کند. ثبت طلاق موکول به تأدیه حقوق مالی زوجه است. طلاق درصورت رضایت زوجه یا صدور حکم قطعی دایر بر اعسار زوج یا تقسیط محکومٌ به نیز ثبت می‌شود. در هرحال، هرگاه زن بدون دریافت حقوق مذکور به ثبت طلاق رضایت دهد می‌تواند پس از ثبت طلاق برای دریافت این حقوق از طریق اجرای احکام دادگستری مطابق مقررات مربوط اقدام کند.
 
ماده۳۰- در مواردی که زوجه در دادگاه ثابت کند به امر زوج یا اذن وی از مال خود برای مخارج متعارف زندگی مشترک که برعهده زوج است هزینه کرده و زوج نتواند قصد تبرع زوجه را اثبات کند، می‌تواند معادل آن را از وی دریافت نماید.
 
ماده۳۱- ارائه گواهی پزشک ذی صلاح درمورد وجود جنین یا عدم آن برای ثبت طلاق الزامی است، مگر آنکه زوجین بر وجود جنین اتفاق نظر داشته باشند.
 
ماده۳۲- در مورد حکم طلاق، اجرای صیغه و ثبت آن حسب مورد منوط به انقضای مهلت فرجام خواهی یا ابلاغ رأی فرجامی است.
 
ماده۳۳- مدت اعتبار حکم طلاق شش ماه پس از تاریخ ابلاغ رأی فرجامی یا انقضای مهلت فرجام خواهی است. هرگاه حکم طلاق از سوی زوجه به دفتر رسمی ازدواج و طلاق تسلیم شود، در صورتی که زوج ظرف یک هفته از تاریخ ابلاغ مراتب در دفترخانه حاضر نشود، سردفتر به زوجین ابلاغ می کند برای اجرای صیغه طلاق و ثبت آن در دفترخانه حاضر شوند. در صورت عدم حضور زوج و عدم اعلام عذر از سوی وی یا امتناع او از اجرای صیغه، صیغه طلاق جاری و ثبت می‌شود و مراتب به زوج ابلاغ می‌گردد. در صورت اعلام عذر از سوی زوج، یک نوبت دیگر به ترتیب مذکور از طرفین دعوت به‌عمل می‌آید.
 
تبصره- دادگاه صادرکننده حکم طلاق باید در رأی صادرشده بر نمایندگی سردفتر در اجرای صیغه طلاق در صورت امتناع زوج تصریح کند.
 
ماده۳۴- مدت اعتبار گواهی عدم امکان سازش برای تسلیم به دفتر رسمی ازدواج و طلاق سه ماه پس از تاریخ ابلاغ رأی قطعی یا قطعی شدن رأی است. چنانچه گواهی مذکور ظرف این مهلت تسلیم نشود یا طرفی که آن را به دفترخانه رسمی طلاق تسلیم کرده است ظرف سه ماه از تاریخ تسلیم در دفترخانه حاضر نشود یا مدارک لازم را ارائه نکند، گواهی صادرشده از درجه اعتبار ساقط است.
 
تبصره- هرگاه گواهی عدم امکان سازش صادرشده بر اساس توافق زوجین به حکم قانون از درجه اعتبار ساقط شود کلیه توافقاتی که گواهی مذکور بر مبنای آن صادر شده است ملغی می‌گردد.
 
ماده۳۵- هرگاه زوج در مهلت مقرر به دفتر رسمی ازدواج و طلاق مراجعه و گواهی عدم امکان سازش را تسلیم کند، درصورتی که زوجه ظرف یک هفته در دفترخانه حاضر نشود سردفتر به زوجین اخطار می کند برای اجرای صیغه طلاق و ثبت آن در دفترخانه حاضر شوند. درصورت عدم حضور زوجه صیغه طلاق جاری و پس از ثبت به وسیله دفترخانه مراتب به اطلاع زوجه می‌رسد.
 
تبصره- فاصله بین ابلاغ اخطاریه و جلسه اجرای صیغه در این ماده و ماده (۳۴) این قانون نباید از یک هفته کمتر باشد. در مواردی که زوج یا زوجه مجهول المکان باشند، دعوت از شخص مجهول المکان از طریق نشر آگهی در جراید کثیر الانتشار یا هزینه درخواست کننده به وسیله دفترخانه به عمل م‌ آید.
 
ماده۳۶- هرگاه گواهی عدم امکان سازش بنا بر توافق زوجین صادر شده باشد، درصورتی که زوجه بنا بر اعلام دادگاه صادرکننده رأی و یا به موجب سند رسمی در اجرای صیغه طلاق وکالت بلاعزل داشته باشد، عدم حضور زوج، مانع اجرای صیغه طلاق و ثبت آن نیست.
 
ماده۳۷- اجرای صیغه طلاق با رعایت جهات شرعی در دفترخانه یا در محل دیگر و با حضور سردفتر انجام می‌گیرد.
 
ماده۳۸- در طلاق رجعی، صیغه طلاق مطابق مقررات مربوط جاری و مراتب صورتجلسه می شود ولی ثبت طلاق منوط به ارائه گواهی کتبی حداقل دو شاهد مبنی بر سکونت زوجه مطلّقه در منزل مشترک تا پایان عده است، مگر این که زن رضایت به ثبت داشته باشد. در صورت تحقق رجوع، صورت‌جلسه طلاق ابطال و درصورت عدم رجوع صورت‌جلسه تکمیل و طلاق ثبت می‌شود. صورت‌جلسه تکمیل شده به امضای سردفتر، زوجین یا نمایندگان آنان و دو شاهد طلاق می‌رسد. در صورت درخواست زوجه، گواهی اجرای صیغه طلاق و عدم رجوع زوج به وی اعطاء می‌شود. در هر حال درصورت انقضای مدت عده و عدم احراز رجوع، طلاق ثبت می‌شود.
 
ماده۳۹- در کلیه موارد، قطعی و قابل اجراء بودن گواهی عدم امکان سازش یا حکم طلاق باید از سوی دادگاه صادرکننده رأی نخستین گواهی و همزمان به دفتر رسمی ازدواج و طلاق ارائه شود.


 

 
سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:, :: 12:9 AM :: نويسنده : بهناز صبوري راد


متن قانون حمایت از خانواده مصوب 1/ 12/ 1391 که برای اجرا در روزنامه رسمی کشور انتشار یافته به شرح زیر است:
  
فصل اول- دادگاه خانواده
 
ماده۱- به منظور رسیدگی به امور و دعاوی خانوادگی، قوه قضائیه موظف است ظرف سه سال از تاریخ تصویب این قانون در کلیه حوزه‌های قضائی شهرستان به تعداد کافی شعبه دادگاه خانواده تشکیل دهد. تشکیل این دادگاه در حوزه‌های قضائی بخش به تناسب امکانات به تشخیص رئیس قوه قضائیه موکول است.
 
تبصره۱- از زمان اجرای این قانون در حوزه قضائی شهرستان‌هایی که دادگاه خانواده تشکیل نشده است تا زمان تشکیل آن، دادگاه عمومی حقوقی مستقر در آن حوزه با رعایت تشریفات مربوط و مقررات این قانون به امور و دعاوی خانوادگی رسیدگی می‌کند.
 
تبصره۲- در حوزه قضائی بخش‌هایی که دادگاه خانواده تشکیل نشده است، دادگاه مستقر در آن حوزه با رعایت تشریفات مربوط و مقررات این قانون به کلیه امور و دعاوی خانوادگی رسیدگی می‌کند، مگر دعاوی راجع به اصل نکاح و انحلال آن که در دادگاه خانواده نزدیک‌ترین حوزه قضائی رسیدگی می‌شود.
 
ماده۲- دادگاه خانواده با حضور رئیس یا دادرس علی البدل و قاضی مشاور زن تشکیل می‌گردد. قاضی مشاور باید ظرف سه روز از ختم دادرسی به طور مکتوب و مستدل در مورد موضوع دعوی اظهارنظر و مراتب را در پرونده درج کند. قاضی انشاء کننده رأی باید در دادنامه به نظر قاضی مشاور اشاره و چنانچه با نظر وی مخالف باشد با ذکر دلیل نظریه وی را رد کند.
 
تبصره قوه قضائیه موظف است حداکثر ظرف پنج سال به تأمین قاضی مشاور زن برای کلیه دادگاه‌های خانواده اقدام کند و در این مدت می‌تواند از قاضی مشاور مرد که واجد شرایط تصدی دادگاه خانواده باشد استفاده کند.
 
ماده ۳- قضات دادگاه خانواده باید متأهل و دارای حداقل چهار سال سابقه خدمت قضايی باشند.
 
ماده۴- رسیدگی به امور و دعاوی زیر در صلاحیت دادگاه خانواده است:
 
۱- نامزدی و خسارات ناشی از برهم زدن آن - نکاح دائم، موقت و اذن در نکاح -۳- شروط ضمن عقد نکاح - ۴- ازدواج مجدد - ۵- جهیزیه - ۶- مهریه-۷- نفقه زوجه و اجرت المثل ایام زوجیت -۸- تمکین و نشوز -۹- طلاق، رجوع، فسخ و انفساخ نکاح، بذل مدت و انقضای آن
 
۱۰- حضانت و ملاقات طفل -۱۱- نسب -۱۲- رشد، حجر و رفع آن -۱۳- ولایت قهری، قیمومت، امور مربوط به ناظر و امین اموال محجوران و وصایت در امور مربوط به آنان -۱۴- نفقه اقارب
 
۱۵- امور راجع به غایب مفقود الاثر -16- سرپرستی کودکان بی سرپرست-۱۷- اهدای جنین
 
۱۸- تغییر جنسیت
 
تبصره- به دعاوی اشخاص موضوع اصول دوازدهم (1۲) و سیزدهم (۱۳) قانون اساسی حسب مورد طبق قانون اجازه رعایت احوال شخصیه ایرانیان غیرشیعه در محاکم مصوب ۳۱/ ۴/ ۱۳۱۲ و قانون رسیدگی به دعاوی مطروحه راجع به احوال شخصیه و تعلیمات دینی ایرانیان زرتشتی، کلیمی و مسیحی مصوب ۳/ ۴/ ۱۳۷۲ مجمع تشخیص مصلحت نظام رسیدگی می‌شود.
 
تصمیمات مراجع عالی اقلیت‌های دینی مذکور درامور حسبی و احوال شخصیه آنان از جمله نکاح و طلاق، معتبر و توسط محاکم قضائی بدون رعایت تشریفات، تنفیذ و اجراء می‌گردد.
 
ماده۵- درصورت عدم تمکن مالی هریک از اصحاب دعوی دادگاه می‌تواند پس از احراز مراتب و با توجه به اوضاع و احوال، وی را از پرداخت هزینه دادرسی، حق‌الزحمه کارشناسی، حق الزحمه داوری و سایر هزینه‌ها معاف یا پرداخت آنها را به زمان اجرای حکم موکول کند.
 
همچنین در صورت اقتضاء ضرورت یا وجود الزام قانونی دایر بر داشتن وکیل، دادگاه حسب مورد رأساً یا به درخواست فرد فاقد تمکن مالی وکیل معاضدتی تعیین می‌کند.
 
تبصره- افراد تحت پوشش کمیته امداد امام خمینی (ره) و مددجویان سازمان بهزیستی کشور از پرداخت هزینه دادرسی معاف می‌باشند.
 
ماده۶- مادر یا هر شخصی که حضانت طفل یا نگهداری شخص محجور را به اقتضاء ضرورت برعهده دارد، حق اقامه دعوی برای مطالبه نفقه طفل یا محجور را نیز دارد. در این صورت، دادگاه باید در ابتداء ادعای ضرورت را بررسی کند.
 
ماده۷- دادگاه می‌تواند پیش از اتخاذ تصمیم در مورد اصل دعوی به درخواست یکی از طرفین در اموری از قبیل حضانت، نگهداری و ملاقات طفل و نفقه زن و محجور که تعیین تکلیف آنها فوریت دارد بدون اخذ تأمین، دستور موقت صادر کند. این دستور بدون نیاز به تأیید رئیس حوزه قضائی قابل اجراء است. چنانچه دادگاه ظرف شش ماه راجع به اصل دعوی اتخاذ تصمیم نکند، دستور صادرشده ملغی محسوب و از آن رفع اثر می شود، مگر آنکه دادگاه مطابق این ماده دوباره دستور موقت صادر کند.
 
ماده۸- رسیدگی در دادگاه خانواده با تقدیم دادخواست و بدون رعایت سایر تشریفات آیین دادرسی مدنی انجام می‌شود.
 
تبصره- هرگاه خواهان خوانده را مجهول المکان معرفی کند، باید آخرین اقامتگاه او را به دادگاه اعلام کند. دادگاه به طرق مقتضی در این باره تحقیق و تصمیم گیری می‌کند.
 
ماده۹- تشریفات و نحوه ابلاغ در دادگاه خانواده تابع مقررات قانون آیین دادرسی دادگاه‌های عمومی و انقلاب در امور مدنی است، لکن چنانچه طرفین دعوی طرق دیگری از قبیل پست، نمابر، پیام تلفنی و پست الکترونیک را برای این منظور به دادگاه اعلام کنند، دادگاه می‌تواند ابلاغ را به آن طریق انجام دهد. در هر صورت، احراز صحت ابلاغ با دادگاه است.
 
ماده۱۰- دادگاه می‌تواند برای فراهم کردن فرصت صلح و سازش جلسه دادرسی را به درخواست زوجین یا یکی از آنان حداکثر برای دو بار به تأخیر اندازد.
 
ماده۱۱- در دعاوی مالی موضوع این قانون، محکومٌ له پس از صدور حکم قطعی و تا پیش از شروع اجرای آن نیز می‌تواند از دادگاهی که حکم نخستین را صادر کرده است، تأمین محکوم ٌبه را درخواست کند.
 
ماده۱۲- در دعاوی و امور خانوادگی مربوط به زوجین، زوجه می‌تواند در دادگاه محل اقامت خوانده یا محل سکونت خود اقامه دعوی کند مگر در موردی که خواسته، مطالبه مهریه غیرمنقول باشد.
 
ماده۱۳- هرگاه زوجین دعاوی موضوع صلاحیت دادگاه خانواده را علیه یکدیگر در حوزه‌های قضائی متعدد مطرح کرده باشند، دادگاهی که دادخواست مقدم به آن داده شده است صلاحیت رسیدگی را دارد. چنانچه دو یا چند دادخواست در یک روز تسلیم شده باشد، دادگاهی که صلاحیت رسیدگی به دعوای زوجه را دارد به کلیه دعاوی رسیدگی می‌کند.
 
ماده۱۴- هرگاه یکی از زوجین مقیم خارج از کشور باشد، دادگاه محل اقامت طرفی که در ایران اقامت دارد برای رسیدگی صالح است. اگر زوجین مقیم خارج از کشور باشند ولی یکی از آنان در ایران سکونت موقت داشته باشد، دادگاه محل سکونت فرد ساکن در ایران و اگر هر دو در ایران سکونت موقت داشته باشند، دادگاه محل سکونت موقت زوجه برای رسیدگی صالح است. هرگاه هیچ یک از زوجین در ایران سکونت نداشته باشند، دادگاه شهرستان تهران صلاحیت رسیدگی را دارد، مگر آنکه زوجین برای اقامه دعوی در محل دیگر توافق کنند.
 
ماده۱۵- هرگاه ایرانیان مقیم خارج از کشور امور و دعاوی خانوادگی خود را در محاکم و مراجع صلاحیت‌دار محل اقامت خویش مطرح کنند، احکام این محاکم یا مراجع در ایران اجراء نمی‌شود مگر آنکه دادگاه صلاحیت‌دار ایرانی این احکام را بررسی و حکم تنفیذی صادر کند.
 
تبصره ثبت طلاق ایرانیان مقیم خارج از کشور در کنسولگری‌های جمهوری اسلامی ایران به درخواست کتبی زوجین یا زوج با ارائه گواهی اجرای صیغه طلاق توسط اشخاص صلاحیتدار که با پیشنهاد وزارت امور خارجه و تصویب رئیس قوه قضائیه به کنسولگری‌ها معرفی می‌شوند امکان‌پذیر است. ثبت طلاق رجعی منوط به انقضای عده است.
 
در طلاق بائن نیز زوجه می‌تواند طلاق خود را با درخواست کتبی و ارائه گواهی اجرای صیغه طلاق توسط اشخاص صلاحیت‌دار فوق در کنسولگری ثبت نماید.
 
در مواردی که طلاق به درخواست زوج ثبت می‌گردد، زوجه می‌تواند با رعایت این قانون برای مطالبه حقوق قانونی خود به دادگاه‌های ایران مراجعه نماید.
 
فصل دوم- مراکز مشاوره خانوادگی
 
ماده۱۶- به منظور تحکیم مبانی خانواده و جلوگیری از افزایش اختلافات خانوادگی و طلاق و سعی در ایجاد صلح و سازش، قوه قضائیه موظف است ظرف سه سال از تاریخ لازم الاجراء شدن این قانون مراکز مشاوره خانواده را در کنار دادگاه‌های خانواده ایجاد کند.
 
تبصره در مناطقی که مراکز مشاوره خانواده وابسته به سازمان بهزیستی وجود دارد دادگاه‌ها می‌توانند از ظرفیت این مراکز نیز استفاده کنند.
 
ماده۱۷- اعضای مراکز مشاوره خانواده از کارشناسان رشته‌های مختلف مانند مطالعات خانواده، مشاوره، روان پزشکی، روان شناسی، مددکاری اجتماعی، حقوق و فقه و مبانی حقوق اسلامی انتخاب می‌شوند و حداقل نصف اعضای هر مرکز باید از بانوان متأهل واجد شرایط باشند. تعداد اعضاء، نحوه انتخاب، گزینش، آموزش و نحوه رسیدگی به تخلفات اعضای مراکز مشاوره خانواده، شیوه انجام وظایف و تعداد این مراکز و نیز تعرفه خدمات مشاوره‌ای و نحوه پرداخت آن به موجب آیین نامه‌ای است که ظرف شش ماه پس از لازم‌الاجراء شدن این قانون به وسیله وزیر دادگستری تهیه می‌شود و به تصویب رییس قوه قضائیه می‌رسد.
 
ماده۱۸- در حوزه‌های قضائی که مراکز مشاوره خانواده ایجاد شده است، دادگاه خانواده می‌تواند در صورت لزوم با مشخص کردن موضوع اختلاف و تعیین مهلت، نظر این مراکز را در مورد امور و دعاوی خانوادگی خواستار شود.
 
ماده۱۹- مراکز مشاوره خانواده ضمن ارائه خدمات مشاوره‌ای به زوجین، خواسته‌های دادگاه را در مهلت مقرر اجراء و در موارد مربوط سعی در ایجاد سازش می‌کنند. مراکز مذکور در صورت حصول سازش به تنظیم سازش نامه مبادرت و در غیر این صورت نظر کارشناسی خود در مورد علل و دلایل عدم سازش را به طور مکتوب و مستدل به دادگاه اعلام می‌کنند.
 
تبصره - دادگاه با ملاحظه نظریه کارشناسی مراکز مشاوره خانواده به تشخیص خود مبادرت به صدور رأی می‌کند.
 
فصل سوم- ازدواج
 
ماده۲۰ - ثبت نکاح دائم، فسخ و انفساخ آن، طلاق، رجوع و اعلام بطلان نکاح یا طلاق الزامی است.  ماده۲۱ - نظام حقوقی جمهوری اسلامی ایران در جهت محوریت و استواری روابط خانوادگی، نکاح دائم را که مبنای تشکیل خانواده است مورد حمایت قرار میدهد. نکاح موقت نیز تابع موازین شرعی و مقررات قانون مدنی است و ثبت آن در موارد زیر الزامی است:
 
۱- باردارشدن زوجه -۲- توافق طرفین -۳- شرط ضمن عقد
 
تبصره- ثبت وقایع موضوع این ماده و ماده (۲۰) این قانون در دفاتر اسناد رسمی ازدواج یا ازدواج و طلاق مطابق آیین نامه‌ای است که ظرف یک سال با پیشنهاد وزیر دادگستری به تصویب رئیس قوه قضائیه می‌رسد و تا تصویب آیین نامه مذکور، نظام نامه‌های موضوع ماده (۱) اصلاحی قانون راجع به ازدواج مصوب ۲۹/ ۲/ ۱۳۱۶ کماکان به قوت خود باقی است.
 
ماده۲۲- هرگاه مهریه در زمان وقوع عقد تا 110 سکّه تمام بهارآزادی یا معادل آن باشد، وصول آن مشمول مقررات ماده(۲) قانون اجرای محکومیت‌های مالی است. چنانچه مهریه، بیشتر از این میزان باشد در خصوص مازاد، فقط ملائت زوج ملاک پرداخت است. رعایت مقررات مربوط به محاسبه مهریه به نرخ روز کماکان الزامی است.
 
ماده۲۳- وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی مکلف است ظرف یک ماه از تاریخ لازم الاجراءشدن این قانون بیماری‌هایی را که باید طرفین پیش از ازدواج علیه آنها واکسینه شوند و نیز بیماری‌های واگیردار و خطرناک برای زوجین و فرزندان ناشی از ازدواج را معین و اعلام کند. دفاتر رسمی ازدواج باید پیش از ثبت نکاح گواهی صادرشده از سوی پزشکان و مراکز مورد تأیید وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی دال بر عدم اعتیاد به مواد مخدر و عدم ابتلاء به بیماری‌های موضوع این ماده و یا واکسینه شدن طرفین نسبت به بیماری‌های مذکور را از آنان مطالبه و بایگانی کنند.
 
تبصره- چنانچه گواهی صادرشده بر وجود اعتیاد و یا بیماری دلالت کند، ثبت نکاح در صورت اطلاع طرفین بلامانع است. در مورد بیماری‌های مسری و خطرناک که نام آنها به وسیله وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی تعیین و اعلام می شود، طرفین جهت مراقبت و نظارت به مراکز تعیین شده معرفی می‌شوند. در مواردی که بیماری خطرناک زوجین به تشخیص وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی منجر به خسارت به جنین باشد، مراقبت و نظارت باید شامل منع تولید نسل نیز باشد.
 
 

 
سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:, :: 11:53 AM :: نويسنده : بهناز صبوري راد

فصل‌ دوّم‌ ـ كيفر و ضوابط‌ اختصاصي‌ تعقيب‌ 
گرچه‌ درحقوق فرانسه‌، از جرم‌ سوء استفاده‌ از سفيد امضاء يا سفيد مهر، جرم‌زدايي‌ و كيفر زدايي‌ گرديده‌ و جنبه‌ حقوقي‌ دارد واحتمالاً آمار وقوع‌جرم‌ مزبور رو به‌ كاهش‌ بوده‌ است‌، امّا در حقوق ايران‌، جرم‌ مزبور وصف‌جزايي‌ خود را حفظ‌ نموده‌ است‌

بخش‌ اول‌ ـ كيفر جرم‌ سوءاستفاده‌ از سفيد امضاء يا سفيد مهر
در اجراي‌ ماده‌ ۶۷۳ قانون‌مجازات‌ اسلامي‌ مرتكب‌ جرم‌ مزبور مستوجب‌ حبس‌ از يك‌ تا سه‌ سال‌ حبس‌مي‌باشد. با توجه‌ به‌موقعيت‌ مرتكب‌ و ميزان‌ همكاري‌ وي‌ در كشف‌ جرم‌ وجلب‌ رضايت‌ شاكي‌، ممكن‌ است‌ بر حسب‌ مورد كيفر جرم‌ تغيير، و ممكن‌است‌مشمول‌ كيفيات‌ مخففه‌ يا برعكس‌، كيفيات‌ مشدده‌ باشد. به‌ علاوه‌ اعمال‌مجازاتهاي‌ تتميمي‌ و تكميلي‌ نيز امكان‌پذير است‌

بخش‌ دوّم‌ ـقواعد خاص‌ تعقيب‌ 


*مبحث‌ اول‌ ـ شروع‌ به‌ جرم‌ 
شروع‌ به‌ جرم‌سوءاستفاده‌ از سفيد مهر يا سفيد امضاء،به‌ علت‌ عدم‌ تصريح‌ قانونگذارجرم‌ نيست‌. بدين‌ لحاظ‌، بر فرض‌ كه‌ كسي‌قصد ارتكاب‌ جرم‌ مزبور رابنمايد و شروع‌ به‌ اجراي‌ آن‌ نمايد، لكن‌ جرم‌ مزبور (به‌ هر علت‌) واقع‌نشود؛ چنانچه‌ اقدامات‌ انجام‌گرفته‌ جرم‌ باشد، در اجراي‌ قسمت‌ اخيرماده‌ ۴۱ قانون‌ مجازات‌ اسلامي‌ محكوم‌ به‌ مجازات‌ همان‌ جرم‌ مي‌شود. درعين‌ حال‌، برابرتبصره‌ (۱) ماده‌ قانون‌ مزبور، مجرّد قصد ارتكاب‌ جرم‌ وعمليات‌ و اقداماتي‌ كه‌ فقط‌ مقدمه‌ جرم‌ مزبور بوده‌ و ارتباط‌ مستقيم‌با وقوع‌جرم‌ نداشته‌ باشد، شروع‌ به‌ جرم‌ مزبور نبوده‌ و از اين‌ حيث‌قابل‌ مجازات‌ نيست‌
*مبحث‌ دوم‌ ـ معاونت‌ در جرم‌ سوء استفاده‌ ازسفيد امضاء 
معاونت‌ در جرم‌، در قالب‌ مقررات‌ عمومي‌ با تحقق‌ يكي‌ ازمصاديق‌ معاونت‌ در جرم‌ مذكور در ماده‌ ۴۳ قانون‌ مجازات‌ اسلامي‌مستوجب‌كيفر است‌. بنابراين‌ هر رفتاري‌ كه‌ با قصد استعمال‌ متقلبانة‌ وخدشه‌دار ساختن‌ اعتبار سفيد امضاء انجام‌ شود و مستوجب‌كيفر است‌، خواه‌از طريق‌ مباشرت‌ و خواه‌ با معاونت‌ در جرم‌ مزبور باشد
*مبحث‌ سوم‌ ـمرور زمان‌ 
سوء استفاده‌ از سفيد مهر يا سفيد امضاء، جرم‌ مستمر است‌. بنابراين‌ مبدأ مرور زمان‌ (بجاي‌ لحظه‌ وقوع‌ جرم‌ در جرايم‌ آني‌) همانندجرايم‌ مستمر يا متمادي‌ ديگر، لحظه‌ قطع‌ ارتكاب‌ جرم‌ است‌ كه‌ دراجراي‌ بند(ب‌) ماده‌ ۱۷۳ قانون‌ آئين‌ دادرسي‌ كيفري‌ چنانچه‌تقاضاي‌تعقيب‌ نشده‌ باشد و يا از تاريخ‌ اولين‌ اقدام‌ تعقيبي‌ تا انقضاي‌ مدت‌پنج‌ سال‌ منتهي‌ به‌ صدور حكم‌ نشده‌ باشد، تعقيب‌موقوف‌ خواهد شد
حال‌،چنانچه‌ حكم‌ صادر شده‌ باشد ولي‌ اجرا نشده‌ باشد، پس‌ از انقضاي‌ مدت‌پنج‌ سال‌ از تاريخ‌ قطعيت‌ حكم‌ اجراي‌ آن‌ موقوف‌مي‌گردد ولي‌ در هر حال‌آثار تبعي‌ حكم‌ به‌ قوت‌ خود باقي‌ خواهد بود
عنصر روانی جرم سوءاستفاده از سفید مهر متشکل از دو جزء می باشد 
الف) سوءنیت :
عامبه معنای 
عمد در ارتکاب عمل فیزیکی، یعنی عمد در نوشتن مطالب تعهدآوربر روی سفید امضا ء و سفید مهر

ب) سوء نیت خاص:

یعنی قصدنیل به نتیجه یعنی ایراد خسارت به صاحب امضاء یا مهر و با فقدان هریک ازاین دوجزء عنصر روانی جرم متزلزل می گشت .بنابراین هرگاه گیرنده سفید مهراین کار را عمدا ولی تنها به قصد کمک به صاحب امضا یا مهر انجام می داد مثلاینکه چک سپرده شده به وی را به نامه ادارۀ برق نوشته وآن را به ادارۀمذکور ارسال می داشت تا از قطع برق منزل یا تجارت خانۀ صاحب امضاء جلوگیریکند یا این کار را تنها به قصد نشان دادن اعتبار خود به همکاران و دوستانانجام می داد عنصر روانی این جرم تحقق نمی پذیرفت. باتصویب قانون تعزیراتجدید سال 1375 ماده 673 تحت عنوان خیانت در امانت جانشین ماده 118 سابق شد ومتن ماده 673 به قرار زیر است. «هرکس از سفید مهر یا سفید امضایی که به ویسپرده شده است یا به هرطریق به دست آورده سوء استفاده نماید به یک تا سهسال حبس محکوم خواهد شد.» این ماده علاوه بر تغییر میزان مجازات این جرم ،تفکیک بین حالتی که سفید مهر یا سفیدامضاء به فرد سپرده شده و حالتی که خودوی به آن دست یافته است را از میان برداشته و باهر دو برخوردمشابهی کردهاست مادۀ 673 به علاوه هرگونه سوء اسفتاده از سفید امضاء یا سفیدمهر رامشمول ماده قرار داده است و بنابراین آنچه که فوقا درمورد ماده 118 سابق ولزوم ورود خسارت مادی بر اساس آن گفتیم درمورد ماده 673 صدق نمی کند.
بدینترتیب کسب اعتبار و شهرت کاذب با نوشتن مطالبی برروی سفید امضاء یا ایجادمشکلات سیاسی و عاطفی و خانوادگی برای صاحب امضاء باانجام این کار می تواندموجب تحقق جرم موضوع ماده 673 گردد.
سوء استفاده از سند ممکن استبرعلیه صاحب سند یا شخص ناشی باشد چون بطور مطلق بکار رفته است ضرر غیرمادیرا هم دربرمی گیرد نظیر آنکه کاندیدایی به کسی سفید امضاء داده تا عملی راازطرف او انجام بدهد. اما آن شخص انصراف کاندیدا را به مرجع قانونی بدهد

-
خیانت مستخدمین دولت در اموال و اسناد دولتی 
یکی از فروض جرمخیانت در امانت جرم اختلاس میباشد که درلغت به معنی ربودن، جداکردن، وبرداشتن چیزی از روی چیز دیگر است. اختلاف اختلاس با خیانت در امانت آنستکه مرتکب آن مامور دولت بوده و نسبت به اموال متعلق به دولت یا اموالی کهاز طرف اشخاص نزد دولت به امانت گذاشته شده و به حسب شغل یا ماموریت مامورنزد وی می باشد. مرتکب خیانت می شود. عنصر قانونی این جرم که دارای ماهیتعمومی و غیرقابل گذشت است ماده 5 قانون تشدید مجازات مرتکبین ارتشاء واختلاس و کلاهبرداری مصوب سال 1367 است .که جایگزین ماده 75 قانون تعزیراتسال 1362 شده است. هریک از کارمندان و کارکنان ادارات و سازمانها و یاشوراها... وجوه یا مطالبات یا حواله های سهام واسناد و اوراق بهادار و یاسایر اموال متعلق به هریک از سازمانها و مؤسسات فوق الذکر و یا اشخاصی راکه برحسب وظیفه به آنها سپرده شده است به نفع خود یا دیگری برداشت و تصاحبنماید مختلس محسوب خواهد شد..

 

 

 

 
سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:, :: 11:48 AM :: نويسنده : بهناز صبوري راد

فصل‌اوّل‌: شرايط‌ و اركان‌ جرم‌ سوء استفاده‌ از سفيد امضاء يا سفيد مهر. همانندجرم‌ خيانت‌ در امانت‌، سوء استفاده‌ از سفيد مهر يا سفيد امضاء داراي‌ دوگروه‌ از اركان‌ جرم‌ است‌
اولاً ـ شرايط‌ مقدّم‌ بر وقوع‌ جرم‌ 
ثانياًـ عناصر تشكيل‌ دهنده‌ي‌ جرم‌ سوء استفاده‌ از سفيد مهر يا سفيد امضاء. 

بخش‌اول‌ ـ شرايط‌ مقدم‌ و لازم‌ براي‌ تحقق‌ جرم‌ 


تحقق‌ جرم‌ سوءاستفاده‌ از سفيد امضاء يا سفيد مهر، مستلزم‌ وجود شرايط‌ قبلي‌ براي‌تحقق‌ جرم‌ مزبور است‌
*مبحث‌ اول‌ ـ ورقه‌ واجد مهر يا امضاء 
جرم‌مزبور، وقتي‌ قابل‌ طرح‌ است‌ كه‌ اقدام‌ قبلي‌ با گذاردن‌ امضاء يا مهريا هر دو كار، بر روي‌ ورقه‌ انجام‌ شده‌ باشد. در عين‌ حال‌
اولاً ـبرگ‌ كاغذ مي‌تواند كاملاً سفيد بوده‌ و فقط‌ داراي‌ مهر يا امضاء باشد. بدين‌ لحاظ‌ كه‌ متعاقباً مطالب‌ مورد توافق‌ قبلي‌ بر روي‌ آن‌نوشته‌شود
ثانياً ـ ممكن‌ است‌ ورقه‌ سفيد امضاء، نوشته‌ يا سندي‌ باشد كه‌مقداري‌ از مطالب‌ آن‌ به‌ صورت‌ فرم‌ چاپي‌ يا دست‌ نويس‌ قبلاًنوشته‌شده‌ باشد، ولي‌ نوشتن‌ قسمت‌هاي‌ خالي‌ و سفيد آن‌ با قصد تكميل‌بعدي‌ آن‌ توسط‌ شخص‌ ديگري‌ انجام‌ شود. مانند برات‌ كه‌مستلزم‌ قبول‌محال‌ عليه‌ و در اجراي‌ مادّه‌ ۲۲۹ قانون‌ تجارت‌، ممكن‌ است‌ منوط‌ به‌درج‌ عبارت‌ و مطالبي‌ باشد كه‌ از قبل‌ مورد توافق‌واقع‌ شده‌ باشد، ولي‌برخلاف‌ آن‌ توافق‌ و به‌ نحو متقلبانه‌ و براي‌ فرار از مسئوليت‌ نوشته‌شود
در عين‌ حال‌، چنانچه‌ نوشته‌ يا سند در نمونه‌ و فرم‌ قطعي‌ آن‌امضاء شده‌ باشد و متعاقباً مطلبي‌ به‌ متن‌ در محل‌ّ خالي‌ آن‌ (بافقدان‌قصد قبلي‌ براي‌ درج‌ مطلب‌ تكميلي‌) اضافه‌ شود، چنين‌ اقدامي‌ جعل‌تلقي‌ خواهد شد
*مبحث‌ دوم‌ ـ تحويل‌ سفيد امضاء(يا سفيدمهر) 
ورقه‌سفيد امضاء، بايستي‌؛ اولاً به‌ كسي‌ كه‌ از آن‌ سوء استفاده‌ نموده‌سپرده‌ شده‌ باشد و ثانياً اين‌ سپردن‌ براي‌ استعمال‌ و كاربردمعين‌ درتكميل‌ متن‌ آن‌ باشد
گفتار اول‌ ـ تحويل‌ ارادي‌ ورقه‌ سفيد امضاء 
سفيدامضاء بايستي‌ قبلاً به‌ ديگري‌ سپرده‌ شده‌ باشد، و نيز به‌ وسيله‌ امضاءكننده‌ عالماً، عامداً به‌ كسي‌ كه‌ بعداً از آن‌ سوء استفاده‌نموده‌تحويل‌ شده‌ باشد. چنانچه‌ سفيد امضاء سپرده‌ نشده‌ باشد و بطور مثال‌،ربوده‌ شده‌ (مسروق) باشد، يا به‌ دنبال‌ حوادثي‌ قهري‌(يا مقتضياتي‌اتفاقي‌) در اختيار و تصرف‌ دارنده‌ آن‌ قرار گرفته‌ باشد، مرتكب‌ تحت‌عنوان‌ جعل‌ قابل‌ تعقيب‌ خواهد بود. با وجوداين‌، ماده‌ ۶۷۳ قانون‌مجازات‌ اسلامي‌ علاوه‌ بر سوء استفاده‌ از سفيد مهر يا سفيد امضاء سپرده‌شده‌ مي‌گويد: «هركس‌ از سفيد مهر ياسفيد امضايي‌ كه‌..... به‌ هر طريق‌به‌ دست‌ آورده‌ سوء استفاده‌ نمايد به‌ يك‌ تا سه‌ سال‌ حبس‌ محكوم‌ خواهدشد»
لازم‌ به‌ يادآوري‌ است‌ كه‌ عنوان‌ فصل‌ بيست‌ و چهارم‌ قانون‌مزبور «خيانت‌ در امانت‌» است‌ و اولين‌ مادة‌ تحت‌ عنوان‌ فوق، به‌سوءاستفاده‌ از سفيد امضاء يا سفيد مهر اختصاص‌ يافته‌ است‌. بنابراين‌،تصورّ تحقق‌ جرم‌ مزبور بدون‌ سپرده‌ شدن‌ يا توديع‌ قبلي‌ ورقه‌سفيد امضاءيا سفيد مهر با اشكال‌ مواجه‌ است‌. به‌ علاوه‌، اگر جعل‌ و خيانت‌ درامانت‌ با يكديگر قابل‌ جمع‌ هستند، سرقت‌ وخيانت‌ در امانت‌ با يكديگرقابل‌ جمع‌ نيستند. احكام‌ تعدّد مادي‌ جرم‌؛ يعني‌ جمع‌ مجازاتهاي‌ سرقت‌ وجعل‌ قابل‌ اجرا مي‌باشند.زيرا ذكر «به‌ دست‌ آوردن‌ به‌ هر طريق‌» درماده‌ ۶۷۳ قانون‌ مجازات‌ اسلامي‌ شامل‌ طرق نامشروع‌ تحصيل‌ ورقه‌، براي‌تحقق‌ جرم‌سوء استفاده‌ از سفيد مهر يا سفيد امضاء از جمله‌ سرقت‌نمي‌گردد
بنابراين‌ چك‌ سفيد امضاء مسروق كه‌ مورد سوء استفاده‌امضايي‌(مشابه‌) قرار گيرد مشمول‌ جرائم‌ سرقت‌ و جعل‌ است‌ و نه‌جرائم‌سرقت‌ و سوء استفاده‌ از سفيد امضا؛ بدين‌ جهت‌ كه‌ لازمه‌ جرم‌ سوءاستفاده‌ از سفيد امضا، مسبوق بودن‌ موضوع‌ به‌ قبول‌ يد اماني‌تحصيل‌كننده‌، به‌ حكم‌ قانون‌ و يا عقود و قراردادهاي‌ اماني‌ است‌، حتي‌ درمواردي‌ كه‌ مرتكب‌ سفيد مهر يا سفيد امضاء را به‌ جبر وقهر و يا به‌اكراه‌ و تهديد از مجني‌ عليه‌ گرفته‌ باشد، نفس‌ چنين‌ عملي‌ جرم‌ ومنطبق‌ است‌ با ماده‌ ۶۶۸ قانون‌ مجازات‌ اسلامي‌ كه‌مي‌گويد: «هر كس‌ باجبر و قهر يا با اكراه‌ وتهديد، ديگري‌ را ملزم‌ به‌ دادن‌ نوشته‌ يا سنديا امضاء و يا مهر نمايد و يا سند و نوشته‌اي‌ كه‌متعلق‌ به‌ او يا سپرده‌به‌ او مي‌باشد را از وي‌ بگيرد به‌ حبس‌ از سه‌ ماه‌ تا دو سال‌ و تا (۷۴)ضربه‌ شلاق محكوم‌ خواهد شد». و سوءاستفاده‌ از آن‌ مشمول‌ جرم‌ جعل‌ است‌و نه‌ جرم‌ سوء استفاده‌ از سفيد امضاء برحسب‌ مورد
از اين‌ رو كسي‌كه‌ از ورقه‌ سفيد واجد امضاء يا مهر مثلاً يك‌ مقام‌ علمي‌، سياسي‌ ياهنري‌ كه‌ به‌ عنوان‌ خاطره‌ و يادگاري‌ به‌ عمل‌آمده‌، سوء استفاده‌ نمايدو مطلبي‌ به‌ زيان‌ وي‌ بالاي‌ آن‌ امضاء، بنويسيد مرتكب‌ جعل‌ شده‌ است‌ ونه‌ خيانت‌ در امانت‌ از طريق‌ سوءاستفاده‌ از سند مهر يا سفيدامضاء.(گلدوزيان‌ دكتر ايرج‌، حقوق جزاي‌ اختصاصي‌، انتشارات‌ دانشگاه‌تهران‌، چاپ‌ دوازدهم‌ ص‌ ۴۲۲.) 
چنانچه‌ كسي‌ با توسل‌ به‌ وسايل‌متقلبانه‌، موفق‌ به‌ اخذ ورقه‌ سفيد امضاء از امضاء كننده‌ گرديده‌ باشد،به‌ نحوي‌ كه‌ اگر آن‌ وسايل‌متقلبانه‌ به‌ كار برده‌ نمي‌شد، تحصيل‌ ورقه‌سفيد امضاء ممكن‌ نمي‌شد. يا وقتي‌ كه‌ ورقه‌ سفيد امضاءتوسط‌ شخص‌ ديگري‌غير ازامضاء كنندة‌ ورقه‌ به‌ خودي‌ سپرده‌ شده‌ باشد چنين‌ رفتاري‌ جعل‌تلقي‌ مي‌شود و نه‌ سوء استفاده‌ از سفيد امضاء
گفتار دوم‌ ـ تحويل‌سفيد امضاء با استعمال‌ يا كاربرد معيّن‌ 
چنانچه‌ زوجه‌اي‌ از سوي‌شوهر خود، دسته‌ چكي‌ سفيد امضاء، دريافت‌ نموده‌ باشد تا هزينه‌ نيازهاي‌ضروري‌ و معاشي‌ خانواده‌ راپرداخت‌ نمايد، ولي‌ عملاً تعدادي‌ از چكهاي‌مزبور را براي‌ خريد پالتوي‌ پوست‌ با قيمت‌ گزاف‌ و بدون‌ ارتباط‌ بامعاش‌ خانواده‌هزينه‌ كند. در چنين‌ حالتي‌، كه‌ تحويل‌ چكهاي‌ سفيد امضاء،بدون‌ پيش‌بيني‌ كاربرد حقوقي‌ معيّن‌ بوده‌ است‌، سوء استفاده‌اي‌ كه‌به‌عمل‌ آمده‌ باشد جعل‌ تلقي‌ مي‌گردد. مثل‌ منشي‌ دفترخانه‌اي‌ كه‌ باگرفتن‌ امضاي‌ قبلي‌، اقرار به‌ ديني‌ را بجاي‌ تحرير عرفي‌ مطلب‌موردتوافق‌ قيد نمايد
گفتار سوم‌ ـ كيفيت‌ احراز تحويل‌ سفيد امضاء به‌ديگري‌ 
اثبات‌ تحويل‌ ورقه‌ سفيد امضاء به‌ عنوان‌ موضوع‌ «وكالت‌» تابع‌ قواعد دليل‌ در حقوق مدني‌ است‌
در حقوق ايران‌، هر نوع‌ تعهدي‌را به‌ هر مقداري‌ مي‌توان‌ با شهادت‌ شهود، اقرار، اسناد و امارات‌،ثابت‌ كرد و محدوديتي‌ وجودندارد؛ زيرا وقتي‌ شهادت‌ در قتل‌ مستوجب‌ قصاص‌معتبر است‌، در امور مدني‌ نمي‌توان‌ اعتبار آن‌ را محدود به‌ تعهدات‌معيني‌ نمود.در امور تجاري‌، شهادت‌ به‌ عنوان‌ دليل‌ هميشه‌ قابل‌ قبول‌است‌؛ اعم‌ از اينكه‌ اعتبار سفته‌ يا برات‌ مطرح‌ باشد يا صورتحساب‌وفاكتور كالاي‌ مورد معامله‌

بخش‌ دوّم‌ ـ اركان‌ تشكيل‌ دهنده‌جرم‌ سوء استفاده‌ از سفيد امضاء 
نحوة‌ سوء استفاده‌، ضرر و زيان‌ وقصد مجرمانه‌، عناصر تشكيل‌ دهنده‌ جرم‌ مزبور را (با توجه‌ به‌ احراز شرط‌مقدم‌ قانوني‌ بودن‌ رفتارمجرمانه‌) تشكيل‌ مي‌دهند
*مبحث‌ اول‌ ـرفتار مجرمانه‌(عنصر مادي‌ جرم‌)
سوء استفاده‌ از سفيد امضاء عبارت‌است‌ از نوشتن‌ مطالبي‌ در بالاي‌ امضاء، به‌ نحوي‌ كه‌ با آنچه‌ طرفين‌توافق‌ داشته‌اند هماهنگي‌نداشته‌ و مشتمل‌ بر تعهد يا ايفاي‌ تعهد يا هررفتاري‌ ديگري‌ باشد كه‌ بتواند شخص‌ يا دارايي‌ امضاء كننده‌ را به‌ خطراندازد
گفتار اول‌ ـ مصاديق‌ رفتار مجرمانه‌ 
كسي‌ كه‌ مطالبي‌ رابرخلاف‌ توافق‌ قبلي‌ در بالاي‌ امضاء ورقه‌اي‌ مي‌نويسد، مرتكب‌ جرم‌ سوءاستفاده‌ از سفيد امضاء مي‌گردد. بدين‌ترتيب‌
اولاً ـ اقدام‌ مغاير باتوافق‌ يا پيش‌بيني‌ قبلي‌
چنانچه‌ احراز وجود يك‌ دين‌، در ورقه‌سفيد امضاء به‌ عمل‌ آيد، در شرايطي‌ كه‌ ورقه‌ مزبور به‌ منظور ديگري‌توديع‌ شده‌ باشد، جرم‌واقع‌ شده‌ است‌. بطور مثال‌، ورقه‌ سفيد امضاءبراي‌ تنظيم‌ متن‌ وكالت‌نامه‌، امضاء شده‌ باشد ولي‌ در بالاي‌ امضاء،اقرار به‌ دين‌صاحب‌ امضاء نوشته‌ شود
ثانياً ـ تغيير مبلغ‌ موردتوافق‌ در سفيد امضاء
ممكن‌ است‌ متن‌ سفيد امضاء هماهنگ‌ با توافق‌قبلي‌ نوشته‌ شود، لكن‌ مبلغ‌ مذكور در سند متفاوت‌ با مبلغ‌ توافق‌ شده‌قبلي‌ درج‌شود. بطور مثال‌، خريداري‌ كه‌ فاكتور كالا يا قولنامه‌اي‌ راقبل‌ از تكميل‌ متن‌ امضاء و تحويل‌ داده‌، ولي‌ فروشنده‌ مبلغ‌ را مغايربا آنچه‌كه‌ قبلاً توافق‌ شده‌ بنويسد؛ جرم‌ واقع‌ شده‌ است‌
درصورتي‌ كه‌ متن‌ سند تنظيمي‌ در بالاي‌ امضاء، هماهنگ‌ با موارد پيش‌بيني‌شده‌ نباشد، جرم‌ محقق‌ شده‌ است‌ گر چه‌ رقم‌ موردتعهد تغيير نيافته‌باشد
سوء استفاده‌ از سفيد امضا در واقع‌ داراي‌ دو جزء متفاوت‌ است‌،ممكن‌ است‌ كسي‌ به‌ درخواست‌ ديگري‌ بالاي‌ امضاء، مطلبي‌ به‌زيان‌ صاحب‌امضاء بنويسد و شخص‌ ديگري‌ آن‌ سفيد امضاء را عالماً، عامداً موردبهره‌برداري‌ قرار دهد، در اين‌ صورت‌ هر دو نفرمشمول‌ جرم‌ سوء استفاده‌از سفيد امضاء هستند؛ اوّلي‌ بخاطر نوشتن‌ متقلبانه‌ مطالبي‌ زيان‌ آور دربالاي‌ امضاء و ديگري‌، با بكاربردن‌ آن‌ ورقه‌ سفيد امضاء به‌ زيان‌ديگري‌ مشمول‌ جرم‌ مزبور مي‌گردد
حال‌، اگر چنين‌ اقداماتي‌ توسط‌يك‌ نفر انجام‌ بگيرد، مي‌توان‌ استدلال‌ كرد كه‌ همانند سرقت‌ كه‌ ربودن‌ ونگهداري‌ مال‌ مسروق توسّط‌ سارق يك‌ جرم‌ تلقي‌ مي‌شود، نويسندة‌ مطالب‌بالاي‌ امضاء و سوء استفاده‌ كننده‌ از آن‌ نيز مرتكب‌ يك‌ جرم‌ شده‌ است‌،به‌طوري‌ كه‌ عمليات‌ مقدماتي‌، لازمه‌ تحقق‌ جرم‌ سوء استفاده‌ از سفيدامضاء يا سفيد مهر تلقي‌ مي‌شود
گفتار دوّم‌ ـ سوء استفاده‌ از سفيدامضاء توسط‌ شخص‌ ثالث‌ 
اغلب‌ سوء، استفاده‌ از سفيد امضاء به‌ وسيله‌شخصي‌ ارتكاب‌ مي‌شود كه‌ سفيد امضاء به‌ او سپرده‌ شده‌ باشد. ولي‌ گاهي‌ممكن‌است‌ جرم‌ ديگري‌، توسط‌ شخص‌ ثالث‌ هم‌ ارتكاب‌ شود. چنانچه‌ شخص‌ثالث‌ بدون‌ علم‌ و آگاهي‌ كسي‌ كه‌ سفيد امضاء به‌ او سپرده‌شده‌ است‌، ازسفيد امضاء سوء استفاده‌ نموده‌ باشد، عنوان‌ رفتار مجرمانه‌ وي‌ جعل‌است‌ و نه‌ سوء استفاده‌ از سفيد امضاء
حال‌ چنانچه‌ شخصي‌ مطالب‌همراه‌ با سوء استفاده‌ را به‌ دستور ديگري‌ يا برحسب‌ انشاء كسي‌ كه‌ سفيدامضاء به‌ او سپرده‌ شده‌نوشته‌ باشد، امين‌ مباشر جرم‌ سوء استفاده‌ ازسفيد امضاء تلقي‌ مي‌شود و شخص‌ ثالث‌ (غير امين‌) معاون‌ جرم‌ مزبور خواهدبود
گفتار سوم‌ ـ ماهيت‌ مطالب‌ مذكور در سفيد امضاء 
كيفيت‌مطلب‌ مذكور در سفيد امضاء چندان‌ مهم‌ نيست‌، بطوري‌ كه‌ در هر موردي‌ كه‌رفتار متقلبانه‌ از طريق‌ نوشتن‌ در بالاي‌ امضاءمحقق‌ شود، جرم‌ واقع‌شده‌ است‌. رفتار متقلبانه‌ ممكن‌ است‌ يك‌ بطلان‌ شكلي‌ باشد يا يك‌بطلان‌ ماهوي‌
بطلان‌ شكلي‌، مثل‌ تعهد يك‌ جانبه‌اي‌ كه‌ فاقد ذكرجمله‌ «تأييد شد» يا «خوانده‌ شد و تأييد مي‌شود» و يا «ثبت‌ با سند برابراست‌» درتأييد مطلب‌ اضافه‌ شده‌ در سفيد امضاء باش‌. ولي‌ بطلان‌ ماهوي‌،مثل‌ موردي‌ است‌ كه‌ مطلب‌ اضافه‌ شده‌ همراه‌ با نامشروع‌ بودن‌عمل‌باشد. مثل‌ موردي‌ كه‌ بالاي‌ امضاي‌ مربوط‌ به‌ سازش‌ نامه‌، تعهدي‌ مغايربا توافق‌ صلح‌ و سازش‌ نوشته‌ شود. در تمامي‌ مواردمزبور، جرم‌ سوءاستفاده‌ از سفيد امضاء محقق‌ شده‌ است‌


*مبحث‌ دوم‌ ـ ضرر و زيان‌ درجرم‌ سوء استفاده‌ از سفيد امضاء 
ثبت‌ مطالب‌ مذكور در سفيد امضاء،بايد به‌ كيفيتي‌ باشد كه‌ شخص‌ يا دارائي‌ امضاء كننده‌ را به‌ خطراندازد
ضرر و زيان‌ ممكن‌ است‌ مادي‌ يا معنوي‌ باشد، فعليت‌ داشته‌يا محتمل‌ در آينده‌ باشد. زيان‌ محتمل‌، مثل‌ موردي‌ كه‌ طي‌ آن‌، درشركت‌نامه‌ مربوط‌ به‌ يك‌ شركت‌ تضامني‌ كه‌ فقط‌ واجد امضاء باشد، مرتكب‌جرم‌ مبادرت‌ به‌ تغيير نام‌ شريك‌ مورد توافق‌ به‌ شخص‌ديگري‌ نمايد. به‌هر حال‌ در شركت‌ تضامني‌، هر شريك‌، دارائي‌ خود را با توجه‌ به‌ تعهدات‌شريك‌ معيّن‌ ديگري‌ در معرض‌ خطرقرار مي‌دهد. بنابراين‌، تغيير نام‌ شريك‌در بالاي‌ سفيد امضاء موجب‌ تحقق‌ جرم‌ به‌ جهت‌ زيان‌ احتمالي‌ در آينده‌مي‌گردد
*مبحث‌ سوم‌ ـ عنصر معنوي‌ جرم‌ سوء استفاده‌ از سفيد امضاء 
وجودقصد مجرمانه‌، براي‌ تحقق‌ جرم‌ مزبور از ضروريات‌ است‌: عنصر معنوي‌جرم‌، مبتني‌ بر آگاهي‌ مرتكب‌ جرم‌ بر اين‌ امر است‌ كه‌مفاد مطالبي‌ كه‌بر روي‌ سفيد امضاء نوشته‌ شده‌، غير از موارد توافق‌ شده‌ قبلي‌ بوده‌باشد، به‌ نحوي‌ كه‌ شخص‌ يا دارائي‌ امضاء كننده‌را در معرض‌ خطر قراردهد

 
سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:, :: 11:44 AM :: نويسنده : بهناز صبوري راد

مقدمه‌

 ۱ ـ تفسير لفظي‌ از عبارت‌ مذكور در ماده‌ ۶۷۳ قانون‌ مجازات‌اسلامي‌ بدين‌ شرح‌ كه‌ «هر كس‌ از سفيد مهر يا سفيد امضايي‌ كه‌ به‌اوسپرده‌ شده‌ است‌ يا به‌ هر طريق‌ بدست‌ آورده‌ سوء استفاده‌ نمايد به‌يك‌ تا سه‌ سال‌ حبس‌ محكوم‌ خواهد شد» از موضوعات‌ مورداختلاف‌ از ديدگاه‌علوم‌ جزايي‌ مي‌باشد؛ زيرا همانطور كه‌ شرط‌ تحقق‌ قتل‌ (اعم‌ از عمدي‌،شبه‌ عمدي‌، خطاي‌ محض‌ و غير عمدي‌و غيره‌) سلب‌ حيات‌ از يك‌ انسان‌زنده‌ است‌،(گلدوزيان‌، دكتر ايرج‌ «حقوق جزاي‌ اختصاصي‌، جرائم‌ عليه‌اموال‌ و مالكيت‌، امنيت‌ و آسايش‌ عمومي‌» انتشارات‌دانشگاه‌ تهران‌ ۲۴۹۹چاپ‌ دوازدهم‌ با بازنگري‌ و افزوده‌ها مهر ۱۳۸۵ ص‌ ۳۳.) شرط‌ تحقق‌ جرم‌سوء استفاده‌ از سفيد امضاء يا سفيد مهر نيز، وجودرابطه‌ امانت‌ قراردادي‌يا امانت‌ قانوني‌ بين‌ مودع‌ و مستودع‌ يا متصرف‌ قانوني‌ مال‌ است‌. بطوري‌ كه‌ بدون‌ تحقق‌ رابطه‌ اماني‌، اعم‌ ازقانوني‌ يا قراردادي‌ درروابط‌ طرفين‌، موضوع‌ از شمول‌ عنوان‌ «خيانت‌ در امانت‌» مذكور در فصل‌بيست‌ و چهارم‌ قانون‌ اساسي‌ خارج‌است‌
۲ـ فعل‌ بر سفيد امضاء ياسفيد مهر عبارت‌ است‌ از امضاء، نمودن‌ ورقه‌اي‌ از قبل‌، بمنظور تأييدنوشته‌اي‌ كه‌ بايد متعاقباً در بالاي‌ آن‌درج‌ شود
۳ـ سوء استفاده‌از سفيد مهر يا سفيد امضاء، عبارت‌ است‌ از نوشتن‌ متقلبانه‌ (يا برخلاف‌توافق‌) در بالاي‌ امضاء يا مهر (و يا مهر وامضاء در يك‌ نوشته‌ يا سندي‌مغاير با آنچه‌ كه‌ قبلاً مورد توافق‌ واقع‌ شده‌ باشد.) 
۴ـ در حقوقفرانسه‌، با تصويب‌ قانون‌ جزاي‌ ۱۹۹۲ جرم‌ سوء استفاده‌ از سفيد مهر ياسفيد امضاء جرم‌ مستقلي‌ نيست‌؛ مگر اينكه‌موضوع‌ به‌ نحوي‌ ديگر، در قالب‌خيانت‌ در امانت‌ كيفري‌ آنهم‌ با احراز شرايطي‌، جرم‌ مزبور قابل‌ تحقق‌باشد. در همين‌ جهت‌، رويه‌قضايي‌ (فرانسه‌) مي‌گويد: «چنانچه‌ اتهام‌مجرميت‌ به‌ عنوان‌ سوء استفاده‌ از سفيد مهر يا سفيد امضاء عليه‌ متهم‌،مبتني‌ بر اين‌ باشد كه‌متهم‌ با مقاصد شخصي‌، مبالغ‌ مهمي‌ را از حساب‌بانكي‌ قرباني‌ جرم‌ از طريق‌ صدور چكهاي‌ سفيد امضايي‌ كه‌ صاحب‌ حساب‌براي‌تسويه‌ حسابهاي‌ جاري‌ معمولي‌ به‌ او داده‌، برداشت‌ نموده‌باشد،فاقد مبناي‌ قانوني‌ تعقيب‌ كيفري‌ براساس‌ قانون‌ جزاي‌ جديدفرانسه‌است‌ كه‌ از اول‌ مارس‌ ۱۹۹۴ به‌ مورد اجرا گذارده‌ شده‌ است‌ ووصف‌ جزايي‌ را از چنين‌ رفتاري‌ سلب‌ نموده‌ است‌. و براساس‌ نظرقضات‌تجديد نظر، چنين‌ اقدامي‌ نه‌ در قالب‌ شرايط‌ پيش‌بيني‌ شده‌ در جرم‌خيانت‌ در امانت‌ موضوع‌ ماده‌ ۴۰۸ قانون‌ جزاي‌ حاكم‌ در زمان‌وقوع‌ جرم‌و نه‌ بر وقايع‌ مستوجب‌ كيفر مذكور در ماده‌ ۱-۳۱۴ قانون‌ جزاي‌ جديدفرانسه‌ است‌.

به‌ نظر مي‌رسد، سپردن‌ چكهاي‌ سفيد امضاء و سوءاستفاده‌ از آن‌ مي‌توانست‌ مشمول‌ جرم‌ استعمال‌ نارواي‌ چكهاي‌ مزبور باهمان‌ماده‌ ۱-۳۱۴ قانون‌ جزاي‌ فرانسه‌ جاري‌ باشد. با وجود اين‌،جرم‌زدايي‌ و كيفرزدايي‌ از جرم‌ مزبور، موضوع‌ سياست‌ كيفري‌ جديدفرانسه‌است‌ و هر نوع‌ تفسيري‌ بايد منطبق‌ با اهداف‌ قانونگذار باشد. نهايتاًراه‌ حل‌ طرح‌ دعواي‌ حقوقي‌ از سوي‌ زيان‌ ديده‌ مسدودنيست‌ و او مي‌توانداز طريق‌ طرح‌ دعواي‌ حقوقي‌، به‌ جبران‌ ضرر و زيان‌ خود نائل‌ آيد
۵ـ در حقوق ايران‌، جرم‌ سوء استفاده‌ از سفيد مهر يا سفيد امضاء، موضوع‌ماده‌ ۶۷۳ قانون‌ مجازات‌ اسلامي‌ است‌ كه‌ تحت‌ عنوان‌«فصل‌ بيست‌ وچهارم‌ ـ خيانت‌ در امانت‌» است‌ و مي‌گويد «هر كس‌ از سفيد مهر يا سفيدامضايي‌ كه‌ به‌ او سپرده‌ شده‌ است‌ يا به‌ هرطريق‌ بدست‌ آورده‌ سوءاستفاده‌ نمايد به‌ يك‌ تا سه‌ سال‌ حبس‌ محكوم‌ خواهد شد.» 
در واقع‌،هركس‌ كه‌ مبادرت‌ به‌ سوء استفاده‌ از سفيد امضايي‌ كه‌ به‌ او سپرده‌شده‌ است‌ نموده‌ باشد و انجام‌ تعهد يا سلب‌ تعهدي‌ راكه‌ مي‌توانست‌ شخص‌يا دارايي‌ امضاء كننده‌ را تهديد نمايد به‌ خطر اندازد، مستوجب‌ مجازات‌مي‌باشد. به‌ علاوه‌، در مواردي‌ هم‌كه‌ به‌ حكم‌ قانون‌، يد متصرف‌ و
تحصيل‌ كننده‌ سفيد امضاء يا سفيد مهر، مشروعيت‌ قانوني‌ داشته‌ باشد، جرم‌مزبور قابل‌ تحقق‌است‌. بنابراين‌، چنانچه‌ سارق، جاعل‌ و اخذ كننده‌ي‌سند (سفيد مهر يا سفيد امضاء) به‌ عنف‌ و تهديد واكراه‌ مبادرت‌ به‌تحصيل‌سفيد امضاء يا سفيد مهر نموده‌ باشند و از آن‌ سوء استفاده‌ نمايند،مرتكب‌ جرائم‌ سرقت‌، جعل‌ و اخذ سند به‌ عنف‌ و تهديد و اكراه‌گرديده‌اندكه‌ موضوع‌ جرائم‌ خاص‌ هستند و با منتفي‌ بودن‌ امانت‌ قانوني‌ ياقراردادي‌، موضوع‌ از شمول‌ جرائم‌ تحت‌ عنوان‌ خيانت‌در امانت‌هاي‌ ذيل‌عنوان‌ فصل‌ بيست‌ و چهارم‌ قانون‌ مجازات‌ اسلامي‌ خارج‌ است‌.(گلدوزيان‌دكتر ايرج‌، محشاي‌ قانون‌ مجازات‌ اسلامي‌، انتشارات‌مجد چاپ‌ هفتم‌،(شرح‌ مواد ۶۷۳، ۶۶۸، ۵۲۳ و ۶۵۷ و مواد ۶۵۱ به‌ بعد قانونه‌ مجازات‌اسلامي‌) 

 
سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:, :: 11:39 AM :: نويسنده : بهناز صبوري راد

حسب ظاهر تعریفسند مبنی بر اینکه سند نوشته‌ای است که ممضی بهامضاء یا ممهور به مهر و یا منقوش به اثر انگشت متعهد باشد، باید گفت سفیدامضاء،سند محسوب نمی‌شود ولی با توجه به عرف قضائی و باتوجه به مفاد موادقانون مدنی در قسمت اسناد و نیز ماده ۱۰ قانونمذکور، مفاد ماده ۶۷۳ قانون مجازات اسلامی، قانون صدور چک و رویه قضایی می‌توانگفت؛ سفید امضاء در حقوق ایران پذیرفته شده‌است. با این توصیف هرگاه کسیمتن سفیدی را امضاء کرد و به دیگری سپرد تا آن را تکمیل و استفاده نماید درحقیقت به دارنده اختیار ووکالت داده تا متن مذکور را تکمیل و استفاده نماید. بااین وصف صدور سند بصورت سفید امضاء فقط در حدودی که صاحب امضاء به تحویلگیرنده سفید امضاء اذن و تجویز در تنظیم نموده الزام آور است. بنابراینمی‌توان گفت اصل بر این است که نوشته مذکور معتبر است مگر اینکه امضاءکنندهمدعی سوء استفاده از آن شود در اینصورت اثبات ادعا با مدعی است و در صورتاثبات، سند مذکور فاقد ارزش حقوقی خواهد بود.

سوءاستفاده از سفید امضا

طبق ماده ۶۷۳قانون مجازات اسلامی سوء استفاده از سفید امضاء ممنوع شده‌است مفهوم مخالف آن این است که درغیر از موارد سوء استفاده هر گونه استفاده دیگر از سفید امضاء از لحاظحقوقی قابل پذیرش است.

 

سفیدامضا در روابط کارگر و کارفرما

برخي از كارفرمايان با گرفتن سفيد امضا از كارگران اين امكان را به خودمي‌دهند كه علاوه بر بيمه نكردن آن‌ها هر زمان كه خواستند آنان را اخراجكنند. با توجه به فراوانی نیروی کار و هم‌خواني نداشتن بين عرضه و تقاضاينيروي كار در كشور ایران بسياري از مردم به دليل تامين حداقل نيازهايمعيشتي خود و پيدا كردن شغل به دريافت حداقل حقوق بدون بيمه و مزايا نيز ازكارفرمايان راضي هستند. و کارفرمایان هم با پرداخت حداقل هزینه و حقوق بهکارگران و عدم استفاده از ماشین ابزارها میتوانند تعداد افراد بیکار بیشتریرا مشغول به کار نمایند. برخی از اظهار نظرات توسط كانون هماهنگي شوراياسلامي كار و جوامع کارگری و نمایندگان مجلس ایران حاکی از این است که بایدقوانين محكم و نظارت‌هاي شديد و جامعي در خصوص وضعيت كارگران، بيمه ومزاياي آنان صورت گيرد و با کارفرمایان برخورد جدي شود تا نتوانند در زمینهحق بیمه یا کاهش حقوق کارگر یا زمان پایان قرارداد یا اخراج از کار هیچگونه توافقی با کارگر بنمایند و چنين خلاف‌هايي را مرتكب نشوند.

اسنادرسمی و سفید امضا

دردفاتر اسناد رسمی ایران تنظیم اسنادسفید امضا ممنوع بوده ولی معمولاً در برخی دفاتر با دخالت دلالان وسایطنقلیه برای معاملات وسایط نقلیه بطور گسترده‌ای انجام می‌پذیرد. برخی ازدفاتر، اسناد اتومبیل را با تبانی بافروشندگان و بنگاه‌های اتومبیل به صورت سفيد امضا گذاشته و با این کار،حقوق دولتی را تضییع نموده و باعث رشد عجیب انتقال اسناد اتومبیل دردفترخانه خود می‌شوند. لذا میتوان گفت سفید امضا در دفاتر اسناد رسمی صرفاً برای تنظیم اسناداتومبیل مصداق دارد و در مورد اسناد دیگر کمتر اتفاق می‌افتد. تنظیم اینگونه اسناد می‌تواند برای فروشنده بسیار خطرناک باشد زیرا تا زمانی کهخریدار قطعی خودرو مشخص نشده، خودرو با پلاک و هویت فروشنده در دست دلالان وواسطه های ناشناس دست بدست میشود و کلیه تخلفات و شکایات از وسیله نقلیهدر سوابق و گواهینامه فروشنده درج میگردد و ممکن است در اثر تخلفاتی کهدیگران مرتکب شده اند فروشنده ناچار به توضیح و پاسخگویی در مراجع انتظامییا قضایی باشد.

 
پنج شنبه 24 اسفند 1391برچسب:, :: 12:31 AM :: نويسنده : بهناز صبوري راد

در‌مورد بنياد جشن نوروز مطالب بيشماري بيان شده كه در اين‌جا نمونه‌هايي از آنها را ذكر مي‌نماييم.
1. در روايات زرتشتي و بيشتر نويسندگان ايراني و عرب و شاعران از‌جمله فردوسي، بنياد آن را به جمشيد پادشاه پيشدادي نسبت مي‌دهند و مي‌گويند: جمشيد شاه تختي بساخت كه ديوان آن‌را بدوش گرفته به هوا بردند و به يك روزه از كوه دماوند به بابل فرود آوردند، مردم با مشاهده اين عمل در شگفت شدند و آن روز خاص را نوروز خواندند.
فردوسي مي‌گويد:

چـو خــورشيــد تـابـان ميــان هــوا
نشستــه برو شــــاه فـــرمـــــانـــروا
جهـــان انجمن شــد بر آن تخت او
شــگفتي فــرو مــانــده از بخت او
بــه جمشيــد بر گــوهـر افشـانـدنـد
مرآن روز راروز نوروز خــوانــدنــد
ســر ســال نـو هـرمـز فــــروديـــن
بر آســـوده از رنـــج روي زميـــن
بـــزرگان به شـــادي بيـــاراستنـــد
مـي و جـام و رامشگـران خواستنـد
چنيــن جــشن فــرخ از آن روزگار
به ما ماند از آن خسروان يادگار


2. حكيم عمر خيام در نوروزنامه راجع به جشن نوروز مي‌گويد:
از آن بوده است كه آفتاب در هر 365 شبانه‌روز و ربعي به اول دقيقه حمل بازآيد و چون جمشيد از آن آگاهي يافت آن را نوروز نام نهاده پس از آن پادشاهان و ديگر مردمان به او اقتدا كردند و آن روز را جشن گرفتند و به جهانيان خبر دادند تا همگان آن را بدانند وآن تاريخ را نگاهدارند و بر پادشاهان واجب است كه آيين و جشن و رسم ملوك را به‌جاي آرند. از بهر مباركي و خرمي‌كردن در اول سال هر‌كسي در نوروز جشن كند تا نوروز ديگر عمر در شادي گذراندند.


3. اين فصل «فروردگان» است كه جشن‌آوري اجداد و نياكان بود و چنان مي‌پنداشتند كه در پنج شب متوالي، ارواح طيبه مردگان، براي ديدار وضع زندگي و احوال باز ماندگان به زمين فرود آمده و در خانه و آشيانه خويش مشغول تماشا و سركشي مي‌شوند، اگر خانه تميز و پاك بود، ارواح مسرور بر مي‌گردند، اما در غير اين صورت، آنان غمگين و ناراحت بر‌مي‌گردند.
4. روايتي ديگر مي‌گويد كه نيشكر را جمشيد، در اين روز پيدا كرد و مردم از كشف و خاصيت آن متحير شدند. سپس جمشيد دستور داد تا از شهد آن شكر ساختند و به مردم هديه دادند. آن روز را «نوروز» ناميدند.
5. مي‌گويند: اهريمن، بلاي خشكسالي و قحطي را بر كره زمين فرو نشانيد، اما جمشيد به جنگ با اهريمن پرداخت وعاقبت اورا شكست داد. آن‌گاه خشكسالي و قحطي را از ريشه خشكانيد و به زمين باز گشت. با بازگشت وي، درختان و هرنهال و چوب خشكي سبز شد. بسا مردم اين روز را «نوروز» خواندند و هر كس به يمن و مباركي، در تشتي جو كاشت و اين رسم سبزي نشانيدن درايام نوروز از آن زمان تا به امروز باقي مانده است.
6. بيروني در آثار الباقيه‌ مي‌نويسد: «از آداب جشن نوروز اين بود كه در صحن هر‌خانه به هفت ستون، هفت رقم از غلات مي‌كاشتند و هر‌يك از آنها كه بهتر مي‌روييد، دليل ترقي و خوبي آن نوع غله مي‌دانستند».
در المحاسن و الاضداد نوشته شده: «بيست و پنج روز قبل از نوروز در صحن كاخ سلطنتي، دوازده ستون از خشت خام برپا مي‌شد كه بر هر‌يك از آنها يكي از حبوبات را مي‌كاشتند و آنها را نمي‌چيدند مگر با نغمه‌سرايي و خواندن آواز. در ششمين روز نوروز اين حبوب را مي‌كندند و در مجلس پراكنده مي‌نمودند وتا شانزدهم فروردين كه مهر روز نام دارد آن را جمع نمي‌كردند

 
چهار شنبه 23 اسفند 1391برچسب:, :: 11:41 AM :: نويسنده : بهناز صبوري راد

 

ماده 76

1- مجازات­های انتظامی عبارتست از:
2- اخطار کتبی.
3- توبیخ با درج در پرونده.
4- توبیخ یا درج در روزنامه رسمی و مجله کانون.
5- تنزل درجه.
6- ممنوعیت از سه ماه تا سه سال.
7- محرومیت دائم از شغل وکالت.
تبصره - در موردی که برای قبول وکالت یا انتقال یا گرفتن سند مجازات انتظامی تعیین شده وکالت و انتقال مال و سندی که از اشخاص گرفته شده در دادگاهها و سایر مراجع رسمی قابل ترتیب اثر نخواهد بود.

ماده 77

مجازات تخلف از نظاماتی را که کانون برای وکلا دادگستری تعیین مینماید درجه 1 و 2 است که از طرف رئیس کانون مستقلاً یا به پیشنهاد دادستان انتظامی تعیین و اجرا میشود و اختیار رئیس کانون مانع صلاحیت دادگاه برای تعیین مجازات درجه 1 و 2 نخواهد بود.

ماده 78

متخلف از هر یک از موارد ذیل به مجازات انتظامی درجه 3 محکوم خواهد شد.
1. چنانکه به دو یا چند محکمه دعوت شود و جمع بین اوقات مزبور ممکن نباشد باید حضور در دیوان کیفر و دیوان جنائی را مقدم بدارد و در سایر محاکم در محکمه که وقت آن زودتر ابلاغ شده حاضر گردد.
2. کارهای معاضدت قضائی را که از طرف کانون و دفاع از متهمین را که از طرف دادگاه­ها در حدود قانون و نظامات به ایشان ارجاع میشود بهخوبی و یا علاقهمندی انجام دهد.
3. کلیه اوراق فرستاده از کانون را اعم از نامه یا اخطار یا رونوشت ادعانامه یا حکم که به وسیله مأمور یا پست فرستاده میشود به محض ارائه قبول و رؤیت کرده رسید بدهد.

ماده 79

متخلف از هر یک از مقررات ذیل به مجازات انتظامی درجه 3 یا 4 محکوم خواهد شد.
1. از تجاهر به استعمال مسکر و افیون و سایر مواد مخدر.
2. در مقابل وجه یا مال دیگری که از موکل دریافت مینماید رسید بدهد.
3. در صورتی که بعد از انقضاء مدت تمبر پروانه بدون تحدید تمبر و ثبت پروانه وکالت نماید.
4. در صورتی که بدون عذر موجه در دادگاه حاضر نشود و به واسطه عدم حضور او کار دادگاه به تأخیر افتد.

ماده 80

در موارد ذیل متخلف به مجازات انتظامی درجه 4 محکوم میشود:
1. در صورتی که بکارگیری اشتغال پیدا کند که منافی با شئون وکالت است و با تذکر این نکته از طرف کانون به شغل مزبور ادامه دهد یا مرتکب اعمال و رفتاری شود که منافی شئون وکالت است.
2. در صورتی که به وسیله اوراق چاپی یا تابلو یا مسائل دیگر درجه خود را بالاتر از پروانه که دارد معرفی نماید.
3. در صورتی که به وسیله فریبنده تحصیل وکالت نماید.
4. در صورتی که زائد بر حقالوکاله که به تراضی با موکل قرارداده و در موردی که قرارداد در بین نباشد زائد بر تعرفه وزارتی یا زائد بر هزینههای قانونی وجه یا مال دیگر یا سندی به نام خود یا دیگری بگیرد.
5. در صورتی که استعفاء خود را از وکالت به موکل و دادگاه اطلاع ندهد یا وقتی اطلاع دهد که موکل مجال کافی برای تعیین وکیل دیگر و معرفی به دادگاه نداشته باشد.
6. در صورتی که پس از ابلاغ حکم یا قرار یا اخطاری که مستلزم دادن خرج یا اقدامی از طرف موکل است به اسرع اوقات به موکل یا متصدی امور او اطلاع ندهد و موجب تضییع حقی از موکل شود.
7. در صورتی که نسبت به موضوعی که قبلاً به مناسبت سمت قضائی یا داوری اظهار عقیده کتبی کرده قبول وکالت نماید.
8. در صورتی که در یکی از وزارتخانهها یا ادارات دولتی یا مملکتی یا شهرداری یا بنگاه­هائی که تمام یا قسمتی از سرمایه آنها متعلق به دولت است سمت وکالت یا مشاور حقوقی داشته و علیه آنها قبول وکالت نماید.
9. در صورتی که برای تطویل دادرسی به وسیله خدعهآمیز از قبیل رد دادرس یا داور یا استعفا از وکالت و قبول مجدد وکالت متوسل شود.
10.در صورتی که در مذاکرات کتبی و شفاهی نسبت به دادنامه یا سایر مقامات رسمی و وکلا و اصحاب دعوی و سایر اشخاص برخلاف احترام اظهاری بنماید.

ماده 81

متخلف در موارد ذیل به مجازات انتظامی درجه 5 محکوم خواهد شد.
1. در صورتی که دعوی را بطور مصانعه یا در ظاهر به نام دیگری و در باطن برای خود انتقال بگیرد.
2. در صورتی که به واسطه وکالت از اسرار موکل مطلع شده و آن را افشاء نماید اعم از اینکه اسرار مزبور مربوط به امر وکالت یا شرافت و حیثیت و اعتبار موکل باشد.
3. در صورت تخلف از قسم.

ماده 82

متخلف از مقررات ذیل به مجازات انتظامی درجه 6 محکوم خواهد بود.
1. کسانی که برخلاف قانون خود را واجد شرایط وکالت معرفی کرده و پروانه گرفته باید در ظرف یک ماه از تاریخ اجراء این آئیننامه کتباً بهکانون اطلاع داده و پروانه خود را تسلیم نماید و در صورتی که در حیندریافت پروانه واجد شرایط بوده و بعد فاقد یکی از شرایط گردد باید در ظرف ده روز از تاریخ فاقدشدن شرط کانون را کتباً مطلع نموده و پروانه خود را تسلیم نماید.
2. در صورتی که بعد از استعفا یا عزل از طرف موکل یا انقضاء وکالت به جهت دیگر وکالت طرف موکل یا اشخاص ثالث را در آن موضوع علیه موکل سابق خود یا قائم مقام قانونی او قبول نماید.
3. در صورتی که ثابت شود وکیل با طرف موکل خود ساخته که حق موکل را تضییع نماید یا خیانت دیگری نسبت به موکل کرده باشد.
4. در صورتی که خلاف عذری که برای حضور به دادگاه یا سایر مراجع یا دادسرا یا دادگاه انتظامی وکلا اعلام کرده ثابت شود.

ماده 83

هیچ تخلفی را نمیشود عفو کرد و اگر موجبی برای تخلف باشد دادگاه در موردی که مجازات دارای حداقل و اکثر است میتواند مجازات حداقل را تعیین نماید و در سایر موارد یک درجه تخفیف بدهد.

ماده 84

هر کس محکوم به مجازات انتظامی شده و در مدت سه سال از تاریخ قطعی شدن حکم مرتکب تخلفی نظیر تخلف مورد حکم شود به یک یا دو درجه بالاتر مجازات مورد حکم محکوم خواهد شد.

ماده 85

ماده 86

مدت مرور زمان تعقیب انتظامی دو سال از تاریخ وقوع امر مستوجب تعقیب است و در مواردی که تعقیب به عمل آمده و دو سال از تاریخ آخرین اقدام انتظامی است.

ماده 87

در صورتی که نسبت به وکیلی به اتهام ارتکاب جنحه یا جنایت کیفر خواست صادر شود دادستان باید رونوشت آن را به کانون بفرستد و از طرف کانون به دادگاه انتظامی وکلا رجوع میشود و در صورتی که دادگاه دلائل را قوی و ادامه وکالت وکیل را منافی با شئون وکالت تشخیص دهد حکم تعلیق موقت او را صادر مینماید و حکم مزبور موقتاً قابل اجرا است و مفاد آن به دادگاهها ابلاغ میشود و در مورد محکومیتقطعی وکیل به ارتکاب جنایت مطلقاً در مورد جنحههائی که بهتشخیص دادگاه انتظامی وکلا ادامه وکالت منافی شئون وکالت است محرومیت وکیل از شغل وکالت در روزنامه رسمی و مجله کانون آگهی و بهدادگاه­ها ابلاغ میشود.

ماده 88

کارآموزان مشمول مقررات انتظامی در این آئیننامه خواهند بود.

ماده 89

تعقیب انتظامی مانع تعقیب مدنی یا کیفری نیست
استرداد شکایت یا استعفاء مشتکیعنه مانع تعقیب و رسیدگی انتظامی نیست لیکن استرداد شکایت موجب تخفیف مجازات است..

 

 
چهار شنبه 23 اسفند 1391برچسب:, :: 11:31 AM :: نويسنده : بهناز صبوري راد

نکات مهم در هنگام مراجعه به وکیل یامشاور حقوقی

ـ ساعت کار دفاتر وکالت معمولا محدود است. پس سعی کنید در هر بار مراجعه فرصت را مغتنم شمرده و مشکل حقوقی یا کیفریتان را بطور کامل بازگو کنید. از زیاده گویی و بیان مطالبی که به پروندهشما ارتباطی ندارند بپرهیزید. در عوض سعی کنید تمامی اطلاعات راجع به موضوعرا به وکیل یا مشاور انتقال دهید.
ـ در انتقال اطلاعات به وکیل، صادق باشید و از ارائه اطلاعات بصورت وارونه وغیر واقعی پرهیز کنید. متاسفانه بسیاری از افراد وقتی با اقدام حقوقی طرفمقابلشان مواجه میشوند علیرغم اطمینان به حقانیت طرف، وکیل را سپربلای خودمیکنند. این افراد در زمان مراجعه به وکیل از بیان حقایق طفره میروند غافلاز اینکه به هر حال حقیقت امر برای وکیل روشن خواهد شد. فراموش نکنید موکلیکه صادقانه تمامی مطالب را بهوکیلخود انتقال داده استبهترین وکیل را در اختیار خواهد داشت.
ـ اگر اسناد و مدارکتان را به وکیل سپردید بدون رودربایستی در ازای تحویلمدارک، رسید بگیرید.
ـ وکلا بطور معمول برای سهولت کار و جلوگیری از رفت و آمد غیر ضروری موکل،اقدام به تنظیم وکالتنامه بصورت کلی و با اختیارات کامل میکنند. حتماً قبلاز امضاء وکالتنامه، بطور کامل آنرا مطالعه کنید و در خصوص مواردی که برایشما ناآشنا است از وکیل توضیح بخواهید. اگر قصد ندارید در یک مورد خاص بهوکیل خود وکالت بدهید، قبلاً این مطلب را به وکیل اعلام کنید. به یاد داشتهباشید که حذف یکی از اختیارات مندرج در وکالتنامه توسط شما، به هیچ وجه بهمعنی عدم اعتماد شما به وکیل نیست.
ـ بطور روشن و شفاف در مورد حق الوکاله و مسائل مالی پرونده با وکیل صحبتکنید. وضعیت و توانایی مالی تان را برای او توضیح داده و در صورتیکهتوانایی پرداخت حق الوکاله را ندارید این مطلب را با وکیل در میان بگذارید واز او در این زمینه کمک بخواهید. متاسفانه برخی از مراجعین به دفاتر وکالتبه تصور پایین آوردن درصد حق الوکاله ، رقم خواسته را پایینتر از رقمواقعی آن معرفی میکنند. که این مساله باعث سلب اعتماد وکیل از موکل شده وبعضاً تبعات آن نیز دامنگیر موکل میگردد.
ـ توجه داشته باشید که شما به یک شرکت، مطب، یا مراجعه ننموده اید. مخاطبشما یک وکیل است که به اکثر ترفندهای قانونی و صد البته غیر قانونی واقف وآگاه است. پس مواظب اظهارات خود باشید و اگر با تحقیق کامل به دیدار اورفته اید سعی نکنید توانایی های علمی او را محک بزنید. این کار نه تنهاشایسته نیست بلکه ذهنیت وکیل را نسبت به شما منفی نموده و وکیل را از پذیرشپرونده شما منصرف خواهد کرد. اگر قبلاً به وکیل و مشاور دیگری مراجعهنموده اید که نظری متفاوت با وکیل فعلی شما داشته است، بهتر است این مطلبرا به اطلاع وی برسانید و علت را از او جویا شوید. دقت داشته باشید اظهارنظر های متفاوت در مسائل حقوقی به علت عدم آگاهی یک وکیل نسبت به دیگرینیست. بلکه این مساله ممکن است نظر حقوقی یک وکیل نسبت به پرونده شما و یابه دلیل وجود رویه ی متفاوت محاکم در برخورد با موضوع پرونده شما باشد. وبه هر حال، انتخاب حق شماست.
ـاگر مشکل حقوقی شما به نحوی است که نیاز به تنظیم وکالتنامه های متعدددارد حتماً در خصوص تمامی موارد و حق الوکاله آن با وکیل صحبت کنید. دقتکنید که اگر برای موضوعی مثل طلاق به وکیل مراجعه نموده اید و قراردادوکالت را نیز امضاء نموده¬اید، شما فقط در موضوع طلاق دارای وکیل هستید. طرح دعاوی دیگری که مرتبط با موضوع طلاق است مثل مهریه، نفقه، حضانت و درتعهد وکیل شما نیست! پس اگر قصد دارید برای تمامی دعاوی خود وکیل داشتهباشید حتماً تمامی موارد را در قراردادتان قید کنید.
ـ برخی از موکلین برای ایجاد اعتماد و اطمینان در خود، از وکیل و مشاورحقوقی درخواست میکنند تا احکامی را که مشابه موضوع پرونده آنها بوده و بهنفع وکیل صادر شده به رویت آنها برساند. چنین درخواستی ازوکیلبه هیج وجه صحیح نیست و چه بسا موجب رنجش خاطر او می گردد وممکن او را ازپذیرش دعوی منصرف کند. همان طور که گفته شد بهتر است قبل از مراجعه به دفتروکالت، راجع به توانایی های وکیل تحقیق کنند.
ـ اگر پرونده شما راجع به موضوعی است که مستندات و مدارک آن زیاد و اشرافبه آن نیازمند صرف وقت و مطالعه دقیق می باشد با ارائه مدارک به وکیل، فرصتکافی برای اظهارنظر دقیق به وی بدهید. همان طور که یک پزشک در برخی ازموارد قبل از اظهارنظر و نوشتن نسخه، آزمایشات پزشکی انجام داده و نظر سایرمتخصصین را جویا می شود، وکیل نیز در برخی از موارد نیازمند تحقیق واستعلام از سایر مراجع می باشد. اطمینان داشته باشید وکلایی که برایاظهارنظر در مورد پرونده از شما مهلت بیشتری می خواهند به دنبال صحیحترینجواب هستند.
ـ در زمانی که در دفتر وکالت حضور دارید به دقت رفتار و برخورد وکیل را باخود و سایر موکلین زیرنظر داشته باشید. مراجعه شما به دفتر وکالت لزوماٌنباید منجر به تنظیم وکالتنامه و عقد قرارداد با وکیل شود. اگر از طرزبرخورد وکیل یا نحوه پاسخ گویی و پوشش و به طور کلی منش وی خوشتان نیامد،حق خودتا ن بدانید که به وکیل دیگری مراجعه کنید . به یاد داشته باشید کهوکیل و مشاور حقوقی شما در آینده، یکی از نزدیکترین اشخاص به شما خواهد بودو بعید نیست که شما بخواهید مدت زیادی را با وی سپری کنید. اگر خلق و خویوکیل با خلق و خوی شما سازگار نیست مطمئن باشید این مسئله برای شما مشکلساز خواهد شد. و چه بسا شما در آینده نتوانید به راحتی با او ارتباط برقرارکرده و از او مشورت بخواهید.

نکات مهم پس از مراجعه به وکیل یا مشاورحقوقی و تنظیم وکالتنامه

ـ هرگز از وکیل تان انتظار انجام امور غیرقانونی را نداشته باشید. افرادی که سعی دارند مشکل حقوقی خود را از طرقغیر قانونی و اصلاحاٌ « ایجاد ارتباط » حل و فصل کنند بهتر است از همانابتدا از مراجعه به دفتر وکالت خودداری کنند. مراجعه به دفتروکالتنشان دهنده این است که موکل قصد دارد مشکل حقوقی خود را از طرق قانونی وصحیح آن فیصله دهد.
ـ وکلای دادگستری معمولا اوقات اداری خود را در محاکم و مراجع قضایی میگذرانند. اصولاً استفاده از تلفن همراه برای وکلا در مراجع و محاکم قضاییممنوع است. پس انتظار نداشته باشید در ساعات اداری وکیل شما پاسخگوی سوالاتشما باشد. بهتر است در اوقاتی که وکیل برای پاسخ گویی و پذیرش موکلیناختصاص می دهد حتی الامکان با تعیین وقت قبلی به ملاقات او رفته و سوالاتحقوقی خود را مطرح نمایید. اگر در ساعات اداری نیاز به مشاوره و مذاکره باوکیلتان داشتید بهتر است این مطلب را با ارسال پیامک به اطلاع او برسانید.
ـ پس از عقد قرارداد با وکیل، هر چند وقت یکبار با او تماس گرفته و یا بهملاقات او بروید. در خصوص پرونده با او صحبت کرده از روند دادرسی اطلاع کسبکنید. سعی کنید در طول مدت رسیدگی به پرونده، با ارائه اطلاعات و گزارشاتفاقات جدید به وکیل یا مشاور حقوقی او را در حل مشکل حقوقی تان یاریکنید.

 

 
سه شنبه 8 اسفند 1391برچسب:, :: 7:12 PM :: نويسنده : بهناز صبوري راد

 

 

انتخاب همسر مهمترين بخش شروع يك زندگیپايدار و موفق می باشد كه قبل از اين انتخاب ضرورت دارد مواردی در خصوصتشكيل خانواده و روابط حقوقی بين زن و مرد بررسی شود.

حقوق خانواده تا حد زیادی ناشی از ارزش و مقام والای خانواده است . خانواده هسته مركزی اجتماع است و نخستین اجتماعی است كه شخص در آن گام می نهاد و آداب زندگی و اصول و رسوم اجتماعی را فرا می گیرد.

حقوق خانواده یكی از مهمترین و جالبترین بخش های حقوق مدنی است كه جنبه حقوقی صرف ندارد بلكه آمیخته با مسائل اجتماعی و اخلاقی و مذهبی است و بیشتر قواعد آن مربوط به نظم عمومی و اخلاق حسنه است .لذا ضرورت دارد مواردی در خصوص تشكیل خانواده و روابط حقوقی بین زن و مرد بررسی شود.

انتخاب همسر
انتخاب همسر مهمترین بخش شروع یك زندگی پایدار و موفق می باشد كه قبل

از این انتخاب بایستی به موارد زیر توجه و دقت كافی نمود.
1- پیش از ازدواج راجع به مشخصات همسر آینده خود خوب فكر كنیم.
2- داشته ها، سلایق و استعدادهای خود را باهمسر ایده آل ذهنی خود مقایسه كنیم.
3- تناسب بین سطح تحصیلات ما با همسر آینده مان می‌تواند خیلی از مشكلات احتمالی پیشگیری نماید.
4- تناسب سنی ما با همسرمان، زندگی لذت بخش و قابل پیشرفتی را برای ما رقم خواهد زد و نقش موثری در استمرار آن خواهد داشت.
5- اختلاف فرهنگی، اجتماعی، اعتقادی، اقتصادی، سیاسی و ... گرایش و نگرش وسلایق متفاوت در پی خواهد داشت.
6- توجه بیش از اندازه به زیبائی و یا سطح تحصیلات نباید ما را از دیگر صفات لازمه یك همسر خوب غافل كند.
7- به منظور داشتن یك زندگی آرمانی و هدفمند، همسری همراه با اهداف عالیه خویش انتخاب كنیم.
8- مسئولیت پذیری، توانمندی و سخت كوشی، آمایش و خوشبختی زندگی آینده مان را تضمین خواهد كرد.
9- تحقیق درباره خانواده و گذشته شخص مورد نظر را به بزرگترها واگذار نمائیم.
10- پدر و مادر و بزرگترها می‌توانند معیارهای مهم یك همسر خوب را به ما معرفی كنند.
11- تأمل، دقت، تفكر، توكل و عدم تعجیل در انتخاب، از پشیمانی های بعدی تا حدی جلوگیری خواهد كرد.
12- هم كفو بودن طرفین یعنی تناسب اقتصادی، فرهنگی، سنی، تحصیلی و ...

را ملاك اصلی انتخاب همسر می باشد.

خواستگاری:
1- خواستگاری بیان رسمی تقاضای ازدواج است.
2- نحوه خواستگاری بستگی به عرف دارد.
3- جلسه خواستگاری، جلسه ارزیابی صفات و خصوصیات طرفین است. صداقت در اینجا بسیار حائز اهمیت است.
4- در جلسه خواستگاری، راجع به خصایص، اهداف، برنامه ها و سلایق و ... سوال نمائیم.
5- خواستگاری كردن هیچ تعهدی را برای طرفین ایجاد نمی‌كند یعنی طرفین به راحتی می‌توانند از ادامه رفت و آمد یا اقدامات بعدی خودداری نماید.
6- در جلسه خواستگاری ضمن توجه به اوصاف و خصایص طرف مقابل، خانواده او را نیز بایستی مدنظر و توجه قرار داد.
7- تعالیم دینی ما اهمیت خاصی برای امر خواستگاری قائل شده، لذا با توجه به زیبائی و یا اوصاف ظاهری طرف چنانچه به قصد خواستگاری باشد بدون اشكال است.
8- قانون شكل خواستگاری را به عرف واگذار كرده و فقط بیان كرده كه طرف ازدواج باید خالی از موانع نكاح باشد.
9- چنانچه قصد ادامه تحصیل، اشتغال به حرفه خاص، سكونت در شهر یا مكان خاص و غیره داریم بایستی در جلسه خواستگاری مطرح شود.

نامزدی:
1- حدفاصل بین خواستگاری و عقد نكاح را نامزدی گویند.

2- نامزدی دورانی است كه برای آشنایی هرچه بیشتر دختر و پسری كه قصد ازدواج دارند مفید خواهد بود.
3- به موجب قانون (ماده 1035 قانون مدنی) نامزدی، ایجاد علقه زوجیت نمی‌كند و هریك از زن و مرد مادام كه عقد نكاح جاری نشده می‌تواند از وصلت امتناع كند.
4- دوران نامزدی فرصت مناسبی برای شناخت یكدیگر است در هر حال سعی كنیم تا حد ممكن از طولانی شدن آن و معاشرت غیرمتعارف اجتناب كنیم.
5- در این فرصت برنامه ها و اهداف زندگی مشترك را با نامزد خود به طور دقیق مطرح كرده و نظر وی را نیز در آن باره جویا شویم.
6- روحیه سخت كوشی، آرمان گرائی، مسئولیت پذیری و تعلقات مذهبی طرف مقابل را مورد توجه قرار دهیم.
7- هرچند پایه و اساس زندگی برحسن اعتماد زن و شوهر می‌باشد لیكن نسبت به اظهارات، ادعاها و ... به نحو مقتضی بررسی و تحقیق كنیم.
8- درصورت برهم خوردن نامزدی هریك از طرفین می‌‌توانند هدایایی كه برای ازدواج به طرف دیگر و یا والدین او داده اند را مطالبه نماید.
9- درصورت فوت یكی از نامزدها نیازی به استرداد هدایا به خانواده متوفی نیست.
ماده 1037، 1038 ق.م
قانونی:1035،   

 

سند نكاحیه:
به استناد ماده 645 قانون مجازات اسلامی به منظور حفظ كیان خانواده ، ثبت

واقعه ازدواج دائم، طلاق و رجوع طبق مقررات الزامی است. چنانچه مردی بدون

ثبت در دفاتر رسمی مبادرت به ازدواج دائم، طلاق و رجوع نماید به مجازات حبس تعزیری تا یك سال محكوم می‌گردد.
- در سند نكاحنامه مشخصات زوج و زوجه، مهریه و سایر شرایط ذكر و به امضاء طرفین می‌رسد.
- طرفین می‌توانند، ضمن عقد ازدواج شرایطی را نیز ذكر نماید لیكن باید توجه

نمایند شرط ضمن عقد جزء شروط صحیح باشد.
بنابراین شروط زیر را در عقد نیاورند:
1- شرطی كه انجام آن غیرمقدور است.
2- شرطی كه در آن نفع و فایده نیست.
3- شرطی كه نامشروع است.
4- شرطی كه خلاف مقتضای عقد است.
5- شرط مجهولی كه موجب جهل به عوضین شود.
- در هر سند نكاحنامه، تعدادی شرط به صورت پیش فرض آمده كه طرفین می‌توانند ضمن مطالعه آنها را قبول نمایند. بهتر است سردفتر ازدواج دقیقاً این شروط را تفهیم نماید و مسئولیت ناشی از هریك را به طور شایسته و صورت خصوصی به طرفین یادآور شود.
- دقت در امضاء سند و یا تنظیم شروط ضمن عقد ازدواج، از بروز خیلی از اختلافات احتمالی پیشگیری خواهد كرد.
- اختیار تعیین مسكن با شوهر است مگر آن كه به موجب شرطی به زن داده شده باشد (ماده1114 قانون مدنی)
موادقانونی: 1102 الی 1119 ق. م

مهریه:
1- تعیین مهریه در عقد نكاح منقطع شرط صحت ولی در نكاح دائم این گونه نیست.
2- در تعیین مهریه واقع نگر باشیم و احتمالات منفی را نیز در نظر بگیریم.
3- بدانیم كه تعیین مهریه بالا، ایمن كننده ازدواج نخواهد بود و تعیین مهریه ناچیز هم توصیه نمی‌شود.

4- مهریه در سند نكاحنامه ذكر می‌شود و به صورت دین برعهده شوهر خواهد بود.
5- زن به مجرد ازدواج حق مطالبه مهریه را خواهد داشت ولی تقدس كانون خانواده و رعایت مصالح و توان مالی طرف قرارداد را نیز باید در نظر گرفت.
6- چنانچه مهریه در نكاحنامه ثبت شده، باشد، می‌توان آن را از طریق اداره اجرای ثبت اسناد و یا محاكم عمومی مطالبه نمود.
7- درصورتی كه مهریه وجه نقد باشد اداره ثبت و یا دادگاه با استفاده از شاخص ارائه شده توسط بانك مركزی نرخ آن را در روز مطالبه محاسبه خواهد كرد.
8- مهریه تا حدی كه رفع جهالت از آن شود باید برای طرفین مشخص باشد.
9- برای تأدیه تمام یا قسمتی از مهریه می‌توان مدت یا اقساطی قرار داد.


شرایط مهریه:
1- مالیت داشته باشد.
2- قابل تملك و نقل و انتقال باشد.
3- معلوم و معین باشد.
4- قدرت بر تسلیم و تسلم داشته باشد.
 

 

انواع مهریه 
مهر المسمی: مهری است كه در عقد نكاح تعیین شده یا تعیین آن به عهده شخص ثالثی گذارده شده است.
مهر المثل: مهری است كه در نكاح مفوضه البضع به حسب شرافت و اوضاع و احوال زوجه به او داده می‌شود. (ماده 1091 ق.م)
مهر السنه: مقدار آن 5/262 مثقال پول نقره مسكوك است.

مهر المتعه: مهری است كه در نكاح مفوضه البضع شوهر به زن مطلقه خود برای تعیین این مهر برخلاف مهرالمثل مهر و از حیث غنا و فقر ملاحظه می‌شود.
* مفوضه البضع: زوجه را در عقد نكاحی كه دائم بوده و مهر ذكر نشده باشد یا شرط عدم مهر شده باشد.
* مفوضه المهر: زوجه را در نكاح دائم (كه تعیین مقدار مهر را به اختیار شوهر یا زوجه یا ثالث گذاشته باشند.)

چند نكته:
- ممكن است مهر حال یا مدت دار باشد، اگر حال باشد زوجه می‌تواند بلافاصله بعد از عقد آن را مطالبه كند و تا وصول آن از تمكین نیز امتناع نماید.
- به مجرد عقد، زن مالك مهر می‌شود و می‌تواند هر نوع تصرفی كه بخواهد در آن بنماید.
- اگر مهریه وجه رایج باشد، متناسب با تغییر شاخص قیمت سالانه زمان تأدیه نسبت به سال اجرای عقد كه توسط بانك مركزی جمهوری اسلامی ایران تعیین می‌گردد محاسبه و پرداخت خواهد شد مگر این كه زوجین در حال اجرای عقد به نحو دیگری توافق كرده باشند.

مهریه ریالی
به طوری كه قبلاً نیز بیان شده مادة 1082 قانون مدنی مقرر داشته ( به مجرد عقد زن مالك مهر می باشد و می تواند هر نوع تصرفی كه بخواهد در آن بنماید)
در سال 76 تبصره ای به ماده مذكور الحاق شد كه به موجب آن (چنانچه مهریه وجه رایج باشد) متناسب با تغییر شاخص قیمت سالانه زمان تادیه نسبت به سال اجرای عقد كه توسط بانك مركزی جمهوری اسلامی ایران تعیین می گردد محاسبه و پرداخت خواهد شد مگر این كه زوجین در حین اجرای عقد به نحو دیگری تراضی كرده باشند.
براساس تبصره فوق بانك مركزی جمهوری اسلامی ایران طبق آئین نامه الحاق یك تبصره به ماده 1082 قانون مدنی مكلف است همه ساله شاخص سال قبل را تا پایان سه ماهه اول هر سال به قوه قضائیه ابلاغ نماید تا قوه قضائیه نیز شاخص مذكور را به واحدهای تابعه جهت اجرا ابلاغ نماید ( واحدهای تابعه : دادگاههای صالحه
سازمان ثبت اسناد و املاك كشور)
هرگاه مهریه وجه رایج باشد هریك از زوجین می تواند در خواست نماید تا میزان مهریه بر اساس شاخص بانك مركزی محاسبه و پرداخت گردد نحوه محاسبه مهریه وجه رایج عبارت از متوسط شاخص بها در سال قبل تقسیم بر متوسط شاخص بها در سال وقوع عقد ضربدر مهریه مندرج در عقد نامه .


محاسبه مهریه به شرح فوق در صورتی كه زوجه برای وصول مهریه خود از طریق دفتر ازدواج و اداره ثبت اسناد محل اقدام نماید مرجع صالح برای محاسبه مهریه وجه رایج اداره ثبت اسناد می باشد و چنانچه از طریق دادگاه صالحه برای وصول اقدام گردد مرجع صالح برای محاسبه مهریه وجه رایج دادگاه صلاحیت دار خواهد بود.

نفقه:
نفقه یعنی تأمین هزینه زندگی زن كه شامل خانه، اثاثیه، منزل، غذا، لباس، دارو و درمان بوده كه از زمان عقد دائم برعهده شوهر است.
- محاسبه میزان نفقه بر مبنای شئونات خانوادگی زن، عرف و عادت ساكنان هر منطقه و وضع مالی مرد می‌باشد.
- نفقه عبارت است از مسكن، لباس، غذا، اثاث خانه كه به طور متعارف با وضعیت زن متناسب باشد.
- هرگاه زن بدون مانع شرعی از ادای وظایف زناشویی امتناع كند مستحق نفقه نخواهد بود.
- زنی كه همسرش از پرداخت نفقه به وی خودداری كند هم می‌تواند شكایت كیفری كند و هم می‌تواند دادخواست حقوقی بدهد.
- هركس با داشتن استطاعت مالی، نفقه زن خود را در صورت تمكین ندهد و یا از پرداخت نفقه سایر اشخاص واجب النفقه امتناع كند دادگاه او را از سه ماه و یك روز تا 5 ماه حبس محكوم می‌نماید

گرد آورنده: علي اكبر ديبا

 
دو شنبه 23 بهمن 1391برچسب:, :: 8:33 PM :: نويسنده : بهناز صبوري راد

 ماده واحده - از تاريخ تصويب اين قانون زوجهايي كه قصد طلاق و جدايي از يكديگر را دارند بايستي جهت رسيدگي به اختلاف خود به دادگاه خانواده مراجعه و اقامه دعوي نمايند. چنانچه اختلاف فيمابين از طريق دادگاه و حكمين، از دو طرف كه برگزيده دادگاهند (آن طور كه قرآن كريم فرموده است) حل و فصل نگرديد دادگاه با صدور گواهي عدم امكان سازش آنان را به دفاتر رسمي طلاق خواهد فرستاد. دفاتر رسمي طلاق حق ثبت طلاقهايي را كه گواهي عدم امكان سازش براي آنها صادر نشده است، ندارند. در غير اين صورت از سردفتر خاطي، سلب صلاحيت به عمل خواهد آمد. تبصره 1: نحوه دعوت از حكمين و بررسي صلاحيت آنان به عهده دادگاه خانواده است كه آيين نامه اجرايي آن ظرف 2 ماه توسط وزير دادگستري تهيه و به تصويب رييس قوه قضائيه خواهد رسيد. تبصره 2: گزارش كتبي مبني بر عدم امكان سازش با توجه به كليه شروط ضمن عقد و مطالب مندرج در اسناد ازدواج جمهوري اسلامي ايران و نيز تعيين تكليف و صلاحيت سرپرستي فرزندان و حل و فصل مسائل مالي با امضاي حكمين شوهر و زن مطلقه و همچنين گواهي كتبي سلامت رواني زوجين در صورتي كه براي دادگاه مشكوك باشد به دادگاه بايد تحويل گردد. تبصره 3: اجراي صيغه طلاق و ثبت آن در دفتر، موكول به تاديه حقوق شرعي و قانوني زوجه (اعم از مهريه، نفقه، جهيزيه و غير آن) به صورت نقد مي باشد مگر در طلاق خلع يا مبارات (در حد آنچه بذل شده) و با رضايت زوجه و يا صدور حكم قطعي اعسار شوهر از پرداخت حقوق فوق الذكر. تبصره 4: در طلاق رجعي گواهي كتبي اسكان زوجه مطلقه در منزل مشترك تا پايان عده الزامي است و در صورت تحقق رجوع، صورتجلسه طلاق ابطال و در صورت عدم رجوع در مهلت مقرر، صورتجلسه طلاق تكميل و ثبت مي گردد، صورتجلسه تكميلي طلاق با امضاء زوجين و حكمين و عدلين و سردفتر و مهر دفترخانه معتبر است. تبصره 5: دادگاه خانواده در مواقع لزوم مي تواند از بين بانوان واجد شرايط قانون شرايط انتخاب قضات مشاور زن داشته باشد. تبصره 6: پس از طلاق در صورت درخواست زوجه مبني بر مطالبه حق الزحمه كارهايي كه شرعا به عهده وي نبوده است، دادگاه بدواً از طريق تصالح نسبت به تامين خواسته زوجه اقدام مي نمايد و در صورت عدم امكان تصالح، چنانچه ضمن عقد يا عقد خارج لازم، در خصوص امور مالي، شرطي شده باشد طبق آن عمل مي شود، در غير اين صورت هرگاه طلاق بنا به درخواست زوجه نباشد، و نيز تقاضاي طلاق ناشي از تخلف زن از وظايف همسري يا سوء اخلاق و رفتار وي نباشد، به ترتيب زير عمل مي شود. الف. چنانچه زوجه كارهايي را كه شرعا به عهده وي نبوده، به دستور زوج و با عدم قصد تبرع انجام داده باشد، و براي دادگاه نيز ثابت شود، دادگاه اجرت المثل كارهاي انجام گرفته را محاسبه و به پرداخت آن حكم مي نمايد. ب. در غير مورد بند " الف" با توجه به سنوات زندگي مشترك و نوع كارهايي كه زوجه در خانه شوهر انجام داده و وسع مالي زوج، دادگاه مبلغي را از باب بخشش (نحله) براي زوجه تعيين مي نمايد. تبصره 7: گواهي وجود يا عدم وجود جنين توسط پزشك ذي صلاح و آزمايشگاه مربوطه بايد تحويل گردد.

ماده واحده قانون اصلاح مقررات طلاق مصوب 1371، مردی را که خواهان طلاق استمکلف بهپرداخت حقوق مالی زن شامل اجرت‌المثل، نحله و تا نصف دارایی، نفقه و مهریهنمودهاست. نحله تأسیس حقوقی است که با قانون اصلاح مقررات طلاق وارد حقوق ایرانشد. اگرچه طبق ماده (336) قانون مدنی هیچ کاری بدون اجرت نیست اما الزام مرد بهپرداختاجرت کارهای زن در خانه در قانون سال 1371 مقید به شرایطی شده است. در صورتعدموجود شرط مالی حین عقد نکاح، اجرت‌المثل باید براساس کارهایی که زن در منزلشوهرانجام داده محاسبه گردد و نحله آنگاه به زن تعلق می‌گیرد که فاقد شرایطتعلقاجرت‌المثل یا شرط نصف دارایی باشد. پیش‌بینی حقوق مالی زن حین رأی طلاق بهدرخواستزوج در اکثریت قریب به اتفاق موارد به منزله‌ی پرداخت این حقوق به زن نیستزیرا زوجمی‌تواند از اجرا و ثبت طلاق منصرف گردد و نتیجه‌ی این انصراف نه تحکیمخانوادهبلکه بلاتکلیفی و سرگردانی زن خواهد بود. رویه‌ی قضایی درمورد حقوق مالی زندر حینطلاق با تشتت و چند گانگی روبه‌رو است و رویه‌ی قضایی نتوانسته است نواقص وابهام‌های ناشی از ماده واحده طلاق را برطرف کند.

 

 
سه شنبه 16 آبان 1391برچسب:, :: 1:6 AM :: نويسنده : بهناز صبوري راد

   مهریه:

مهریه مال معین یا چیزی است که قائم مقام مال است که در عقد نکاح بر ذمه مرد قرار میگیرد ودر صورت مطالبه زن، وی مکلف است مهریه اش را بپردازد و این حق ارتباطی بهطلاق و نفقه ندارد.
اگر مهریهوجه نقد یا در حکم نقد مانند سکه و طلا باشد زن با در دست داشتن سند رسمیازدواج میتواند به دفتر ازدواج و یا دایره اجرای ثبت (مستقر در اداره ثبتاسناد محل وقوع ازدواج) مراجعه و در فرم خاصی که در آن دایره موجود استتقاضای صدور اجرائیه کند.

اجرائیه به شوهرابلاغ میشود و به او 10 روز مهلت داده خواهد شد تا طلب همسرش را پرداختکند. در صورتی که شوهر در این مدت دین خود را نپردازد زن میتواند با معرفیاموال و دارایی شوهر به اجرای ثبت، تقاضا کند اموال او توقیف شود و نیزمیتواند مطالباتی را که شوهر از اشخاص دیگری دارد و یا موجودی حسابهایبانکی او را توقیف کند.

زن همچنینمیتواند تقاضای توقیف حقوق شوهر را از سازمانها و مؤسسه های دولتی و یاخصوصی داشته باشد و تا میزان یک چهارم حقوق (مادام که شوهر متأهل است) ونیز یک سوم آن را (در صورتی که زن و شوهر از یکدیگر جدا شوند و تا زمانی کهشوهر زن دیگری اختیار نکرده) توقیف کند.

اگر مهریه سکه یاطلا باشد و شوهر نتواند اصل آن را بپردازد، قیمت روز مطالبه آنها (روزی کهزن آن را از طریق اجرای ثبت و یا دادگاه مطالبه میکند) ملاک اجرای قانونیحکم است. اگر سند ازدواج رسمی نباشد، زن برای مطالبه مهریه خود باید ازطریق تسلیم دادخواست به دادگاه اقدام کند.
مادتین
                 ماده 1078 قانون مدنی

هر چیزی را که مالیتداشته و قابل تملک نیز باشد میتوان مهر قرار داد.

                ماده 1079 قانون مدنی

     مهر باید بینطرفین تا حدی که رفع جهالت آنها بشود معلوم باشد.

               ماده 1080 قانون مدنی                                                             

                  تعیین مقدار مهر منوط به تراضی طرفین است.

               ماده 1082 قانون مدنی

               به مجردعقد، زن مالک مهر میشود و میتواند هر                         نوعتصرفی که بخواهد درآنبنماید.

 

 

 
پنج شنبه 11 آبان 1391برچسب:, :: 7:45 PM :: نويسنده : بهناز صبوري راد

نکاح از عقود رضایی استو زن و مرد با بیان صریح اراده خویش و با توافق، آن را به وجود می‌آورند.

البته مقنن به منظورحفظ نظم عمومی و سهولت اثبات عقد نکاح که آثار مهمی در جامعه دارد، مقرراتیرا در جهت ثبت آن در نظر گرفته و جنبه تشریفاتی به عقد نکاح داده است.

بر خلاف انعقاد عقدنکاح که منوط به رضایت و توافق طرفین است، در انحلال آن به زوج اختیاراتبیشتری داده شده است و غیر از موارد فسخ که بطور محصور در قانون مدنی و شرعاحصاء گردیده است و زن و مرد در این موارد حق فسخ نکاح را دارند، انحلالعقد نکاح با عنوان «طلاق» از حقوق زوج است و باید گفت ایقاعی است یک طرفهاز ناحیه زوج.

طلاق ایقاع است؛ زیراصرفاً به اراده مرد یا نماینده او واقع می‌شود و رضایت زن بر آن بی‌تأثیراست

مستثنیات اختصاص حقطلاق به زوجه در سه مورد در فقه و به تبع آن در قانون مدنی مطرح گردیده است

که عبارتند از :

مواد 1129 ترک انفاق

1130 بروز عسروحرجبرای زوجه از ادامه زندگی زناشویی) و

1029 غایبمفقود‌الاثر

قبل از انقلاب اسلامی،قانون حمایت خانواده مصوب 1353 در ماده 8 زوجین (زن یا مرد) را مجاز دانستهبود در صورت احراز موارد احصایی در چهارده بند این ماده با مراجعه بهدادگاه مدنی خاص تقاضای صدور گواهی عدم امکان سازش نمایند.

این موارد عبارت بودنداز:

توافق زوجین بر طلاق،

امتناع زوج از انفاق بهزوجه و عدم امکان الزام وی به تأدیه نفقه،

عدم تمکین زن از شوهر،

سوء معاشرت هریک اززوجین به حدی که غیر قابل تحمل باشد،

ابتلاء به امراض صعبالعلاج که زندگی را برای طرف دیگر مخاطره آمیز کند،

جنون زوجین به گونه‌ایکه موجب فسخ نکاح نباشد،

عدم رعایت دستور دادگاهدر مورد منع اشتغال به کار یا حرفه‌ای که منافی با مصالح خانوادگی یاحیثیات شوهر یا زن باشد،

محکومیت قطعی هر یک اززوجین به گونه‌ای که منجر به بازداشت پنج سال یا بیشتر وی شود، اعتیاد مضرکه موجب اختلال در زندگی زناشویی شود،

ازدواج مجدد زوج یا عدماجرای عدالت درباره همسران،ترک زندگی خانوادگیتوسط هر یک از زوجین،محکومیت قطعی هر یک اززوجین در اثر ارتکاب به جرمی که مغایر با حیثیت طرف دیگر باشد،

عقیم بودن یکی اززوجین، مفقود الاثر بودن یکی از زوجین وفق مقررات ماده 1029 قانون مدنی.

همچنین مطابق ماده 4قانون راجع به ازدواج مصوب 1310، طرفین عقد ازدواج می‌توانستند هر شرطی کهمخالف با مقتضای عقد مزبور نباشد، در ضمن عقد ازدواج یا عقد لازم دیگربنمایند.

مثل اینکه شرط کنندهرگاه شوهر در مدت معینی غایب شده یا ترک انفاق کند یا بر علیه حیات زن سوءقصد کرده یا سوء رفتاری نماید که زندگانی زناشویی غیر قابل تحمل شود، زنوکیل و وکیل در توکیل باشد که پس از اثبات تحقق شرط در محکمه و صدور حکمقطعی، خود را به طلاق بائن مطلقه سازد.

وضع ماده 4 قانونازدواج در هدایت زوجین به جعل شروط ضمن عقد نکاح دارای مبانی شرعی بود؛ امابا مداقه در ماده 8 قانون حمایت خانواده تزلزل یا بهتر بگوییم فقدان پایهشرعی بر آن، و همچنین تعارض آن با ماده 1133 قانون مدنی بعنوان قانون مادرآشکار بود.

ماده 8 بر خلاف ماده 1133، حق طلاق زوج را منوط به موارد احصایی نموده بود، همچنین برای زوجه درسیزده مورد حق طلاق قائل شده بود که این نیز فاقد مبنای صحیح بود.

با این وصف باید گفت ازآنجا که وفق ماده 1133 قانون مدنی، زوج بدون توجیه و بیان علت، حق طلاقداشت در جهت توسل به این حق، نیازی به اثبات تخلف مندرج در بندهای ماده 8قانون حمایت خانواده نداشت.

از سوی دیگر، نظر براینکه مطابق ماده 1119 ق.‌م طرفین عقد ازدواج می‌توانند هر شرطی که مخالفبا مقتضای عقد مزبور نباشد، بنمایند، ماده 4 قانون راجع به ازدواج که تکرارناقص ماده 1119 ق.م بود مطلب جدیدی را در برنداشت.

از مقنن تکرار مقرراتبدون اخذ نتیجه مطلوب بعید است؛ زیرا صرفاً با افزایش حجم قوانین به تحصیلحاصل دست می‌بازد.

شاید در توجیهعملکرد مقنن قبل از انقلاب اسلامی بتوان گفت او در جهت اعطای حق طلاق بهزوجه، مواردی را که می‌تواند موجب عسروحرج زوجه باشد احصاء کرد.و بر مبنای قاعده نفی عسروحرج موارد سیزده‌گانه مندرج در ماده 8را وضع نموده بود.

با رد این نظر، در پاسخباید گفت موارد احصایی می‌تواند موجب عسروحرج زوجه باشد، اما از آن جا کهعسروحرج با توجه به عرف و شخصیت و وضعیت خاص زوجه قابل سنجش است، لذا چنیننظری مردود است.

چه بسا زنی به لحاظشخصیت و موقعیت خانوادگی خویش از ازدواج مجدد زوج به تنگ آمده و در عسروحرجقرار گیرد و زن دیگر، حتی به ازدواج مجدد زوج بدون هیچ اکراهی رضایت دهد.

پس از انقلاب اسلامیایران، اصل چهارم قانون اساسی، کلیه قوانین و مقررات را محدود به موازینشرعی نمود و با توجه به اوامر مورخ 31/5/1361 بنیانگذار جمهوری اسلامیایران مبنی بر اینکه به قوانین مخالف شرع نباید عمل شود، حذف قوانین خلافصریح شرع ضروری به نظر می‌رسید.

همچنین وفق تبصره 2ماده 3 لایحه قانونی دادگاه مدنی خاص مصوب 1358 موارد طلاق به قانون مدنی واحکام شرع محدود گردید و این ماده به طور ضمنی ماده 8 قانون حمایت خانوادهرا نسخ نمود.

از سوی دیگر مشکلاتعدیده‌ای که از دادن حق یک طرفه طلاق به زوج و عدم آشنایی عامه از حقوقخویش در وضع شروطی در ضمن عقد نکاح که به زوجه اختیار طلاق دهد، ایجاد شدموجب گردید مقنن به فکر چاره افتد.

این چاره جویی با دوگام تحقق یافت:

اول ـ اصلاح ماده 1130قانون مدنی در سال 1361 به شرح ذیل:

در مورد زیر زنمی‌تواند به حاکم شرع مراجعه و تقاضای طلاق نماید. در صورتی که برای محکمهثابت شود که دوام زوجیت موجب عسروحرج است، می‌تواند برای جلوگیری از ضرر وحرج،زوج را اجبار به طلاق نماید و در صورت میسر نشدن به اذن حاکم شرع طلاقداده می‌شود»

دوم‌ـ جعل شروطی درنکاحنامه‌های رسمی که به موجب آن در موارد دوازده‌گانه به زوجه حق طلاقداده شده است.

متن نکاحیه با شروط مذکور که به تصویب شورای عالی قضایی رسید، طی شماره‌های 34823/1 ـ 19/7/61 و 31824/1 ـ 28/6/62 به سازمان ثبت اسناد و املاک کشور ابلاغ گردید.

 
پنج شنبه 11 آبان 1391برچسب:, :: 7:29 PM :: نويسنده : بهناز صبوري راد

معاون اموراسناد هویتی سازمان ثبت احوال کشور با اعلام اجرای

 دستورالعمل جدید تغییرنام در سال جاری، گفت: به این ترتیب برای

تغییر نام دیگر نیازی برای مراجعهبه دادگاه نیست.

دکتر محسن کرمی در نشستی خبری، با اشاره به اینکهدر گذشته مردم

برای تغییر نام به زحمت می‌افتادند، اظهار کرد: رویه قبلیتغییر نام این

بود که متقاضیان باید دادخواست خود را به دادگاه تسلیم کرده وبا کمک

وکیل، در دادگاه از خود دفاع می‌کردند.

وی ادامه داد: بههمین دلیل بعضا متقاضیان تغییر نام از روش‌های

غیراصولی استفاده کرده واظهارات خلاف واقع مطرح می‌کردند تا

موافقت دادگاه را برای تغییر نام جلبکنند.

کرمی با اشاره به تدوین دستورالعمل جدید تغییر نام درثبت احوال با

استفاده از ظرفیت‌های قانونی، عنوان کرد: شورای عالی ثبت‌احوال نیز

این دستورالعمل را به تصویب رسانده و بر اساس آن، اختیار تغییر نام

نیز، همچون تغییر نام خانوادگی به سازمان ثبت احوال داده شده و فرایند

رجوع به دادگاه برای تغییر نام کاملا حذف شده است.

معاون امور اسناد هویتی با اشاره به اینکه از ابتدای اجرای این

دستورالعمل جدید در اردیبهشت سال جاری تا کنون، یکهزار و ۱۱۴ مورد

 درخواست تغییر نام به ثبت احوال رسیده است، گفت: این درخواست‌ها در

کمیته ویژه‌ای با عنوان «کمیته نام» که در سازمان ثبت احوال تشکیل شده،

 رسیدگی می‌شود و در صورتی که مغایرتی با دستورالعمل جدید تغییر نام

وجود نداشته باشد، با آن موافقت می‌شود.

به گفته کرمی، در چهار ماه گذشته
۶۷۸ درخواست تغییر نام که بر اساس

دستورالعمل جدید به آن رسیدگی شده، مورد موافقت قرار گرفته است و با


۴۲۸ درخواست نیز به علت مغایرت با ضوابط دستورالعمل، موافقت نشده

است.

وی در ادامه، به برخی ضوابط دستورالعمل جدید تغییر نام اشاره و

خاطرنشان کرد: تغییر نام‌های کم‌اقبال با فراوانی کم به نام‌های مناسب با

فراوانی بیشتر با توجه به آمار پنج سال قبل، الحاق یا اضافه کردن واژه یا

نام به اول یا آخر اسامی و یا حذف آن از موارد ذکر شده در دستورالعمل


تغییر نام است.

معاون امور اسناد هویتی تاکید کرد: اسامی غیر ایرانی نیز ممنوع بوده و


امکان تغییر آن به نام‌های مناسب ایرانی وجود دارد.

وی با اشاره به تشکیل کمیته مشورتی نام در
۳۱ استان کشور، تصریح


کرد: اعضای هیات علمی دانشگاه‌ها با مدارک تحصیلی دکترای


زبان‌شناسی و ادبیات فارسی که با ویژگی قومیت‌های مختلف در


 استان‌های خاص آشنا هستند، اعضای این کمیته‌های مشورتی را تشکیل


می‌دهند.

امکان تغییر نام بدون نیاز به حکم دادگاه

معاون اموراسناد هویتی سازمان ثبت احوال کشور با اعلام اجرای

 دستورالعمل جدید تغییرنام در سال جاری، گفت: به این ترتیب برای

تغییر نام دیگر نیازی برای مراجعهبه دادگاه نیست.

دکتر محسن کرمی در نشستی خبری، با اشاره به اینکهدر گذشته مردم

برای تغییر نام به زحمت می‌افتادند، اظهار کرد: رویه قبلیتغییر نام این

بود که متقاضیان باید دادخواست خود را به دادگاه تسلیم کرده وبا کمک

وکیل، در دادگاه از خود دفاع می‌کردند.

وی ادامه داد: بههمین دلیل بعضا متقاضیان تغییر نام از روش‌های

غیراصولی استفاده کرده واظهارات خلاف واقع مطرح می‌کردند تا

موافقت دادگاه را برای تغییر نام جلبکنند.


کرمی با اشاره به تدوین دستورالعمل جدید تغییر نام درثبت احوال با


استفاده از ظرفیت‌های قانونی، عنوان کرد: شورای عالی ثبت‌احوال نیز


این دستورالعمل را به تصویب رسانده و بر اساس آن، اختیار تغییر نام


نیز، همچون تغییر نام خانوادگی به سازمان ثبت احوال داده شده و فرایند


رجوع به دادگاه برای تغییر نام کاملا حذف شده است.

معاون امور اسناد هویتی با اشاره به اینکه از ابتدای اجرای این


دستورالعمل جدید در اردیبهشت سال جاری تا کنون، یکهزار و ۱۱۴ مورد


درخواست تغییر نام به ثبت احوال رسیده است، گفت: این درخواست‌ها در


کمیته ویژه‌ای با عنوان «کمیته نام» که در سازمان ثبت احوال تشکیل شده،


رسیدگی می‌شود و در صورتی که مغایرتی با دستورالعمل جدید تغییر نام

 وجود نداشته باشد، با آن موافقت می‌شود.

به گفته کرمی، در چهار ماه گذشته
۶۷۸ درخواست تغییر نام که بر اساس

 

دستورالعمل جدید به آن رسیدگی شده، مورد موافقت قرار گرفته است و با


۴۲۸ درخواست نیز به علت مغایرت با ضوابط دستورالعمل، موافقت نشده

 است.

وی در ادامه، به برخی ضوابط دستورالعمل جدید تغییر نام اشاره و


خاطرنشان کرد: تغییر نام‌های کم‌اقبال با فراوانی کم به نام‌های مناسب با


فراوانی بیشتر با توجه به آمار پنج سال قبل، الحاق یا اضافه کردن واژه یا


نام به اول یا آخر اسامی و یا حذف آن از موارد ذکر شده در دستورالعمل


تغییر نام است.

معاون امور اسناد هویتی تاکید کرد: اسامی غیر ایرانی نیز ممنوع بوده و


امکان تغییر آن به نام‌های مناسب ایرانی وجود دارد.

وی با اشاره به تشکیل کمیته مشورتی نام در
۳۱ استان کشور، تصریح


کرد: اعضای هیات علمی دانشگاه‌ها با مدارک تحصیلی دکترای


زبان‌شناسی و ادبیات فارسی که با ویژگی قومیت‌های مختلف در


 استان‌های خاص آشنا هستند، اعضای این کمیته‌های مشورتی را تشکیل


می‌دهند.

 
یک شنبه 9 مهر 1391برچسب:, :: 10:43 AM :: نويسنده : بهناز صبوري راد

تعدد زوجات در وضعیت کنونی

سرنوشت قانون حمایت خانواده درباره تعدد زوجات به طوردقیق مشخص نیست. در حالیکه هیچ متن قانونی آن را نسخ نکرده است اما دادگاهها از اجرای کامل مفاد آن خودداری می ورزند. البته مشکلات و موانع اقتصادی و عوامل دیگر سبب شده که درجامعه تعدد زوجات روز به روز در حال کاهش باشد عرف جامعه ما نیز دیگراکنون به سختی آن را می پذیرد. با این حال چون تعدد زوجات عملا ضمانت اجرای کیفری ندارد ومردی را که ازدواج مجدد نماید نکاحش از نظر مدنی صحیح است و مجازات کیفریهم متوجه وی نمی گردد ممکن است باب سوءاستفاده مردان سست ایمان باز شود،دخالت قانونگذار با رعایت تمام جوانب قضیه لازم به نظر می رسد.

محدودیت تعدد زوجات به موجب شروط ضمن عقد

در عقدنامه های جدید نکاح، براساس تصمیمات شورای عالیقضایی (مصوبات مورخ ۱۹/۷/۶۱ و ۲۸/۶/۶۲ ) شروطی به چاپ رسیده است که در امضاو پذیرش آنها به زوجینی که عقد نکاح را منعقد می نمایند پیشنهاد شده است. در این شرط بیشتر حقوق زنان لحاظ گشته است و شاید اندیشهگنجاندن این شروط آن بوده است که آنچه به علت غیرشرعی بودن نمی توانست شکلقانون به خود بگیرد در قالب شرط ضمن عقد صورت شرعی بگیرد.

در عقدنامه های نکاح آمده است:ضمن عقد نکاح یاعقدخارج لازم زوج به زوجه وکالت بلاعزل با حق توکیل غیر داد که در مواردمشروحه زیر با رجوع به دادگاه و اخذ مجوز از دادگاه پس از انتخاب نوع طلاقخود را مطلقه نماید و نیز به زوجه وکالت بلاعزل با حق توکیل غیر داد تا درصورت بذل از طرف او قبول نماید.

یکی از مواردی که زن می تواند حسب مورد تقاضای صدور اجازهطلاق نماید این است که زوج همسر دیگری بدون رضایت زوجه اختیار کند یا بهتشخیص دادگاه نسبت به همسران خود اجرای عدالت ننماید.

بنابراین هرگاه این شرط به هنگام عقد ازدواج به امضایزوجین رسیده باشد زوج باید در اختیار نمودن همسر دوم رضایت زن اول خود رابدست آورد وگرنه او می تواند با مراجعه به دادگاه خود را مطلقه نماید و چونوکالت داده شده به وی، شامل وکالت در انتخاب نوع و همچنین وکالت در قبولبذل از طرف شوهر می باشد، زن می تواند طلاق خلع را بگزیند و زوج را از حقرجوع در زمان عده محروم نماید. شرط مذکور عام است و در تمام مواردی که زوجبدون رضایت زوجه، زن دیگری اختیار می کند، زوجه حق طلاق پیدا می کند.

نگاهی به تعدد زوجات و محرومیتهای ایجاد شده در آن درحقوق کشورهای اسلامی

تعدد زوجات در کشورهای اسلامی مدتها، آزاد وبدون قید و شرط بوده است و مرد هرگاه می خواسته، می توانسته است زنانمتعددی را به عقد خود درآورد. نخستین بار در دوره عثمانی بود که به سال۱۹۱۷تعدد زوجات تا حدی محدود شد. در این کشور بدوناینکه تعدد زوجات را ممنوع سازند بدین بسنده کردند که زن میتواند قانونا در قرارداد ازدواج خود شرط کند که چنانچه شوهرش همسر دیگریاختیار کند وی بتواند درخواست طلاق قضایی بنماید.پس از آن دیگر کشورهایاسلامی محدودیتهایی بر ازدواج دوباره مرد مقرر گردید اکنون تعدادی از اینکشورها مقرر کرده اند که مرد تنها با اجازه دادگاه می تواند، قراردادازدواج مجدد منعقد نماید. در سوریه تنها معیار مالیپذیرفته شده است و مقررشده که هرگاه بر دادگاه ثابت شود که مرد قادر به تامین مخارج دو همسر نیستمی تواند از صدور اجازه برای ازدواج مجدد خودداری نماید. در عراق نه تنها باید شوهر صلاحیت مالی برایاداره بیش از یک زن را داشته باشد بایستی شوهر در ازدواج دوم منفعتی مشروعداشته باشد که منظور از این منفعت عمدتا ابتلای زن اول به نازایی یا بیماریاست. گذشته از این اگر خوف از عدم اجرای عدالت وجود داشته باشد، تعدادزوجات مجاز نخواهد بود و احراز این امر با قاضی است. در مراکش ابتدا مقرر شد که زن حق دارد که هنگام ازدواج باشوهر خود شرط کند که در صورت ازدواج دوباره مرد وی حق طلاق داشته باشد. پس از آن در قانون حکم عامی گنجاندند که هرگاه بیم هرگونه بی عدالتی میان همسران برود، تعدد زوجات مجاز نخواهد بود و مقرر کردند کهحتی جایی هم که زن اول هیچ شرطی راجع به این موضوع نکرده باشد، باز میتواند در صورتی که شوهرش زن دیگری اختیار کند به دادگاه مراجعه کند وهرگونه جبران زیان ناشی از این اقدام را خواستار شود. همچنین ازدواج دومبدون اطلاع زن دوم، از زن داشتن شوهر منعقد نخواهد شد. در تونس تعدد زوجات به کلی ممنوع گشته است. اگر کسی دراین کشور اقدام به ازدواج مجدد نماید علاوه بربطلان نکاح به حبس و جریمه یایکی از این دو محکوم خواهد شد. مستند شرعی این ممنوعیت به نظر قانونگذارتونس آیه ۱۲۹ از سوره نساء است که به تصویری که از بیان آیه به عمل آمده میگویند اجرای عدالت بین زنان متعدد از دید شارع غیرممکن است و به همین دلیلازدواج مجدد یا تعدد زوجات ممنوع و غیرشرعی گردیده است.

تعدد زوجات در حقوق فرانسه

یکی از موانع ازدواج در حقوق فرانسه که مبتنی بر اخلاق و نظمعمومی است، وجود عقد ازدواجی است که پیش از ازدواج دوم منحل نشده باشد. ایناصل معروف بهتک همسریاست که از ماده ۱۴۷ قانون مدنی به وضوحبرمی آید.

این ماده مقرر می دارد:نمی توان پیش از انحلال ازدواج اول،عقد دومی را منعقد نموداصل تک همسری عامتر از ممنوعیت تعدد زوجات است وممنوعیت چند شوهری را هم در برمی گیرد. برخی از اساتید حقوق مدنی فرانسه از اصل فوق، یعنی از ممنوعیتنکاح قبل از انحلال عقد نخستین و به گونه دقیق تر ممنوعیت چند شوهری و چندزنی (تعدد زوجات) به عنوان یکی از پایه های تمدن اروپایی و یا به عنوان یکیاز ارکان و مبانی جامعه غربی یاد کرده اند که ممنوع می سازد یک شوهرهمزمان دو یا چند زن در اختیار داشته یا یک زن همزمان در عقددو یا چند مردباشد. قانون برای اینکه این ممنوعیت را تضمین نماید وچند زنی و چند شوهری را از میان ببرد تمهیداتی را اندیشیده است. از سویدیگر قانون، چند زنی با چند شوهری را جرم تلقی کرده و کسانی را که بدونانحلال ازدواج اول به انعقاد عقد دیگری مبادرت می ورزند مجازات می کند. مجازات مرتکبین یک سال حبس و جریمه می باشد که علاوه بر زوجین مامور ثبتاحوال هم که با آگاهی از وجود ازدواج اول اقدام به عقد می نماید مشمول چنینمجازاتی خواهد شد. این تدابیر سبب گشته که چند زنی یا چند شوهری در فرانسهبسیار کم اتفاق افتد.

نگارش:علي اكبر ديبا

چاپ شده در روزنامه اعتماد.(بهمن ماه )1387

 
یک شنبه 9 مهر 1391برچسب:, :: 10:33 AM :: نويسنده : بهناز صبوري راد

تعدد زوجات

تعدد زوجات ریشه تاریخی بسیار قدیمی دارد و از دوران هایبسیار گذشته وجود داشته است. ویل دورانت از نویسندگانی است که محیط طبیعی واقتضائات زندگی آن روز را علت تعدد زوجات دانسته و بارها نظر خود را تکرارکرده است و وی در کتاب تاریخ تمدن می نویسدعللی که سبب پیدایش عادتتعدد زوجات در اجتماعات ابتدایی گشته فراوان است. به واسطه اشتغال مردان به جنگ و شکار، زندگی مرد بیشتر درمعرض خطر بوده و به همین جهت مردان بیشتر از زنان تلف می شدند. بی شک تعددزوجات در اجتماعات ابتدایی امر مناسبی بوده، زیرا عدد زنان بر مردان فزونیداشته است> و رواج تعدد زوجات میان پارسها را چنین توجیه می کند که دریک اجتماع که اساس آن بر سپاهیگری و نیروی نظامی قرار دارد، احتیاج به آنهست که هرچه ممکن است تعداد فرزندان زیادتر شود.به هر حال چند زنی از مدتهاقبل از ظهور اسلام رایج بوده است و این رسم در میان اعراب نیز سنت دیرینهبوده است. قانون مدنی مصوب ۱۳۱۳ به پیروی از فقه امامیه تعدد زوجاترا مجاز دانسته بود. هر چند که در هیچ ماده ای بدین مطلب تصریح نشده بوداما از چندین ماده می توان دریافت که ازدواج مجدد مرد قانونی است و مرد میتواند زنان متعدد بگیرد. در ماده ۹۰۰ قانون مدنی آمده است:فرض دو وارث ربعترکه است ۱ - ... ۲- زوجه یا زوجه ها در صورت فوت شوهر بدون اولاد> واژهزوجه ها در این ماده بیانگر قانونی بودن جمع چند زن می باشد.این واژهدرماده ۹۴۲ ق.م تکرار شده است. در این ماده صراحتا اصطلاح تعدد زوجات بهکار رفته است: <در صورت تعدد زوجات، ربع یا ثمن ترکه که تعلق به زوجهدارد بین همه آنها بالسویه تقسیم می شودماده ۱۰۳۴ ق.م نیز مقرر می دارد:هر زنی را که خالی ازموانع نکاح باشد می توان خواستگاری نمود. در این ماده و مواد دیگرقانون مدنی اشاره ای به منع ازدواج مرد نشده است و مرد می تواند از هر زنیکه از موانع نکاح خالی باشد، خواستگاری نماید. ماده ۱۰۴۸ ق.م نیز تایید دیگری بر قانونی بودن چند زنیاست: <جمع بین دو خواهر ممنوع است اگر چه به عقد منقطع باشد.مفهوممخالف این ماده این است که جمع بین دو زن که نسبت خواهری بین آنها نباشد،ممنوع نیست. سرانجام ماده ۱۰۴۹ ق.م مقرر می دارد:هیچ کس نمی تواند دختر برادر زن یا دختر خواهرزن خود را بگیرد، مگر با اجازه زن خود.

موارد فوق حاکی از قانونی بودنتعدد زوجات و عدم منع آن در قانون است. هر چند در قانون مدنی و قوانیندیگر، حدود اختیار مرد در تعدد زوجات معین نشده بود اما با تبعیت از قرآنکریم و فقهای امامیه عرف و عادت جامعه ما این حدود را منحصر به زن می کرد ومرد را مجاز نمی دانست که بیش از چهار زن به عقد دائم در اختیار خودبگیرد.

تعدد زوجات در قانون حمایت خانواده سال ۱۳۴۶

تا سال ۱۳۴۶ نظام تعدد زوجات در حقوق ایران بی هیچ قیدیکاملا مجاز بود. مرد می توانست تا چهار زن به نکاح دائم به عقد خود درآوردبی آنکه مرجعی درخصوص قدرت اجرای عدالت که قرآن کریم بدان تصریح کرده بودتحقیق نماید. نخستین تحول قانونی در این خصوص توسط قانون حمایت خانوادهسال ۱۳۴۶ ایجاد شد. تا این زمان مرد در گرفتن زنان متعدد اختیار تام داشت وهموبود که خود داشتن یا نداشتن قدرت اجرای عدالت را احراز می کرد و درواقع بی هیچ تحقیقی، به صرف اراده می توانست تجدید فراش نماید. سوء استفاده برخی مردان از این آزادی قانونگذار را بهواکنش واداشت و سبب شد که قانونگذار بی آنکه تعدد زوجات را ممنوع سازد آنرا تحت نظارت مرجع قضایی قرار دهد و تحقیق درباره قدرت اجرای عدالت را بهدادگاه واگذار نماید. در ماده ۱۴ این قانون آمده بود: هرگاه مرد بخواهد باداشتن زن، زن دیگری اختیار نماید باید از دادگاه تحصیل اجازه بنماید. دادگاه وقتی اجازه اختیار همسر تازه خواهد داد که باانجام اقدامات ضروری و در صورت امکان تحقیق از زن فعلی، توانایی مالی مرد وقدرت او را به اجرای عدالت احراز کرده باشد. هرگاه مرد بدون تحصیل اجازه از دادگاه مبادرت به ازدواجنماید به مجازات مقرر در ماده ۵ قانون ازدواج مصوب ۱۳۱۰ - ۱۳۱۶ محکوم خواهدشد.لازم به ذکر است که مجازات موضوع ماده ۵ قانون ازدواج نیز۶ماه تا یک سال حبس می باشد.در دادن اجازه دادگاه، رضایت زن اول شرط نبودو دادگاه در صورت لزوم می توانست بدون رضایت زن اول نیز اجازه دهد که مرددوبار ازدواج نماید. هر چند در عمل دادگاه ها به ندرت از اختیار خود درصدور اجازه استفاده می کردند. هرگاه ازدواج دوم مرد بدون رضایت همسر اولصورت گرفته بود او از این حق برخوردار بود که از دادگاه تقاضای صدور گواهیعدم امکان سازش برای طلاق نماید، این بود که زوج بدون رضایت زوجه همسردیگری اختیار کرده باشد. بدین گونه، قانون حمایت خانوادهسال ۴۶ ، از دیدگاه حقوق زنان گامی مثبت و ارزنده تلقی می گردید که تا حدیاز اختیار مطلق مردان در تعدد زوجات کاست و مقام قضایی را برای اولین بارناظر بر این امر قرار داد.

قانون حمایت خانواده سال۱۳۵۳

دومین قانون حمایت خانواده، تغییرات اساسی تری دربارهتعدد زوجات در بر داشت. برخلاف قانون پیشین که دخالت دادگاه را محدود بهاحراز توانایی مالی و قدرت اجرای عدالت نموده بود، قانون اخیر این امر راکافی ندانسته و مواردی را که مرد می تواند با داشتن زن، همسر دیگری اختیارنماید صریحا مشخص و محصور گردانیده است. نگارش قانون به گونه ای استکه تصور می رود اجازه دادگاه فقط درباره زن دوم است و عقدکردن زن سوم و چهارم به هیچ وجه قانونی نمی باشد. به موجب ماده ۱۶ اینقانونمرد نمی تواند با داشتن زن همسر دوم اختیار کند مگر در مواردزیر:

۱) رضایت همسر اول

۲) عدم قدرت همسر اول به ایفای وظایف زناشویی

۳) عدم تمکین زن از شوهر

۴) ابتلای زن به جنون یا امراض صعب العلاج موضوع بندهای ۵و ۶

ماده ۸ ق حمایت خانواده

۵) محکومیت زن وفق بند ۸ ماده ۸ ق.ح.خ

۶) ابتلاء زن به هر گونه اعتیاد مضر برابر بند ۹ ماده ۸

۷ ) ترک زندگی خانوادگی از طرف زن

۸) عقیم بودن زنغایب یا مفقودالاثر شدن زن برابر بند ۴ ماده ۸

 

رضایت همسر اول جزو یکی از مواردی است که مرد با وجود آنمی تواند همسر جدید اختیار نماید. مطابق ماده ۱۷ قانون جدید حمایت خانوادهبرخلاف قبل، حتی اگر زن اول، خود رضایت داده باشد که شوهرش همسر دیگریاختیار نماید، می تواند از دادگاه تقاضای صدور گواهی عدم امکان سازش برایطلاق نماید.

 
شنبه 8 مهر 1391برچسب:, :: 7:5 PM :: نويسنده : بهناز صبوري راد

جوامع بشری در گذر زمان دچار دگرگونی شده، ضمن فراز ونشیب های بسیار راه تکامل می پیمایند. حقوق هم به تناسب آن متحول شده و درهر عصری متناسب با شرایط و اوضاع و احوال آن عصر چهره جدیدی به خود میگیرد. حقوق زنان نیز که بازتابی از سنتها، نگرشها و اوضاع و احوال حاکم برهر جامعه است، همواره در تحول و دگرگونی بوده است. اما قاعده کلی در تحول حقوق زنان این بوده است که تغییراتاین حوزه از حقوق، حالتی مثبت و روندی رو به جلو داشته است.

مساله تامین حقوق زنان و اصلاح یا وضع قوانین در این خصوصاز مدتها پیش در کشورهای دیگر مطرح بوده است چرا که بسیاری از مقررات وقوانین قبلی حاکم بر جامعه مبتنی بر تفکر مردسالارانه یا ضعیف بودن زن و درحاشیه گذاردن وی تدوین یافته است. پیشرفت جوامع و بهبود وضعیت اقتصادی، بالا رفتن سطح رفاهخانواده ها، رشد فرهنگی و نیز افزایش سطح آگاهی و بیداری زنان و به تبع آنحرکتها و جنبش های زنان از عوامل مهمی بوده که سبب گشته است حقوق زن و مردروی به تعادل نهد. در این میان نقش سازمان ها و نهادهای بین المللی رانباید نادیده انگاشت. اکنون حقوق زنان پیوندی سخت و ناگسستنی با حقوق بشر یافتهاست و تبعیض میان حقوق زن و مرد و بی توجهی به حقوق زنان می تواند عنوانمخالف و ناقض حقوق بشر به یک کشور دهد و حیثیت و اعتبار بین المللی آن راخدشه دار سازد. جنبش زنان و حرکت های اصلاح طلبانه در جهت تغییر قوانین ومقررات حقوقی در کشورهای مختلف به دوگونه تجلی یافت: این گامها در کشورهایغربی از جهت زمانی زودتر شروع شد و با قدرت بیشتری تداوم یافت . در کشورهای دیگر حرکتهای نوگرایانه دیرتر شروع شد و باالتهاب و فشار کمتری جریان پیدا کرد و به دلیل مقاومت و قدرت طرفداران وضعموجود و نیز احترام زیاد سنن و آداب نزد توده ها، تحولات به کندی صورتگرفت. با این حال کمتر کشوری را می یابیم که حقوق زنان در کوره زمان دستخوش تحول نشده و اصلاحات و اقدامات مثبتی در جهت حمایت از حقوق زنان صورتنگرفته باشد.

در کشورهای اسلامی نیز اقدامات زیادی را در خصوص تغییرموقعیت حقوقی زنان شاهدیم. در این میان بعضی از کشورها به دلیل اینکه شرعرا مانع اصلاحات می دیدند، آن را کنار گذاشته و انجام اصلاحات موردنظر راسرلوحه کار خود ساختند. بعضی دیگر راه میانه ای را در پیش گرفتند و چنان کرده اندکه هم حقوق زنان تا حد ممکن تامین شود و هم ادعای مخالفت با شرع را ازاصلاحات صورت گرفته دور سازند. اینان در این راه گاه فتوای مرسوم و معتبری را که سالهاحاکم بوده است رها و به گزینش رای مناسب با مقتضیات زمان پرداختند گاه نیزتفسیر جدیدی از متون دینی ارائه دادند، در این مقاله موضوع بحث مادر حقوقخصوصی و (تعدد زوجات) محدود به حقوق مدنی خواهد بود. در روزگاران گذشته به جوامعی برمی خوریم که عنوان انسانبر زن اطلاق نمی کردند و او را شیء قابل تملکی می دانستند کهفقط برای آسایش و راحتی مرد آفریده شده است. هرچند در لابه لای صفحاتتاریخ، استثنائا به زمانها و جوامعی می رسیم که زن اندکی قدر و منزلت یافتهو عنوان انسانی خود را به دست آورده، اما در هر حال قاعده و اصل کلی اینبود که همیشه به زن به عنوان موجودی پست و پایین تر از مرد نگریسته شدهاست. وضعیت اسفبار حقوق زنان در تمام جوامع باستانی وجود داشتهو مختص غرب یا شرق نیست. به عنوان مثال ،در یونان زن شخصیت حقوقی نداشته وشوهر می توانسته زن خود را به هر که بخواهد قرض دهد. در کتاب مدل هایدموکراسی می خوانیم کهدموکراسی باستان دموکراسی پدرسالارانه بود، زنانهیچ گونه حقوق سیاسی نداشتند و حقوق مدنی آنها نیز شدیدا محدود بود. در روم قدیم نیز که به همراه یونان منشا تمدن اروپایی راتشکیل می دهد منزلت زن از قاعده کلی استثنا نبوده است. تمام افراد خانواده اعم از پسر و دختر مادر طوری تحتاطاعت پدر قرار گرفته بودند که تعیین کلیه مقدرات حتی مرگ و زندگی آنها بهدست پدر بوده، پدر می توانسته تصمیم بگیرد که فرزند جدیدالولاده بایدبمیرد... همچنین پدر حق داشته به حیات هریک از اعضای خانوادهمخصوصا زن خود خاتمه دهد یا در جای دیگری می خوانیم که دختران و زنان درحقوق روم قدیم مطلقا دارای شخصیت حقوقی نیستند. در ایران باستان نیز حقوق و مقام زن چنین بوده است؛ مثلاامپراتوری ساسانی بنا بر قوانین متداول از قدیم، زن شخصیت حقوقی نداشت؛یعنی شخص فرض نمی شد، بلکه چیزی که می توانست از آن کسی و حق کسی شناختهشود به شمار می رفت. به طور خلاصه زن دارای حقوقی نبود و از هر لحاظ تحتسرپرستی و قیومیت رئیس خانوار که تک خدای (کدخدای) نامیده می شد قرار داشت. چنین وضعیتی برای زنان در تمدنهای باستانی دیگر همچون بابل، آشور، هند،چین و غیره نیز حاکم بوده است که نابرابری و تفاوت بسیار زیاد حقوق و قدرتزن و مرد را در دنیای قدیم به نمایش می گذارد.

 

 
سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب:, :: 12:17 AM :: نويسنده : بهناز صبوري راد

Criminiology   معادل كلمه ي جرم شناسي 

است كه اولين بار آتامي گاروفالو (1934-1851) قاضي دادگستري و يكي از بنيانگذاران مكتب تحققي ايتاليايي به سال 1885 كتابي به اين نام منتشر كرد.در اين كتاب از طبيعت جرم و نظريه ي تبهكاري و حالت خطرناك تبهكار بحث شده است.

تعريف جرم شناسي:

براي جرم شناسي تعاريف متعددي ارائه شده است زيرا هر يك از دانشمندان از ديدگاه رشته ي تخصصي خود از قبيل زيست شناسي،روانشناسي،روانپزشكي و جامعه شناسي به جرم شناسي نظر افكنده اند.به عنوان تعريف جامع مي توان گفت:جرم شناسي عملي است كه عوامل زيستي،رواني و اجتماعي (بيوپسيكوسوسيال)پيدايش جرم و بروز حالت خطرناك را با روش علمي وعيني بررسي و مطالعه ميكنند تا به راه هاي مؤثر پيشگيري از وقوع جرم و اصلاح و درمان بزهكار دست يابد.

تاريخچه ي جرم شناسي:

جرم شناسي به عنوان يك رشته ي علمي و شاخه ايي از علوم جنايي هر چند در اواخر قرن نوزدهم بوجود آمد اما اين علم مانند ساير رشته هاي علوم داراي يك پس زمينه و دوران طولاني ما قبل از خود مي باشد اجمالا ميتوان تاريخچه ي تفكر جرم شناسي را به سه دوره تفكيك كرد :

 

1-دوره غير علمي (دوره سقراط.افلاطون.ارسطو و جالينوس)

پس از بوجود آمدن جوامع بشري و وضع مقررات حقوقي و هنجارهاي اجتماعي كه تماما منبعث از عرفها و آداب و رسوم و تفكرات اخلاقي و مذهبي بود. آنها در توجيه ارتكاب جرم آنرا تقدير يا سرنوشت آدمي ميدانستندو معتقد بودند رفتار هر كس تحت تأثير سرنوشت اوست لذا مبارزه با جرم معنايي نداشت.انديشه ي ديگر جرم را ناشي از حلول ارواح خبيثه در روح آدمي ميدانست يعني اين وسوسه هاي شيطاني است كه فرد را وادار به ارتكاب جرم ميكند و جامعه بايد مجرم را با اعمال مجازاتهاي سنگين و خشن و حتي با كشتن او از سرايت انديشه هاي پليد به ديگران جلوگيري كند.به تدريج تحت تأثير پيامبران الهي و خردمندان و انديشمندان شدت مجازاتها را مورد انتقاد قرار دادند و تعاريف قابل قبول تري از جرم و منبع آن (مجرم)ترسيم كردند.

سقراط(399-470 ق.م) فيلسوف يوناني معتقد بود كه ريشه جرم و بزهكاري جهل و ناداني بشر است او نوشته است:ما نبايستي با تبهكاران با خشونت رفتار كنيم بلكه بايد به آنها بياموزيم  كه به چه ترتيب از ارتكاب بزه خودداري نمايند زيرا جنايت ثمره ي ناداني و جهل است.

افلاطون(347-428 ق.م) معتقد بود كه عوامل اجتماعي و اقتصادي ريشه و منشأ جرم است .از نظر وي فقر و ثروت ميتواند زمينه اي مساعد براي ارتكاب جرم باشد و عوامل و موقعيتهاي اجتماعي هم ممكن است زمينه ساز وقوع جرم باشد .به نظر افلاطون بايد سعي كرد فاصله طبقاتي در اجتماع و مالي در بين افراد تا سر حد امكان كم شده يا از بين برود تا بدين وسيله تحريك و ترغيب به ارتكاب جرم نشوند.

ارسطو(322-348 ق.م) عقيده داشت كه وضع جسمي و رواني افراد در ارتكاب جرم مؤثر هستند.زشت و زيبا بودن چهره فرد،نا موزون بودن اندام وي و نا متناسب بودن اعضاي بدن نسبت به پيكره ي اصلي و.... زمينه ساز وقوع جرائم هستند.بدين توضيح كه بسياري در برخورد با اينگونه افراد آنها را به تمسخر ميگيرند كه در نتيجه آن فرد واكنش نشان ميدهد كه بعضي از اين واكنشها در قالب جرم به ظهور ميرسند. جرائمي از قبيل استعمال الفاظ ركيك و ضرب و جرح ويا قتل و...

جالينوس(130-200 ق.م) اثرات بيماري روحي و رواني را در وقوع جرم مورد بررسي قرار داده است.لذا ميتوان گفت كه ديدگاه ارسطو در ارتباط با عامل روحي و رواني عمدتا در روانشناسي كيفري و ديدگاه جالينوس در روانپزشكي مورد بررسي ميباشد....

دوره غير علمي تا زمان دانشمنداني چون منتسكيو،ولتر،روسو و بكاريا ادامه مي يابد اين دانشمندان از جمله بكاريا وجود پاره اي از سنت هاي نادرست  و غلط و عكس العمل هاي نامتناسب جامعه را برابر فرد عامل عمده ي ارتكاب جرم از سوي اشخاص مي دانند.برخي مقررات در آداب و سنن و عرف يك جامعه مطرح است و انتظار جامعه نيز رعايت اين ضوابط از سوي اعضاي آن است.گاهي اوقات همين عرفها سبب ميشوند تا بعضي از اعضاي جامعه عكس العمل منفي نشان داده و يا در راستاي اجراي آن ضوابط مجبور به ارتكاب جرم مي شوند.

 

2-دوره ي نيمه علمي:

 

اين دوره كه عصر دانشمنداني چون دالاپورتا،لاواتر و گال بود متصل به دوره ي علمي است.مجرم در اين

دوره ديگر انساني در اختيار قدرتهاي ناشناخته كه بر او تسلط دارند نيست بلكه فردي است كه بين خصوصيات جسمي و اخلاقي او رابطه اي حقيقي وجود دارد.در اين عصر علوم جمجمه شناسي،زيست شناسي،روانپزشكي،آمار و جامعه شناسي رونق ميگيرد.  براي اولين بار "دالاپورتا"پزشك ايتاليايي در سال 1640 با تدوين كتاب قيافه شناسي به بررسي چهره بزهكاران  و رابطه ي آن با سر حيوانات وحشي پرداخت و به اين نتيجه رسيد كه علت ارتكاب جرم از سوي تبهكاران و جانيان آن است كه آنان مثل حيوانات وحشي و درنده چهره اي خشونت بار و وحشتناك دارند و طبيعتا مرتكب جرم خواهند شد. "لاواتر"شاعر و فيلسوف مشهور سوئيسي در كتاب خود كه در سال 1775 منتشر شد او نيز درنده خو بودن و داشتن چهره ي وحشتناك همانند حيوانات وحشي را دليل بر توجيه ارتكاب جرم دانسته است.بدين معنا كه به طور طبيعي كسي كه چنين فيزيكي داشته باشد آمادگي ارتكاب جرم را خواهد داشت. "گال" پزشك اطريشي با توسعه ي مطالعات دانشمندان قبل توجه خود را از مشخصات چهره ي افراد و شكل جمجمه به خصوصيات مغزي مجرمين تعميم داد.به نظر اين دانشمند تمايلات غير قابل كنترل بزهكاران ناشي از ساختمان مغزي آنهاست.و اين ساختمان براي اصلاح مجرم بايد مورد توجه قرار گيرد.لذا طرح تبديل زندانها به مراكز تربيتي براي بزهكاراني كه استعداد تربيتي و اصلاح دارند از طرف او پيشنهاد شد. جمجمه شناسي دكتر گال هر چند امروز تقريبا متروك شده ولي آنچه به كار او اهميت ميدهد شناخت بزهكار است در واقع با مطالعات ايشان ما با انديشه اي منظم در جهت تحقق جرم شناسي علمي روبرو هستيم.

در طي قرن نوزدهم انديشه ها و تحقيقات جديدي در زيست شناسي مطرح گرديد كه نقش مهمي در تحولات اجتماعي و علمي و از جمله جرم شناسي معاصر داشته است كه اين دو نظريه عبارتند از نظريهي تكامل و وراثت.

ا

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 
چهار شنبه 28 تير 1391برچسب:, :: 10:47 AM :: نويسنده : بهناز صبوري راد

در روابط اقتصادی اشخاص، «مال» جایگاه ویژه‌ای دارد. معنی تحت‌اللفظی آن «هرچیز قابل داد‌و‌ستد با پول» با معنی لغوی‌اش «میل و تمایل داشتن» تشابهات زیادی دارد و به‌دلیل اشتراک متعارف انسان‌ها در تحصیل آن، توسل به وسایل تثبیت مالکیت نیز از اهمیت خاصی برخوردار است.

اشخاص اعم از حقیقی و حقوقی تمایل به حفظ مالکیت خویش بر اموال تحصیل‌شده، دارند. دولت نیز به‌منظور جلوگیری از مراجعات مکرر افراد به مراجع قضایی با دفاع از مالکیت قانونی اشخاص، شهروندان را به تحصیل دلیل، ترغیب می‌کند تا در زمان مقتضی در دعوی یا دفاع قابل استناد باشد.

دلایل اثبات دعوی وفق ماده 1258 ق.م. به «اقرار»، «اسناد کتبی»، «شهادت»، «امارات» و «قسم» منحصر است که از بین دلایل پنج‌گانه مذکور، بدون تردید، «اسناد کتبی» موقعیت ممتازی دارند، هرچند «اقرار» را سیدالبینّات لقب داده‌اند.

شالوده و اساس مراودات تجاری اشخاص را سند تشکیل می‌دهد اعم از این‌که معامله راجع به اشخاص بازرگان باشد یا غیر آن. برای گروه نخست به‌دلیل برخورداری از دفاتر متعدد و ثبت و ضبط معاملات خود در آن و هم‌چنین توان مالی نسبتاً مناسب شاید امکان اثبات وقوع معاملات سهل‌تر و در صورت کشف فساد احتمالی، جبران آن راحت‌تر باشد ولی برای کسی که حاصل یک عمر تلاش خود را جهت خرید مالی اعم از منقول یا غیرمنقول پس‌انداز نموده و دلیلی جز قرارداد عادی تنظیمی در بنگاه‌های مشاورین املاک بر اثبات مالکیت خویش ندارد، این تنها دلیل، می‌باید بار اثبات وقوع معامله را به‌دوش کشیده و ادعای مدعی را ثابت نماید. به‌همین دلیل، دارای وجه ممیزه خاصی است که اگر کثرت قراردادهای عادی تنظیمی و شیوع احکام صادره از مراجع ذی‌صلاح قضایی به استناد همین قراردادها را مورد لحاظ قرار دهیم، جایگاه «اسناد کتبی» (قراردادهای تنظیمی در دفاتر مشاورین املاک و خودرو یکی از مصادیق آن است) را از آنچه هست نیز بیشتر معتبر خواهیم دانست.

حال، با فرض اهمیت خاص اسناد کتبی، رعایت ترتیباتی که قانون‌گذار برای اعتبار چنین اسنادی مقرر نموده الزامی و پرهیز از هرگونه اقدامی که در نتیجه به بی‌اعتباری این‌گونه اسناد می‌انجامد، ضروری است. اما در حالتی که اشخاص متعاملین یا تنظیم‌کنندگان این‌گونه قراردادها، امکان بررسی تمامی جوانب و نهایتاً اجرای دقیق قانون را ندارند و از این رهگذر قراردادهای تنظیمی، از پشتوانه حقوقی و حمایت قانونی برخوردار نیست، تکلیف چیست؟ آیا افراد و مشاورین مربوطه از تنظیم قراردادهای موردنظر محروم گردند؟ آیا امکانات بررسی سوابق متعاملین و اموال در اختیار عموم قرار گیرد؟ یا این‌که متصدیان این‌گونه اعمال علاوه بر جبران زیان وارده به اشخاص به کیفرهای مقرر قانونی نیز محکوم گردند؟ به‌عبارت دیگر، تنظیم قراردادهای عادی بدون بررسی سوابق ممنوعیت اشخاص از معاملات نهی‌شده و هم‌چنین اموال بازداشت‌شده (که مورد بحث این مقاله می‌باشند) چه حکمی دارد؟ متعاملی که با درک اعتبار اسناد کتبی، مبادرت به ابتیاع یک‌دستگاه آپارتمان، یک قطعه زمین، یک‌دستگاه اتومبیل و... در دفتر یکی از مشاورین املاک و خودرو نموده و با پرداخت ثمن معامله، خشنود از عمل حقوقی به ظاهر صحیح، با اثبات ممنوع‌المعامله بودن فروشنده در تاریخ تنظیم قرارداد یا بازداشت بودن مورد‌معامله در همان تاریخ در دادگاه مواجه می‌گردد، چه می‌تواند بکند؟ آیا اجازه تنظیم این‌گونه اسناد قبل از بررسی سوابق، توجیهی دارد؟ آیا اگر متعاملین از خطرات و تبعات تنظیم این‌گونه اسناد مطلع باشند، هرگز درصدد انجام آن برخواهند آمد؟ و... پاسخ به این پرسش‌ها را به‌نحو اختصار در دو مبحث «اشخاص ممنوع‌المعامله» و «اموال توقیف شده» مورد مداقه و بررسی قرار می‌دهیم.

مبحث اول: اشخاص ممنوع‌المعامله

قانون‌گذار در مواردی به منظور رعایت حقوق اشخاص و جلوگیری از ورود احتمالی ضرر به اموال آنان، محدودیت‌هایی در روابط حقوقی‌شان ایجاد می‌کند. برای مثال، معاملات اشخاص صغیر و مجنون را باطل و معاملات اشخاص غیررشید را غیرنافذ می‌داند. چنان‌که در مواد 212 و 213 ق.م. به ترتیب مقرر داشته است: «معامله با اشخاصی که بالغ یا عاقل یا رشید نیستند به واسطه عدم اهلیت، باطل است» و «معامله محجورین، نافذ نیست».

حمایت از این سه‌گروه اشخاص، قانون‌گذار را بر آن داشته تا با منظور نمودن شرط اهلیت، فاقدین این وصف را از دخالت در اموال خود ممنوع نموده تا راه سوءاستفاده از کسانی که صلاحیت اجرای حق را ندارند، مسدود گردد. به عبارت دیگر، دلیل عمده ممنوعیت این اشخاص، حمایت از حقوق خود آن‌هاست.

گروه دیگری از اشخاص، در عین بهره‌مندی از اهلیت استیفا (کبیر، عاقل و رشید) بنا به تصمیم مراجع قضایی از دخالت در اموال خود ممنوع می‌گردند. دلیل ممنوعیت این اشخاص، برخلاف گروه نخست، حمایت از حقوق اشخاص ثالث اعم از اشخاص حقوق عمومی و اشخاص حقوق خصوصی است. این گروه، خود به دو دسته قابل تقسیم‌اند:

1 ـ تجار ورشکسته. 2 ـ محکومین دادگاه‌ها.

الف ـ تاجر ورشکسته

مطابق ماده 418 ق.ت. «تاجر ورشکسته از تاریخ صدور حکم از مداخله در تمام اموال خود حتی آنچه که ممکن است در مدت ورشکستگی عاید او گردد، ممنوع است. در کلیه اختیارات و حقوق مالی ورشکسته که استفاده از آن مؤثر در تأدیه دیون او باشد، مدیر تصفیه قائم‌مقام قانونی ورشکسته بوده و حق دارد به جای او از اختیارات و حقوق مزبوره استفاده کند».

قانون‌گذار در تسری حکم ممنوعیت مداخله ورشکسته در اموال خود به معاملات بعد از توقف و قبل از صدور حکم ورشکستگی، با دید حمایتی از حقوق طلبکاران، حتی برخی از معاملات واقع شده قبل از صدور حکم ورشکستگی تاجر را صریحاً باطل اعلام نموده است[3] که نشانگر تأکید بر بی‌اعتباری تمامی اقداماتی است که شخص ممنوع از تصرف، مبادرت به انجام آن می‌نماید.

ب ـ محکومین دادگاه‌ها

به صراحت اصل 22 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران؛ «حیثیت، جان، مال، حقوق، مسکن و شغل اشخاص از تعرض مصون است مگر در مواردی‌که قانون تجویز کند». و این اصل مترقی در ماده 2 قانون نحوه اجرای اصل 49 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران نیز مورد تأکید قرار گرفته و قانون‌گذار با بیانی دیگر متذکر گردیده؛ «دارایی اشخاص حقیقی و حقوقی محکوم به مشروعیت و از تعرض مصون است مگر در مواردی‌که خلاف آن ثابت شود». عموم مقررات این قانون ناظر به اموال و ثروت اشخاصی است که در حکومت سابق دارای مناصبی بوده یا بدون وابستگی در کسب دارایی آن‌ها موازین شرعی مراعات نگردیده باشد.

با این توصیف، اصولاً دارایی اشخاص مصون از تعرض است مگر در مواردی‌که تحصیل آن از طریق غیرمشروع بوده باشد که در این صورت، به حکم مراجع ذی‌صلاح قضایی، شخص از دخالت در اموال و دارایی خود ممنوع می‌گردد. گستردگی تعریف معاملات غیرمشروع به‌طور کلی از یک‌طرف و وسعت مصادیق اشخاص وابسته به رژیم پهلوی از طرف دیگر، به‌صورتی است که هر نوع معامله اشخاص قبل از بررسی وضعیت ممنوعیت احتمالی آن را در معرض بطلان قرار می‌دهد. به‌عبارت دیگر، تنظیم قراردادهای مربوط به نقل‌و‌انتقال اموال اشخاص، قبل از بررسی وضعیت ممنوع‌المعامله بودن متعاملین، با موازین قانونی سازگاری ندارد و هر یک از طرفین معامله و واسطه انجام آن علاوه بر مسؤولیت مدنی، دارای مسؤولیت کیفری مقرر در ماده 14 قانون نحوه اجرای اصل 49 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران می‌باشند.

حال در فرضی که معاملات شخص ممنوع‌المعامله محکوم به بطلان و حتی متعاملین آگاه به عنوان مباشر جرم کلاهبرداری و تبعاً مشاور املاک و خودرو به‌لحاظ تسهیل نمودن وقوع آن به‌عنوان معاون جرم، قابل تعقیب می‌باشند، می‌توان دیدگان خود را بر این واقعیت بست و به امید آن‌که متعاملین از اشخاص ممنوع‌المعامله نباشند، تنظیم قرارداد نمود؟ آیا در صورت تبیین آثار ناشی از معاملات شخص ممنوع‌المعامله، هیچ انسان عاقلی بدون تحقیق از سوابق شخص، مبادرت به ابتیاع مالی خواهد نمود؟ یا بدون احراز فقد ممنوعیت، هیچ دلالی وظیفه تنظیم قرارداد فروش مالی را متقبل خواهد گردید؟

متأسفانه در حال حاضر مشاورین املاک و خودرو به‌لحاظ عدم دسترسی به سوابق اشخاص بدون رعایت موازین موصوف، مبادرت به تنظیم مبایعه‌نامه‌هایی بعضاً با ارزش ده‌ها میلیارد ریال می‌نمایند که در صورت اثبات ممنوعیت هر یک از فروشندگان، دستگاه قضایی کشور و خریداران را با مشکلات عدیده مواجه خواهند نمود. بنابراین تأکید می‌گردد قبل از حصول اطمینان از ممنوع‌المعامله نبودن اشخاص از تنظیم قراردادهای عادی انتقال اموال پرهیز گردد.

مبحث دوم: اموال توقیف‌شده

در جریان دادرسی، مدعی می‌تواند به منظور سهولت استیفای حقوق خود از اموال مدعیû‌علیه درخواست تأمین یا در مقام اجرای حکم درخواست توقیف اموال محکومٌ‌علیه را بنماید.

در صورت نخست، دادگاه با صدور قرار تأمین خواسته و در صورت اخیر با دستور توقیف، هرگونه نقل‌و‌انتقال مال توقیف‌شده را منع و تا وصول حقوق محکومٌ‌له مالک را از دخالت در اموال توقیف‌شده، محروم می‌نماید. این محرومیت، اشتراکات فراوانی با محرومیت شخص ممنوع‌المعامله (که در مبحث قبلی مورد بررسی قرار گرفت) دارد. چرا که در هر دو موضوع، معامله انجام یافته به‌عنوان معامله صحیح مورد تأیید قانون‌گذار نمی‌باشد.

دلیل اصلی بی‌اعتباری هر دو گروه معاملات، فقدان اهلیت تصرف در شخص مالک می‌باشد که بدین‌نحو مورد تأکید ماده 345 ق.م. قرار گرفته است؛ «هریک از بایع و مشتری باید علاوه بر اهلیت قانونی برای معامله اهلیت برای تصرف در مبیع یا ثمن را نیز داشته باشند».

بدین‌ترتیب، در فرضی که مالی از خوانده توقیف شده و طبیعتاً اهلیت مالک در تصرفات مقرر قانونی محدود گردیده است، تنظیم قرارداد راجع به نقل‌و‌انتقال آن، نمی‌تواند منشأ اثر حقوقی قرار گیرد. چنان‌که قانون‌گذار در مواد 56 و 57 قانون اجرای احکام مدنی مقرر نموده است؛ «هرگونه نقل‌و‌انتقال اعم از قطعی و شرطی و رهنی نسبت به مال توقیف‌شده؛ باطل و بلااثر است». و «هرگونه قرارداد یا تعهدی که نسبت به مال توقیف‌شده بعد از توقیف به ضرر محکومٌ‌له منعقد شود، نافذ نخواهد بود مگر این‌که محکومٌ‌له کتباً رضایت دهد».

بازداشت اموال اعم از منقول و غیرمنقول به مرجع ذی‌صلاح (نیروی انتظامی در‌خصوص وسایل‌نقلیه و سازمان ثبت اسناد و املاک کشور در‌خصوص املاک) ابلاغ و معمولاً در اسناد و مدارک مالک اخبار نمی‌گردد، در چنین‌حالتی چگونه می‌توان از تعدی مدعی مالکیت به حقوق سایر اشخاص جلوگیری و از حقوق خریدار ناآگاه به بازداشت بودن مال حمایت کرد؟ آیا تجویز تنظیم قراردادهای مربوط به انتقال اموال بدون بررسی وضعیت بازداشت آن، اجازه دخالت در اموال توقیف‌شده و در نتیجه مواجهه خریداران با معاملات بی‌اثر و سرگردانی آن‌ها در مراجع قضایی نیست؟ کدام منطق اجازه این هرج و مرج در معاملات عادی اشخاص را داده است؟ بدون تردید، نه متعامل قصد خرید مال توقیف‌شده را داشته و نه واسطه در تنظیم قرارداد چنین هدفی را تعقیب نموده است. چرا که در غیر‌این‌صورت، معامله مربوطه از جهت تعلق مورد‌معامله به غیرفاسد و بدون رضایت محکومٌ‌له باطل می‌باشد. اما به‌هرحال، به‌لحاظ عدم امکان بررسی این وضعیت در دفاتر مشاورین املاک و خودرو، امکان تنظیم چنین قراردادهایی به‌مراتب زیاد است که جا دارد جهت رفع آن چاره‌ای اندیشیده شود.

کلام آخر این‌که؛ در تنظیم قراردادهای عادی، وضعیت «اشخاص ممنوع‌المعامله» و «املاک بازداشت‌شده» مورد بررسی قرار نمی‌گیرد. در حالی‌که اثبات هر یک از این دو موضوع، در معاملات اشخاص، برای بطلان عقد، کافی است.


 

 
سه شنبه 27 تير 1391برچسب:, :: 1:22 PM :: نويسنده : بهناز صبوري راد

تلفن بی سیم مرکب از یک گوشی تلفن و یک دستگاه ثابت است، به گونه ای که ارتباط گوشی تلفن، بدون استفاده از سیم و از طریق ارسال و دریافت امواج رادیویی با دستگاه ثابت برقرار می شود. در این دستگاه های تلفن، خط تلفن به دستگاه ثابت که خود مرکب از فرستنده و گیرنده رادیویی و آنتن است متصل می شود. گوشی تلفن بی سیم و دستگاه ثابت هر یک دارای فرستنده و گیرنده امواج رادیویی است و همانند سایر دستگاه های بی سیم استفاده از آن تابع قانون استفاده از بی سیم های اختصاصی و غیرحرفه ای (آماتوری) است.از منظر قانون، تلفن های بی سیم بر حسب قدرت ارسال و فرکانس به دو دسته مجاز و غیرمجاز تقسیم می شوند. مشخصات دستگاه های تلفن بی سیم مجاز دربند 3 ارائه شده است.در ایران تلفن بی سیم از اوایل دهه شصت (هجری شمسی) به منظور بهره برداری از خدمات تلفن ثابت مخابراتی به صورت همراه در محدوده محل کار و منزل مورد استفاده قرار گرفت.


مشخصات تلفن بی سیم مجاز
محدوده مجاز فرکانس تلفن بی سیم: سیاستگذاری تخصیص، واگذاری و نظارت بر بهره برداری از طیف، طبق قانون بر عهده وزارت ارتباطات و فن آوری اطلاعات، سازمان تنظیم مقررات و ارتباطات رادیویی گذاشته شده است. اصول سیاستگذاری طیف فرکانس که از منابع ملی کشور محسوب می شود مبتنی بر نیل اهداف توسعه اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و حفظ امنیت ملی به منظور ایجاد زمینه ارائه خدمات عمومی به آحاد ملت است.به همین منظور بر اساس سیاست گذاری فعلی، محدوده های زیر به تلفن بی سیم اختصاص داده شده است و دستگاه های تلفن بی سیم که خارج از این محدوده ها کار می کند، به منظور بهره برداری در کشورهای دیگر ساخته می شوند و استفاده از آنها در قلمرو کشور ممنوع است
محدوده فرکانس مجاز تلفن های بی سیم:
باند 47 تا 46 مگاهرتز
باند 50 تا 49 مگاهرتز
باند 888تا 886 مگاهرتز
باند 933 تا 931 مگاهرتز

پوشش مجاز تلفن بی سیم: برای ایجاد زمینه مناسب برای تمامی هموطنان پوشش مجاز تلفن بی سیم و همچنین سایر دستگاه های با پوشش کم که از امواج الکترومغناطیس استفاده می کنند کمتر از 300 متر است
شناسه ایمنی تلفن بی سیم: مجهز بودن به شناسه ایمنی از مشخصات مهم تلفن بی سیم مجاز است. این شناسه بین دستگاه ثابت و گوشی بی سیم مشترک است هر دستگاه تلفن بی سیم از شناسه واحد استفاده می کند. بنابراین گوشی تلفن بی سیم مجهز به شناسه ایمنی رقومی فقط با دستگاه ثابت خود ارتباط برقرار می کند که مانع همشنوایی، شنود یا سرقت بوق توسط سایر استفاده کنندگان تلفن بی سیم می شود و تلفن هایی که فاقد این مشخصه باشند غیرمجاز محسوب می شوند
سایر مشخصات مهم تلفن بی سیم: تلفن بی سیم مجاز فاقد هر گونه آنتن هوایی است و آنتن دستگاه ثابت روی آن نصب شده است

مشخصات تلفن بی سیم غیرمجاز
سازمان تنظیم مقررات و ارتباطات رادیویی به عنوان متولی سالم سازی و پاک سازی فضای فرکانس کشور، با اینگونه تجهیزات آلوده کننده طیف فرکانس برخورد قانونی کرده و سلامت مکالمات را حفظ می کند. لازم به ذکر است که استفاده از تلفن های بی سیم غیر مجاز به دلیل مشکلاتی که بوجود می آ ورند در تمامی کشورهای سازنده این تجهیزات جرم تلقی شده و غیرقانونی است و صرفا جهت صادرات تولید می شوند. اینگونه تلفن ها عمدتا توسط شبکه های قاچاق و به صورت غیر مجاز وارد کشور شده، منابع و منافع جامعه را به خطر می افکنند. تداخلات به وجود آمده توسط تلفن های بی سیم غیرمجاز بر کارکرد شبکه های اضطراری، ایمنی و خدماتی اعم از :
-نظامی، انتظامی و امنیتی
-اضطرار ملی
-نجات، امداد و ایمنی
*شبکه های رادیویی امور زیربنایی مانند مخابرات، راه و ترابری، نیرو، خطوط انتقال نفت و فرآورده های نفتی و پخش صدا و تصویر اثرات نامطلوبی بر جای می گذارد. این امر باعث ایجاد اختلال روی دستگاه های ارسال و دریافت واحدهای استفاده کننده از فرکانس های مزبور شده ارتباط آنها را با مشکل مواجه می سازد. باید به اطلاع استفاده کنندگان از تلفن بی سیم غیر مجاز رسانده شود که مکالمات آ نها توسط دیگر استفاده کنندگان و بهره برداران طیف شنیده می شود و توسط تجهیزات ادارات ارتباطات رادیویی این سازمان در سراسر کشور قابل ردگیری است.

توصیه هایی برای خرید تلفن بی سیم
با توجه به نکاتی که قبلا ذکر شد و به منظور جلوگیری از سوء استفاده و زیان احتمالی هموطنان گرامی که از مشکلات دستگاه های تلفن بی سیم غیرمجاز آگاهی کمتری دارند، توجه به موارد زیر توصیه می شود
طبق مواد 1، 6 و 10 قانون استفاده از بی سیم های اختصاصی و غیر حرفه ای وارد کردن تجهیزات رادیویی به کشور، خرید، فروش و استفاده ازدستگاه های فرستنده بی سیم بدون اجازه سازمان تنظیم مقررات و ارتباطات رادیویی ممنوع بوده و متخلف به حبس تادیبی از 1 ماه تا 6 ماه و پرداخت جریمه نقدی محکوم می شود. همچنین بر اساس ماده 687 قانون مجازات اسلامی مرتکبان بدون منظور اخلال در نظم و امنیت عمومی به حبس از 3 تا 10 و در صورتی که اعمال مذکور ماده فوق به منظور اخلال در نظم و امنیت جامعه باشد حکم محارب را خواهد داشت. مجازات شروع جرائم این ماده 1 تا 3 سال حبس خواهد بود. از عموم هموطنان درخواست می شود هنگام خرید از فروشگاه های عرضه کننده تلفن بی سیم حتما فاکتور خرید ممهور به مهر فروشگاه را دریافت دارند. خریدار و فروشنده به عنوان افرادی که از مشخصات تلفن های بی سیم مجاز و غیرمجاز بایستی آگاهی و اطلاع داشته باشند، ملز م هستند از مجاز بودن آن اطمینان حاصل کرده و فروشنده باید آن را در فاکتور فروش قید کند.

 

 
سه شنبه 27 تير 1391برچسب:, :: 1:9 PM :: نويسنده : بهناز صبوري راد

 قانون استفاده ازبی‌سیم‌های اختصاصی و غیر حرفه‌ای (‌آماتوری(


‌مصوب 1345.11.25
‌ماده 1 - برای دایر کردن هر ایستگاه ارتباط رادیوییاختصاصی و یا غیر حرفه‌ایباید قبلاً از وزارت پست و تلگراف و تلفنپروانه دریافت شود.
‌تبصره - ایستگاه ارتباط رادیویی عبارت است از یک یاچند فرستنده و گیرنده و ادواتمربوطه که برای ارتباط رادیویی مورداستفاده قرار می‌گیرد.
‌ماده 2 - کسانی می‌توانند به عملیات رادیویی غیرحرفه‌ای اشتغال ورزند که از
وزارت پست و تلگراف و تلفن گواهی‌نامهمخصوص اخذ نمایند.
‌تبصره - ارتباط رادیویی غیر حرفه‌ای نوعی ارتباطرادیویی است که به منظور
خودآموزی علمی و عملی و بررسیهای فنی بین افرادمجاز برقرار‌می‌گردد.
استفاده‌کننده از ارتباط رادیویی غیر حرفه‌ای کسیاست که به خاطر علاقه و ذوق شخصیبه منظورهای فوق بدون هیچ گونه نظرانتفاعی و یا‌سیاسی به برقراری این نوع ارتباطمبادرت می‌نماید.
‌ماده 3 - از دارندگان پروانه که بهره‌برداری می‌نمایند ماهانه مبلغی به عنوانحقاستفاده دریافت می‌شود که میزان آن به پیشنهاد وزارت پست و‌تلگراف وتلفن به تصویبهیأت وزیران خواهد رسید. سازمانهای دولتی استفاده‌کنندگاناز ارتباط رادیویی غیر حرفه‌ای از مقررات این ماده معاف‌هستند و درسایر موارد نیز معافیت از پرداخت حقاستفاده مذکور موکول به تصویب هیأتوزیران خواهد بود.
‌تبصره 1 - نماینده انحصاری کارخانه‌های خارجی سازندهدستگاههای فرستنده بی‌سیم ویا سازندگان داخلی می‌توانند برای نمایشدادن طرز کار‌دستگاهها به شرط رعایتمقررات منظور در آیین‌نامه با هرنوع دستگاه یک ارتباط آزمایشی که جنبهبهره‌برداری نداشته باشد برقرار واز پرداخت ماهانه‌مقرر در این ماده معاف باشند.
‌تبصره 2 - مقاطعه‌کاران و مؤسساتی که طرف قرارداد با سازمانهای دولتی باشند بایدپروانهتحصیل کنند و مانند سایر دارندگان پروانه حق استفاده‌مقرر را پرداختنمایند.
‌تبصره 3 - تاریخ شروع بهره‌برداری از ایستگاه پانزده روز پس از صدور اجازه ترخیصازگمرک و یا تحویل از کارخانه سازنده به خریدار (‌با اجازه‌وزارت پست وتلگراف وتلفن) محسوب خواهد شد به استثناء مواردی که دارندگان پروانهتاریخ دیگری را قبلاًبه وزارت پست و تلگراف و تلفن‌اطلاع داده باشند.
‌ماده 4 - در مورد ضروری وزارت پست و تلگراف و تلفن مجاز است با تصویب هیأت دولتتمامیا قسمتی از مزایای گواهی‌نامه و یا پروانه‌ایستگاه را در تمام کشور و یابعضیمناطق برای مدت معینی لغو نماید و در این مورد مراتب از طریق اعلان عمومیبهاطلاع دارندگان گواهی‌نامه و یا‌پروانه ایستگاه رسانده خواهد شد.
‌ماده 5 - در صورت تخلف از مقررات و قوانین مربوط و یا از مشخصات و شرایط وخصوصیاتمندرج در پروانه به تشخیص کمیسیون فنی سه‌نفری که در آیین‌نامه پیش‌بینیخواهدشد وزارت پست و تلگراف و تلفن می‌تواند بر حسب مورد از کار ایستگاهجلوگیریو پروانه مربوط را لغو کند و‌یا استفاده از گواهی‌نامه را موقوفسازد.
‌ماده 6 - وارد کردن دستگاههای فرستنده بی‌سیم به کشور و خارجکردن آنها از کشور وهمچنین ساختن یا واگذاری و هر نوع انتقال مالکیتدستگاه‌فرستنده بی‌سیم موکول بهاجازه وزارت پست و تلگراف و تلفن خواهدبود.
‌ماده 7 - وزارت پست و تلگراف و تلفن کلیه دستگاههای فرستندهبی‌سیم را که فاقدپروانه استفاده هستند و همچنین دستگاههایی را کهمدت‌اعتبار پروانه آنها منقضی ویا پروانه آنها به طور موقت لغو شده استبرای جلوگیری از کار آنها تا صدور یاتجدید پروانه ممهور به سرب خواهدنمود.
‌ماده 8 - در مواردی که مصالح امنیتی کشور ایجاب نماید وزارت پست وتلگراف و تلفن می‌تواند با تصویب‌نامه هیأت دولت دستور توقف کارهر‌ایستگاه فرستنده بی‌سیم را صادر نماید.
‌ماده 9 - به منظور مراقبتدر حسن اجرای مقررات این قانون و آیین‌نامه آن مأموریت مجاز وزارت پست وتلگراف و تلفن با اجازه دادستان‌می‌توانند هر موقع دستگاهها را در محلکار و یا هر محل دیگری با رعایت مقررات مربوط مورد بازرسی قرار دهند.
‌ماده 10 - اشخاص زیر به حبس تأدیبی از یک تا شش ماه یا به پرداخت غرامت از پنج هزارریال تا بیست هزار ریال محکوم می‌شوند.
1 -
هر کس بدون پروانه ایستگاهرادیویی تأسیس نماید.
2 -
هر کس بدون اجازه وزارت پست و تلگراف و تلفندستگاه فرستنده وارد کشور یا ازآن خارج نماید یا آن را در داخل کشوربسازد یا دستگاه‌فرستنده را مورد خرید و فروشقرار دهد.
3 -
هر کس یاایستگاه غیر مجاز عالماً عامداً ارتباط رادیویی برقرار نماید.
4 -
هرکس پس از لغو پروانه و گواهی‌نامه و اخطار رسمی وزارت پست و تلگراف و تلفنبهعملیات خود ادامه دهد.
5 -
هر کس از دستور صادر وزارت پست و تلگراف وتلفن موضوع ماده 8 این قانون تخلف نماید.
‌تبصره - در موارد مندرج دراین ماده در صورت تکرار جرم دستگاه فرستنده نیز به نفع دولت ضبط خواهدشد.
‌ماده 11 - اشخاص زیر به پرداخت غرامت از دو هزار ریال تا بیست هزارریال محکوم می‌شوند:
1 -
هر کس ایستگاه دیگری را بدون موافقت وزارتپست و تلگراف و تلفن مورد استفاده قرار دهد.
2 -
هر کس در ایستگاهبدون پروانه عالماً و عامداً مخابره رادیویی انجام دهد.
3 -
هر کس ازطول موجهای غیر مجاز یا ثبت نشده در دفاتر وزارت پست و تلگراف و تلفن استفادهنماید.
4 -
هر کس بدون گواهی‌نامه به عملیات رادیویی غیر حرفه‌ایاشتغال ورزد یا با علم و اطلاع با افراد بدون گواهی‌نامه ارتباط رادیوییبگیرد و یا به‌اشخاص بدون گواهی‌نامه اجازه کار در ایستگاه بدهد.
5 -
هر کس از مقررات و قوانین رادیویی و یا مشخصات و شرایط و خصوصیات مندرج درپروانهایستگاه تخلف کند.
6 -
هر کس عمداً دفتر گزارش کار ایستگاه را بر خلافترتیب مقرر وزارت پست و تلگراف و تلفن تنظیم کند و یا تمام یا قسمتی ازعملیات خود را‌در دفتر ثبت ننماید.
7 -
هر کس پیام رادیویی مربوط بهاشخاص دیگر را دریافت نموده آن را مورد استفاده قرار دهد.
8 -
هر کسبا علامت شناسایی مربوط به دیگران خود و یا با ایستگاه خود را معرفی نماید.
9 -
هر کس پس از انقضاء مدت اعتبار پروانه یا گواهی‌نامه بدون کسب اجازهمجدد به کار خود ادامه دهد.
‌ماده 12 - در صورتی که اعمال مذکور دراین قانون مشمول مجازاتهای شدیدتری در سایرقوانین باشد مجازات شدیدتراجراء خواهد شد.
‌ماده 13 - آیین‌نامه اجرایی مواد این قانون از طرفوزارت پست و تلگراف و تلفن تنظیم و پس از تصویب هیأت وزیران قابل اجرااست.
‌ماده 14 - دولت مأمور اجرای این قانون است.
‌قانون بالا مشتملبر چهارده ماده و شش تبصره پس از تصویب مجلس سنا در تاریخ روز چهارشنبهپنجم بهمن ماه 1345 در جلسه روز سه‌شنبه بیست‌و پنجم بهمن ماه یک هزار وسیصدو چهل و پنج شمسی مورد تصویب مجلس شورای ملي رسيد.......

 

 
سه شنبه 27 تير 1391برچسب:, :: 1:6 PM :: نويسنده : بهناز صبوري راد

اخذ خسارات احتمالي در مورد صدور قرار تأمين خواسته فقط براي اعمال بند (د) ماده 108 قانون آئين دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امور مدني قانوني تلقي مي‌شود"

سؤال ـ در مورد ماده 108 قانون آئين‌‍‌دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امور مدني با عنايت به اين كه ماده مذكور از چهار بند تشكيل گرديده و در بند (د) آن آمده است كه خواهان خساراتي را كه ممكن است به طرف مقابل وارد آيد نقداً به صندوق دادگستري بپردازد. آيا در مورد بندهاي الف و ب و ج، نيز خواهان تكليف دارد كه خسارات احتمالي مذكور را بپردازد در حالي كه اغلب قضات براي تمام موارد مطالبه خسارات احتمالي را مي‌نمايند.

نظريه شماره12533/7 ـ17/12/1379

نظريه اداره كل حقوقي و تدوين قوانين قوه قضائيه

اگرچه ماده (4)108 قانون آئين‌دادرسي دادگاههاي عمومي و انقلاب در امور مدني راجع به مواردي است كه دادگاه مكلف به قبول درخواست تأمين خواسته است. اما مقنن به مصاديق متفاوتي توجه داشته كه بايد آنها را از يكديگر تفكيك نمود. به اين معني كه در بند (الف) رسميت مستند دعوي و در بند (ب) وضعيت خواسته كه در معرض تضييع يا تفريط باشد و در بند (ج) مقررات قانون خاص براي دادگاه ايجاد تكليف نموده كه بدون توديع خسارت احتمالي از جانب خواهان درخواست تأمين را بپذيرد. در حالي كه بند (د) به طور كلي صدور قرار تأمين را مشروط به توديع خسارت احتمالي براساس تبصره همان ماده نموده، بنابراين در صورتي كه خواسته خواهان منطبق با بند (ب) يا مستند دعوي از مصاديق بندهاي (الف و ج) باشد دادگاه بدون توديع خسارت احتمالي درخواست تأمين خواسته را مي‌پذيرد. در غير اين موارد دادگاه در صورتي قرار تأمين را صادر خواهد كرد كه خواهان خسارت احتمالي را نقداً توديع نمايد. در نتيجه مي‌توان گفت تبصره ماده 108 صرفاً ناظر به بند (د) ماده مذكور مي‌باشد نه ساير موارد

 

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 7 صفحه بعد